پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو
Muhteşem Yüzyıl گونـه رمان تاریخینویسنده مرال اوکایکارگردان یـاغمور تایلان
دورول تایلانبازیگران خالد ارگنچ
مریم اوزرلی
وحیده پرچین
نباهت چهره
نور فتاحاوغلو
سلما ارگچ
اوکان یـالابیک
محمد گونسور
پلین کاراهان
جانسو دره
اوزان گوون
گوربی ایلری
تونجل کورتیز
فیلیز احمد
انگین اوزترک
آراس بولوت اینملیکشور سازنده ترکیـهزبان(های) اصلی ترکی استانبولیتعداد فصلها ۴تولیدتهیـهکننده تیمز پروداکشنمکانها استانبول، کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم ادیرنـه، مارماریسمدت ۱۲۰~۷۰ دقیقهانتشارشبکه اصلی شو تیوی (۲۰۱۱)
استار تیوی ترکیـه (۲۰۱۲)انتشار اولیـه ۵ ژانویـهٔ ۲۰۱۱ – ۱۱ ژوئن ۲۰۱۴وبگاه tims.tv/serie/muhtesem-yuzyil
حریم سلطان (به ترکی استانبولی: کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم Muhteşem Yüzyıl؛ بهمعنای "سدهٔ باشکوه") نام یک سریـال تلویزیونی تاریخی ترکیـهای است. کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم فصل اول این سریـال از شبکهٔ تلویزیونی شو تیوی پخش شد اما از فصل دوم بهبعد شبکهٔ استار تیوی ترکیـه آن را بر روی آنتن برد. کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم این سریـال را با دوبلهٔ فارسی و با نام «حریم سلطان» از شبکهٔ جم تیوی پخش شد. داستان سریـال بر پایـهٔ زندگی سلطان سلیمان قانونی، دهمـین و مشـهورترین سلطان امپراتوری عثمانی، و همسرش خرم سلطان (روکسِلانا)، کنیز و بردهای کـه سلطان شد، نوشته شدهاست.
داستان
نام اصلی سریـال (سدهٔ باشکوه) بـه دوران سلطنت سلطان سلیمان قانونی اشاره دارد و این مجموعهٔ تلویزیونی، توطئهها و دسیسههایی را کـه در حرمسرا و دربار او روی مـیداد بـه تصویر مـیکشد. جزئیـات اکثر حوادث و اتفاقاتی کـه در سریـال روی مـیدهد، واقعیت ندارد اما کلیت حوادث واقعیت تاریخی دارد. سلطان سلیمان درون ۲۶سالگی بر تخت سلطنت نشست. او درون پی آن بود کـه امپراتوری عثمانی را قدرتمندتر و گستردهتر از امپراتوری اسکندر کبیر سازد و به آن وجههای شکستناپذیر بخشد. درون تمام مدت ۴۶ سال سلطنتش، سلیمان بهعنوان مقتدرترین سلحشور و فرمانروای شرق و غرب شناخته مـیشد. درون سال ۱۵۲۰، سلیمان درون حال شکار بود کـه از مرگ پدر خبردار شد و بدینترتیب امپراتوری عثمانی صاحب سلطانی جدید گشت.
سلیمان همسرش، ماهدوران سلطان و پسرش، شاهزاده مصطفی را درون کاخ مانیسا ترک گفت و بههمراه یـار و همدم نزدیکش، ابراهیم پارگایی، رهسپار کاخ توپقاپی شد. سلیمان بدون آنکه خود بداند درون مسیری قدم گذاشتهبود کـه در نـهایت، اوج شکوه و عظمت امپراتوری عثمانی را درون پی داشت. درحالیکه آن دو درون راه کاخ توپقاپی بودند، یک کشتی متعلق بـه دولت عثمانی از کریمـه درون قسطنطنیـه پهلو گرفتهبود و بردگان مسیحیِ بهاسارتگرفتهشده را بـه کاخ عثمانی تحویل مـیداد. یکی از بردگان کـه الکساندرا لاروسا (روکسِلانا) نام داشت، یک کشیشِ ارتودوکس اهل اوکراین بود کـه قتل پدر، مادر و نامزدش را بههنگام یورش تاتارها بـه چشم خود دیدهبود. این جوان کـه به اسارت درآمدهبود و به کاخ عثمانی فروخته شدهبود، بعدها نام خرم را اختیـار مـیکند و آنچنان سلیمان را شیفتهٔ خود مـیسازد کـه سلطان حاضر مـیشود با زیر پا گذاشتن رسوم و عادات پیشین، او را بـه ازدواج نکاحیِ خویش درآورد (پس از آنکه تیمور، بایزید را شکست داد و زنش را بـه اسارت گرفت، سلاطین عثمانی از ازدواج نکاحی خودداری مـید). خرم به منظور سلطان پسرانی بـه دنیـا مـیآورَد و از طریق خونریزی و دسیسهچینی درون کنار سلیمان بر امپراتوری عثمانی حکمرانی مـیکند. عشق شدید سلیمان بـه خرم باعث مـیشود کـه راهها به منظور اِعمال نفوذ خرم بر دربار باز باشد.
سریـال تلویزیونی حریم سلطان بـه روابط حاکم بین اعضای خاندان سلطنتی، بهویژه گرفتاریها و رقابتهای رمانتیک آنها مـیپردازد. عداوت بین خرم سلطان و ماهدوران سلطان، ترقی خرم از جایگاه یک کنیز بـه جایگاه سوگلی سلطان، فروافتادن خرم از چشم سلطان بعد از بـه دنیـا آوردن مـهرماه سلطان، و اوج گرفتن دوبارهٔ او، مضمون اصلی این سریـال تلویزیونی را تشکیل مـیدهد. علاقهٔ وزیر اعظم (ابراهیم پاشا) بـه یکی از زنان دربار (خدیجه سلطان کـه سلطان سلیمان بود) و علاقهٔ نگار کالفا بـه ابراهیم پاشا و رابطهٔ پنـهانی آنها و انتقامجویی خرم سلطان از ابراهیم پاشا، تنش بین اروپای مسیحی و امپراتوری سنیمذهب عثمانی و فتوحات سلیمان ازجمله مضامـین و داستانهای فرعی سریـال بهشمار مـیآیند.
فصل اول
داستان با برخورد اتفاقی سلطان سلیمان با ابراهیم پارگایی آغاز مـیشود. درون همـین حال، الکساندرا لاروسا (روکسِلانا) (بعداً خرم سلطان) درون زادگاهش اسیر یورش تاتارهای کریمـه مـیشود. پدر، مادر و ش درون نتیجهٔ این یورش کشته مـیشوند اما نامزدش، لئو زنده مـیماند و مـیگریزد (اگرچه الکساندرا گمان مـیکند کـه لئو مردهاست). درون کشتیای کـه او را بـه کاخ توپقاپی مـیبرند، زنان دیگری ازجمله بهترین دوستش، ماریـا (بعداً گلنـهال) نیز حضور دارند.
وقتی الکساندرا بـه کاخ مـیرسد، یکی از خدمتکاران (نگار کالفا) بـه او مـیگوید کـه اگر او سوگلی سلطان شود و برای سلطان پسر بـه دنیـا بیـاورد، خودش سلطانـه خواهد شد و بر دنیـا حکمرانی خواهد کرد؛ بنابراین، هنگامـی کـه سلیمان درون حال عبور از کنار کنیزان است، تمامـی کنیزان بـه نشانـهٔ احترام درون برابر او تعظیم کردهاند، اما الکساندرا چنین نمـیکند و درعوض نام سلیمان را فریـاد مـیکشد. سلطان کـه به او نگاه مـیکند، الکساندرا غش مـیکند و سلطان او را مـیگیرد. از همان زمان، الکساندرا مورد توجه سلطان قرار مـیگیرد و سلطان نام خرم را بر او مـینـهد. خرم کـه مسیحی بود، بـه اسلام مـیگرود.
ماهدوران (سوگلی دیگر سلطان، کـه از زمان شاهزادگی سلیمان از او صاحب پسری بـه نام شاهزاده مصطفی شدهبود) با خرم بهسختی درگیر مـیشود و او را بهشدت کتک مـیزند زیرا بر این باور هست که خرم موجب سقط جنین او شدهاست. وقتی سلیمان از این قضیـه آگاه مـیشود، از ماهدوران دلآزرده مـیشود. درون ادامـه، خرم اولین پسرش، محمد را باردار مـیشود. وقتی خرم باردار است، سلیمان از او مـیخواهد کـه برای خوردن شیرینی بـه اتاقش بیـاید؛ شیرینیهایی کـه توسط ماهدوران زهرآلود شدهاند. با خوردن آن شیرینیها، خرم از حال مـیرود اما سلیمان او را نجات مـیدهد. با روی این ماجرا، نفرت سلیمان از ماهدوران فزونی مـیگیرد.
ویکتوریـا (بعداً صدیقه)، کـه شوهرش درون یکی از نبردها توسط سلیمان کشته شدهاست، بـه قسطنطنیـه مـیرود که تا انتقام شوهرش را بگیرد.
خرم، اولین و تنـها سلیمان، مـهرماه را باردار مـیشود. بعد از زادن مـهرماه، جشنی درون حرمسرا ترتیب مـیدهد، اما درون این جشن با یکی از سوگلیهای دیگر سلطان بـه نام عایشـه خاتون درگیر مـیشود و او را تهدید بـه قتل مـیکند. عایشـه، کـه از قصد و نیت صدیقه آگاه شدهبود، توسط صدیقه کشته مـیشود. از آنجا کـه خرم پیشتر عایشـه را بـه قتل تهدید کردهبود، تمامـی شواهد علیـه خرم بود. درون نتیجه سلیمان، خرم را بـه کاخ پیشین (کاخ کریمـه) تبعید مـیکند.
در این اثنا، ابراهیم پاشا با خدیجه سلطان ( سلطان) ازدواج مـیکند. ابراهیم بـه خرم مـیگوید کـه او مـیتواند بـه کاخ توپقاپی بازگردد بـه شرطی کـه دامن ماهدوران را ببوسد. خرم درون ابتدا این پیشنـهاد را رد مـیکند اما درون نـهایت تغییر عقیده مـیدهد.
لئو، نامزد پیشین خرم، از مکان سخرم آگاه مـیشود و با پیشـه شغل نقاش کاخ، سعی مـیکند بـه خرم نزدیک شود. اما ابراهیم پاشا از رابطهٔ خرم سلطان با لئو آگاه مـیشود و به خرم مـیگوید کـه او (خرم) یـا حتما لئو را با راحتالحلقوم زهرآلود از مـیان بردارد یـا اینکه خودش (ابراهیم) سلطان را از ماجرا خبردار خواهد کرد.
سلیمان، خارج از قصر ابراهیم، درون چادری نشستهاست، انگور مـیخورد و از مشاهدهٔ مناظر طبیعی لذت مـیبرد و صدیقه قرار هست از او پذیرایی کند. درون سه دقیقهٔ پایـانیِ این قسمت مـیبینیم کـه صدیقه درحالیکه سینی بـه دست دارد نزدیک سلطان مـیشود. روی سینی، یک لیوان آب قرار دارد اما زیر آن خنجری درون دست صدیقه است. خرم درحالیکه راحتالحلقوم زهرآگین را بـه لئو مـیخوراند، گریـه مـیکند. سپس صدیقه با قرار خنجری زیر گلوی سلیمان، او را بـه مرگ تهدید مـیکند.
فصل دوم
اما سلیمان صدیقه را خلع سلاح مـیکند و به دستور ابراهیم صدیقه توسط چماقدار بـه دریـا انداخته مـیشود. خرم، کـه از مرگ لئو ناراحت مـیشود، درصدد انتقام از ابراهیم پاشا برمـیآید و دفتر مخصوص ابراهیم را بـه زهر آلوده مـیکند. فرزند خدیجه با کمک خرم بهسختی بهدنیـا مـیآید.
پرنسس ایزابلا بـه اسارت درآمده و وارد قصر مـیشود. ابراهیم پاشا مجسمـههایی را کـه غنیمت گرفته بـه قصر مـیآورد. سپس بر اثر جادوی خرم بیمار مـیشود. نامزدِ پرنسس به منظور نجات او بـه قصر مـیآید اما موفق بـه نجاتش نمـیشود. پرنسس قصر را آتش مـیزند. ابراهیم پاشا بـه سینیور گریتی بهدروغ خبر مرگ پرنسس بهدلیل آتشسوزی را مـیدهد. پرنسس بـه کاخ خدیجه وارد مـیشود، اما خدیجه از این امر ناراضی هست و او را بـه قصر سلیمان مـیبرند. خرم از سلیمان مـیخواهد کـه پرنسس را رها کند، اما ماهیدوران قصد دارد که تا پرنسس بـه خلوت سلیمان برود که تا خرم را از چشم سلیمان بیندازد. دفترچهٔ خاطرات لئو بـه دست ابراهیم مـیافتد و دفتر را نزد سلیمان مـیبرد و از خرم مـیخواهد نوشتههای لئو را به منظور سلطان بازگو کند. درون همـین حال، خبر خدیجه مـیرسد و ابراهیم و سلیمان شتابان از قصر خارج مـیشوند و خرم دفتر را بـه باغ مـیاندازد. خدیجه بعد از مرگ پسرش و نافرجامش افسرده مـیشود و با ابراهیم قهر مـیکند و به دستور سلیمان بـه مسافرت مـیرود. درون همـین حال، نگار کالفا با ابراهیم رابطه پیدا مـیکند. خرم از دیدارهای سلیمان با پرنسس بسیـار آزرده مـیشود و پرنسس را فراری مـیدهد، اما سمبل خان از این قضیـه خبردار مـیشود و ابراهیم پرنسس را از کشتی بـه قصر بازمـیگرداند. پرنسس عاشق سلیمان مـیشود و به خلوتش مـیرود. پرنسس هنگام اسب سواری با دسیسه خرم زخمـی مـیشود. درون همـین حال، ابراهیم بار دیگر قصد کنار زدن خرم را دارد و تصمـیم بـه قتل پرنسس مـیگیرد که تا قتل را بـه گردن خرم بیندازد. درون عین حال، خرم نیز با همکاری گلآغا و نگار کالفا قصد قتل پرنسس با ایجاد بیماری را دارند کـه پرستار ایزابلا غذای آلوده بـه سم را مـیخورد و مـیمـیرد. سرانجام بهطور نامعلومـی پرنسس با موافقت سلطان سلیمان بـه روم بازمـیگردد. سلیمان بـه جنگ مـیرود.
خرم از والده مـیخواهد که تا برای موفقیت و سلامتی سلیمان درون جنگ نذر کند. والده مـیگوید کـه از شیخالاسلام اجازه بگیر. خرم نامـهای بـه شیخ مـینویسد. شیخالاسلام خرم را مـیداند و نمـیتواند که تا زمانی کـه آزاد شود نذری بدهد. دفتر خاطرات لئو بـه دست والده سلطان مـیافتد و از خرم بازخواست مـیکند. خرم قضایـا را به منظور والده بازگو مـیکند. والده از هوش مـیرود. بعد از بـه هوش آمدن والده، خرم دفتر را درون مقابل چشمان والده سلطان درون شومـینـه مـیسوزاند. سلیمان از جنگ بازمـیگردد و خرم را آزاد مـیکند. نگار کالفا، کـه از عشق ابراهیم پاشا مـیسوزد، تصمـیم بـه مـیگیرد، اما ابراهیم بهطور ناگهانی متوجه مـیشود و او را نجات مـیدهد. سلیمان خرم را بـه اتاقش فرامـیخواند، اما خرم سر بازمـیزند. سلیمان بـه اتاق خرم مـیرود. خرم بـه او مـیگوید حتما با هم عقد کنیم. من آزاد شدهام و به تو نامحرمم! سلیمان شاکی مـیشود و دستور مـیدهد که تا خرم را از قصر اخراج کنند. والده و ماهدوران و ابراهیم خشنود مـیشوند. خرم بعد از نوشتن نامـهای بـه سلیمان از قصر خارج مـیشود. مـهرماه، خرم، از دوری برادران و پدرش بیمار مـیشود. خدیجه دوقلو باردار مـیشود. سلیمان شب بـه کاخ مـیرود و در آنجا درون کنار مـهرماه و خرم مـیگذراند. والده سلطان بـه تحریک ماهدوران و با همکاری ابراهیم پاشا نقشـهٔ قتل خرم را مـیکشند. خرم شبانـه به منظور ملاقات پسرانش بـه قصر بازمـیگردد کـه در راه مورد یورش قرار مـیگیرد، و اما بالی بیگ کـه دایـه خاتون او را از بازگشت خرم بـه قصر آگاه کرده، او را نجات مـیدهد. خرم کـه مـیداند ابراهیم درون یورش بـه او دست داشته، درون مراسم ختنـهسوران مصطفی و محمد نقشـهٔ قتل ابراهیم پاشا را ترتیب مـیدهد، اما وقتی بـه ملاقات خدیجه مـیرود دلش بـه حال او مـیسوزد و از قتل ابراهیم منصرف مـیشود. سلیمان درون مراسم ختنـهسوران پسرانش خرم را بـه عقد خود درمـیآورد و این قضیـه را بـه مادرش اطلاع مـیدهد کـه موجب خشم او شده و غش مـیکند. ابراهیم درون جشن مورد اصابت تیری زهردار قرار مـیگیرد و بهشدت بیمار مـیشود و برای شفا او را همراه با سمبل خان و نگار کالفا بـه چشمـهٔ آب گرم مـیبرند.
آیبیگه، برادرزادهٔ والده سلطان، بـه قصر وارد مـیشود. نگار، کـه عاشق ابراهیم پاشاست، بهناچار با نصوح خان (چماقدار) ازدواج مـیکند، اما ابراهیم از نصوح مـیخواهد که تا نگار را طلاق بدهد، و در شب عروسی، ابراهیم پاشا با نگار همبستر مـیشود. خدیجه سلطان یک پسر و یک بهدنیـا مـیآورد. ماهدوران از سلیمان مـیخواهد کـه او را نیز همانند خرم آزاد کند، اما سلطان از این موضوع سر بازمـیزند و ماهدوران بهناچار از سلطان مـیخواهد کـه بههمراه پسرش قصر را ترک کند. سلطان، رفتنِ ماهدوران را قبول مـیکند، اما اجازهٔ رفتن پسرش را نمـیدهد کـه سرانجام با درخواست مصطفی، سلطان سلیمان قبول مـیکند و آنها بـه کاخ ادیرنـه تبعید مـیشوند.
سالها درگذرند. خرم پنجمـین فرزندش بـه نام جهانگیر را بهدنیـا مـیآورد. شاهزاده مصطفی بزرگ شده و بههمراه مادرش از ادیرنـه بازمـیگردند. سلطان سلیمان به منظور فتح شارلکن بـه جنگ مـیرود و مصطفی را نیز با خود مـیبرد. والده سلطان کـه پیش از این بهظاهر و برای رضایت پسرش با خرم صلح کردهبود، بار دیگر بـه تحریک ماهدوران درون نبودِ سلطان نقشـهای به منظور مرگ خرم سلطان مـیکشند و حرمسرا را بـه آشوب مـیکشانند. عدهای از کنیزان بـه قصد کشتن بهزور وارد اتاق خرم شده و چهرهٔ خرم را با مشعل آتش مـیسوزانند. خرم بعد این اتفاق صورتش بهشدت مـیسوزد. خرم، به منظور اینکه کودکانش صورت سوختهٔ او را نبینند، بـه قصر خدیجه سلطان مـیرود و نامـهای بـه سلیمان کـه در حال جنگ بود مـیفرستد. بعد، ابراهیم اول نامـه را مـیگیرد و پاره مـیکند که تا ذهن سلیمان منحرف نشود. سلیمان با دیدن چهرهٔ خرم، کـه با ماسک پوشیده بود، بسیـار تعجب کرد و دو طرف صورت سوختهٔ خرم را بوسید و گفت من تو را چه زیبا و چه زشت باشی دوست دارم. سپس بـه دستور خرم، افسون خاتون مصطفی را مسحور خود مـیکند. خرم وقتی بـه کاخ بازگشت فهمـید ماهیدوران فاطیما را خدمتکار خود کرده و برای انتقام با مشعل صورت فاطیما خاتون را نیز مـیسوزاند. یک شب کـه افسون درون غذای شاهزاده سم ریختهبود، شاهزاده یک قاشق کـه خورد افسون جلویش را گرفت و فهمـید عاشق شاهزاده است. شاهزاده مصطفی مدت کمـی درون بستر بیماری مـیافتد.
فصل سوم
در فصل سوم رابطهٔ پنـهانی ابراهیم پاشا و نگار خاتون به منظور همگان افشا مـیشود. فیروزه خاتون، کـه نقش او را جانسو دره بازی مـیکند، وارد داستان مـیشود. ابراهیم نیز مجبور مـیشود به منظور فرار از رسوایی رابطه اش با نگار بـه جنگ با ایرانیـان برود. درون این بین، شاهزاده مصطفی، کـه به مانیسا فرستاده شده، درون آنجا عاشق یک کشاورز مـیشود. فیروزه مـیخواهد محبوب شاه باشد و بعد از خرم از همـه قویتر باشد. فرزند نگار بـه دنیـا مـیآید. نگار نزد خدیجه سلطان مخفیـانـه زندگی مـیکرد؛ خدیجه سلطان بـه وی مـیگوید کـه فرزندش مرده بـه دنیـا آمده، اما نگار خاتون شک مـیکند (درحالیکه واقعاً فرزندش زنده است). ابراهیم پاشا بعد از برگشت از جنگ سعی درون بهدست آوردن دل خدیجه سلطان و درست رابطهٔ خود مـیکند. درون عین حال همسر محبوب شاهزاده مصطفی درون قصر مانیسا باردار است. ابتدا خرم سلطان فیروزه را به منظور محمد درون نظر مـیگیرد، اما بعد مـیفهمد کـه او با شاه رابطه داشته و نمـیتواند عروسش باشد. نگار خاتون، با پافشاریِ خدیجه سلطان، با رستم پاشا کـه یکی از افراد خرم سلطان هست ازدواج مـیکند. خرم سلطان بـه انتقام مـیاندیشد و افرادِ قصر سعی مـیکنند فیروزه خاتون را از آسیب خرم سلطان و انتقامش حفظ کنند. خرم سلطان درون همـین بین فرزند نگار خاتون را با دسیسه بهدست مـیآورد و قصد معامله با ابراهیم پاشا را دارد. او درون این معامله فرزند ابراهیم را درعوضِ اینکه ابراهیم پاشا فیروزه خاتون را بـه بیرون قصر بیندازد معاوضه مـیکند، اما ابراهیم بعد از اینکه فرزندش را مـیگیرد، فیروزه را کـه به بیرون انداختهبود برمـیگرداند و خرم سلطان بسیـار عصبانی قسم مـیخورَد کـه از ابراهیم پاشا انتقام بگیرد و جنگ مـیان آن دو آنقدر ادامـه پیدا مـیکند کـه به مرگ ابراهیم پاشا منجر مـیشود. خرم سلطان از طریق ایـاز پاشا ابراهیم پاشا را از چشم سلطان سلیمان مـیاندازد و سلیمان بعد از گفتگو با جناب کادی (جناب قاضی)، حکم قتل ابراهیم پاشا را درون خواب مـیدهد و سپس ابراهیم پاشا، کـه به افطار از طرف سلطان سلیمان دعوت شدهبود، هنگامـی کـه قصد بازگشت داشت، سلیمان بـه او دستور داد که تا در اتاقی درون قصر بماند و چند لحظه بعد کـه سلیمان به منظور خواب مـیرفت، جلادان بـه اتاق ابراهیم پاشا مـیروند و او را مـیکشند و هنگامـی کـه از اتاق خارج مـیشوند سمبل آقا آنها را مـیبیند و به خرم سلطان خبر مـیدهد و جسد ابراهیم پاشا را به منظور آخرین بار بـه قصرش مـیبرند. بعد از آن، خدیجه سلطان و شاه سلطان ( دیگرِ سلطان سلیمان) متحد مـیشوند خرم سلطان را نابود کنند و دیوان را درون دست بگیرند و از نفوذ خرم سلطان و رستم پاشا بـه دیوان جلوگیری کنند و لطفی پاشا (شوهر شاه سلطان) وارد دیوان مـیشود و در همـین هنگام، مـهرماه سلطان عاشق یحیی داشلی جادی، دست راست شاهزاده مصطفی هست که ماهیدوران سلطان متوجه مـیشود و مانع ادامـهٔ دیدار آن دو مـیشود. مالکوچاوغلو (بالی خان) بـه قصر مـیآید و همراه لطفی پاشا از رستم پاشا متنفر هستند و قصد نابودی او را دارند و مـهرماه سلطان عاشق بالی خان مـیشود. بعدِ مدتی، مـهرماه سلطان خبردار مـیشود کـه بالی خان با زن دیگری درون رابطه است؛ بههمـیندلیل خرم سلطان کـه مـیخواست وی را بـه رستم پاشا شوهر دهد اما مـهرماه سلطان مخالفت مـیکرد، حالا جواب بله داد. شاه سلطان و خدیجه سلطان، کـه خیلی ناراحت بودند، مدام سعی داشتند کـه رستم را از مـهرماه دور کنند، چون مـیدانستند کـه مـهرماه سلطان و خرم سلطان قدرتی دستنیـافتنی پیدا مـیکنند، مدام دست بـه دور نگهداشتن و اقدام بـه قتل رستم مـیزدند. سپس بعدِ مدتی مـهری ماه سلطان بـه همسری رستم پاشا درآمد که تا اینکه ی بـه نام عایشـه هماشا سلطان بـه دنیـا آورد. بعد از مدتی خرم سلطان را خدیجه سلطان بـه یک جنگل انداخت و خرم گم شد. سلطان سلیمان از این موضوع خیلی ناراحت بود و از شاهزاده مصطفی و ماهیدوران و شاه سلطان و خدیجه سلطان و همـهٔ افراد دربار بازجویی کرد. ماهیدوران به منظور اینکه پسرش را فردا بـه آماسیـه (آماسیـا) مـیفرستند و محمد را بـه مانیسا، سربازی را مـیفرستد که تا شاهزاده محمد را دچار بیماریِ گال کند و بمـیرد. متأسفانـه شاهزاده محمد درگذشت. بالی خان رفت که تا خرم سلطان را پیش سلطان سلیمان بیـاورد…
فصل چهارم
سلطان سلیمان قانونی شاهزادهها را احضار کرده و مـیخواهد یکی از شاهزادهها را بـه جانشینی خودش برگزیند و خرم سلطان هم مـیخواهد کاری کند کـه سلطان سلیمان یکی از پسران مشترک خودش و خرم را بـه جانشینی بگذارد. شاهزاده جهانگیر و شاهزاده سلیم و شاهزاده بایزید و بعد هم شاهزاده مصطفی بـه حضور سلطان سلیمان مـیآیند. درون مراسم سوگند خوردنِ شاهزاده جهانگیر بهمناسبت سن بلوغ، شاهزادهها جمع شدند، اما شاهزاده جهانگیر قسمتی از متن سوگندش را فراموش کرد و سلطان سلیمان بـه او یـاری رساند. بـه دستور خرم، سنبل آغا کنیزهایی را به منظور شاهزاده سلیم مـیآورد؛ سپس کنیزها را بررسی مـیکند و خرم سلطان وارد مـیشود و ناگهان خاتونی درون حال التماس جلوی خرم ظاهر مـیشود و خرم نامش را مـیپرسد. خاتون مـیگوید سیسیلیـا هستم، و بعد خرم کنار مـیکشد و مـیرود. سنبل کنیزها را بـه پیش طبیب مـیبرد که تا از سلامتی کامل آنها باخبر شود و بعد بـه و بعد بـه حرمسرا مـیفرستد. خرم سلطان نزد سلطان سلیمان مـیرود که تا سعی کند از تصمـیم سلیمان درمورد مقام ولیعهدی باخبر شود و سعی کند شاهزاده سلیم را جانشین کند، اما سلیمان بـه او مـیگوید جواب درون یک جعبه است، و سپس سلطان سلیمان با حضور رستم پاشا و همـهٔ شاهزادهها، شاهزاده سلیم را ولیعهد مـیکند. مـهرماه و رستم پاشا از این تصمـیم سلطان ناراحت هستند، چراکه قصد دارند بایزید را بر تخت بنشانند. از طرفی خرم نیز از این ماجرا بهشدت خرسند است. بعد از این ماجرا، بایزید بهشدت ناراحت مـیشود و با خشم و عصبانیت نزد مادرش مـیرود و از او دلیل این تصمـیم سلطان را جویـا مـیشود و مادرش بهجای او از سلیم حمایت مـیکند؛ درحالیکه هیچانتظارش را نداشت. خاتونی کـه نامش سیسیلیـا بود دوباره با هزاران التماس و فروتنی بـه اتاق خرم سلطان رفت و خرم سلطان بعد از اینکه نام او را نوربانو گذاشت او را بـه حرمسرای سلیم برد که تا بلکه اخلاق سلیم و عیشونوش پسرش را درست کند. فاطمـه سلطان، سلطان سلیمان، همراه با حوری جهان، فرزند ابراهیم پاشا و خدیجه سلطان، بـه قصر مـیآید. خرم، کـه از آمدن آنها زیـاد خرسند نبود، سعی داشت دلیل آمدن آنها را جویـا شود و نزد سلطان سلیمان رفت که تا دلیلی به منظور آمدن آنها پیدا کند که تا اینکه فهمـید فاطمـه سلطان از همسرش جدا شده، و نیز بهدنبال دلیلی به منظور جدایی از همسرش پیدا کند. فاطمـه سلطان نام والریـا، خدمتکار نوربانو را نازنین خاتون گذاشت… درست موقعی کـه همـه چیز خوب بود، نازنین، با دسیسههای فاطمـه سلطان بـه اتاق سلطان سلیمان رفت و بعد از مدتی از او حامله شد و ی به منظور سلطان سلیمان آورد و نامش را راضیـه گذاشت. ناخدا پاشا بر اثر بیماری درگذشت. نازنین بههمراه سلطان سلیمان بـه مانیسا رفت. نوربانو بهدستور خرم نازنین را کشت. وزیر اعظم، رستم پاشا، خلعتی را کـه سلطان سلیمان به منظور مصطفی فرستاد زهرآلود کرد. خلعت بـه دست مصطفی رسید. ماهیدوران فهمـید و نگذاشت مصطفی لباس را بپوشد. مصطفی، کـه فکر مـیکرد کار سلیمان بوده، با ارتش آماسیـه (آماسیـا) راهی پایتخت شد. سلیمان بـه فرمانده ارتش دستور داد با پنجاههزار سرباز راهی جنگ با مصطفی شود، اما او با مصطفی متحد شد و به پایتخت رسیدند. رستم پاشا بـه مذاکره با مصطفی رفت. مصطفی بـه ملاقات سلطان سلیمان رفت و قضیـهٔ لباس را گفت؛ سلطان سلیمان هم گفت کـه کار من نبوده. رستم توسط اَلقاص مـیرزا، برادر شاه تهماسب صفوی، کـه به عثمانی پناهبود، قضیـهٔ لباس را بـه تهماسب تهمت زد. سلیمان ازدواج پنـهانیِ مصطفی با ناخدا پاشا را فهمـید و مصطفی را دوباره از جانشینی خود و حتی شرکت درون جنگ محروم کرد. جنگ ناتمام ماند و سلیمان بهعلت بیماری بـه پایتخت برگشت. سربازان، رستم پاشا را تهدید د کـه اگر سلیمان بمـیرد و یکی از فرزندان خرم را بـه سلطنت برساند قصر را ویران مـیکنند. سلطان سلیمان خوب مـیشود و فرمانده سربازان را مـیکشد. برادر رستم پاشا پیدا مـیشود و رستم او را بهعنوان ناخدا منصوب مـیکند و سوکولو محمد پاشا (صوقللی) بهعنوان مشاور و امـیر امـیرانِ سلیمان منصوب مـیشود. او حامـی سلیم بود. سریـال بـه سال ۱۵۵۳ مـیلادی مـیرود. مـهرماه مُهر مصطفی را مـیدزدد و رستم با آن نامـهای از زبان مصطفی، کـه مثلاً مـیخواهد خیـانت کند، بـه شاه ایران مـیفرستد. نامـهٔ جواب بـه دست سلیمان مـیرسد. سلیمان، کـه به جنگ ایران رفته، مصطفی را مـیخواهد. مصطفی بـه چادر سلیمان مـیرود و توسط جلادان کشته مـیشود. سربازان مـیخواهند رستم پاشا را بکشند و سلیمان او را عزل مـیکند و احمد پاشا را وزیر اعظم مـیکند. سربازان برادر رستم را مـیکشند. صلح بین ایران و عثمانی بسته شد. جهانگیر درون غم مرگ برادرش، مصطفی، درگذشت. همسر مصطفی خودش را مـیکشد و مـهمت، پسر مصطفی، بهدستور سلیمان کشته مـیشود و سلیمان بـه پایتخت برمـیگردد. شخصی خود را بهدروغ مصطفی مـیخوانَد و بایزید مأمور دفع شورش مـیشود. احمد پاشا و سلیم، بایزید را متهم بـه خیـانت د و سلیمان از او عصبانی شد، اما رستم پاشا مدرکی علیـه احمد پاشا پیدا کرد و سلطان سلیمان را درون جریـان گذاشت. سلیمان احمد را اعدام کرد و رستم را وزیر اعظم کرد. نوربانو، سوگلی سلیم، قصد مسموم بایزید را داشت کـه ناموفق بود و جنگ بین این دو آغاز شد. مردم قصد کشتن خرم را داشتند کـه سلیمان نگذاشت. سلیمان بایزید را تبعید کرد. او عصبانی شد و شورش کرد. خرم از دنیـا رفت و سلیمان دیوانـه شد. سلیم را با چهلهزار نفر بـه جنگ بایزید فرستاد. بایزید شکست خورد و به ایران پناه برد. رستم پاشا به منظور دیدن او رفت و در این حین، آتماجا، یکی از سربازانِ طرفدار مصطفی، او را کشت. سلیمان، علی پاشا را وزیر اعظم کرد. شاه ایران، تهماسب، با دریـافت سکههای بیشمار، بایزید را بـه سلیم تسلیم کرد و سلیم او و چهار پسرش را کشت. درون سال ۱۵۶۴ علی پاشا عزل شد و سوکولو محمد پاشا وزیر اعظم شد. دو سال بعد سلیمان درگذشت و سلیم بـه پادشاهی رسید.
اطلاعات پخش
فصل قسمتها پخش اصلی قسمت اول قسمت آخر ۱ ۲۴ ۵ ژانویـه ۲۰۱۱ ۲۲ ژوئن ۲۰۱۱ ۲ ۳۹ ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۱ ۶ ژوئن ۲۰۱۲ ۳ ۴۰ ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲ ۱۹ ژوئن ۲۰۱۳ ۴ ۲۸ ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۳ ۱۱ ژوئن ۲۰۱۴شخصیتهای اصلی
نام بازیگر نقش توضیح خالد ارگنچ سلطان سلیمان قانونی دهمـین سلطان امپراتوری عثمانی مریم اوزرلی/وحیده پرچین خرم سلطان خاصگی سلطان، مادر پنج فرزند سلطان نباهت چهره عایشـه حفصه سلطان والده سلطان و خاصگی سلطان سلیم یکم نور فتاحاوغلو ماهدوران سلطان سوگلی دوم سلطان، مادر اولین فرزند سلطان سلما ارگچ خدیجه سلطان سلیمان اوکان یـالابیک ابراهیم پاشا وزیر اعظم امپراتوری عثمانی محمد گونسور شاهزاده مصطفی فرزند سلیمان و ماهدوران پلین کاراهان مـهرماه سلطان سلیمان و خرم گوربی ایلری شاهزاده محمد فرزند نخست سلیمان و خرم اوزان گوون رستم پاشا همسر مـهرماه و وزیر اعظم امپراتوری عثمانی انگین اوزترک شاهزاده سلیم فرزند سوم سلیمان و خرم و جانشین سلطان سلیمان یکم آراس بولوت اینملی شاهزاده بایزید فرزند چهارم سلیمان و خرم جانسو دره فیروزه خاتون معشوقهٔ سلیمان فیلیز احمد نگار کالفا خدمتکار و کارآموز حرمسرا آلپ اویکن کلمنت هفتم پاپ کلیسای کاتولیک سلما کچیک دایـه خاتون پیشخدمت والده سلطان نـهان بویوکآغاچ گلشاه پیشخدمت ماهدوران، پیشخدمت خرم سلیم بایراکتار سُمبل خان رئیس خواجگان حرمسرا فاتح آل ماتراکچی نصوح ریـاضیدان، مورخ، جغرافیدان، چهرهنگار مـینیـاتور، و مخترع بوراک اوزچیویت مالکوچاوغلو بالی خان خاص اوداباشی (اتاقدار مخصوص سلطان) ازگی ایوباوغلو آیبیگه خاتون برادرزادهٔ والده سلطان، شاهدخت کریمـه، معشوقهٔ بالی خان تونجل کورتیز ابوسعود افندی شیخالاسلام درون دورهٔ سلطان سلیمان یوکسل اونال شکر آقا سرآشپز کاخ انگین گونایدین گل آقا خواجهٔ حرمسرا و مورد اعتماد خرم ایپک یـالووا ایزابلا فورتونا شاهدخت کاستیـا، یکی از معشوقگان سلیمانجنجالها
پخش سریـال حریم سلطان، انتقادات و اعتراضاتی را درون کشور ترکیـه برانگیخت. برخی از بینندگان بـه آنچه ارائهٔ تصویری «نامحترمانـه»، «شرمآور»، و «خوشگذران» از شخصیت تاریخی سلطان سلیمان مـیخواندند واکنش نشان دادند. شورای عالی رادیو و تلویزیون ترکیـه ادعا کرد کـه بیش از ۷۰٬۰۰۰ شکایت دربارهٔ این سریـال دریـافت کردهاست و به شو تیوی اخطار داد که تا به خاطر نمایش نادرست «حریم خصوصی یک شخصیت تاریخی» بـه صورت عمومـی عذرخواهی کند. رجب طیب اردوغان، نخستوزیر ترکیـه، نمایش این سریـال را بـه دلیل «بد جلوه تاریخ ترکیـه بـه نسل جوان» کشور محکوم کرد. گروههای کوچک اسلامگرا و ملیگرا بـه نشانـهٔ اعتراض مقابل استودیوی شو تیوی تجمع د اما سریـال همچنان مخاطبان و علاقهمندان فراوانی دارد.
برخی از نمایندگان مجلس ترکیـه و همچنین رجب طیب اردوغان نخست وزیر این کشور خواهان توقف پخش این سریـال شدند و لایحهای بـه مجلس ترکیـه دربارهٔ توقف ساخت ادامـه سریـال ارائه د.[۱] درون همـین حال ارطغرل گونای وزیر فرهنگ ترکیـه درون اظهاراتی دربارهٔ سریـال بحثبرانگیز «حریم سلطان» گفت کـه دولت هیچ قصدی مبنی بر توقف پخش این سریـال ندارد، ولی عوامل و سازندگان این سریـال حتما دقت بیشتری بر ساخت آن داشتهباشند که تا با حقایق تاریخی درون تضاد نباشد. پیش از این، نخستوزیر ترکیـه درون رابطه با این سریـال گفتهبود: «ما هرگز چنین پدرانی نداشتهایم و سرزمـین ما هم هرگز چنین سلطانی نداشتهاست.»
جدایی مریم اوزرلی از سریـال
پس از پایـان قسمت صدم از سری سوم، مریم اوزرلی بازیگر نقش خرم سلطان بطور ناگهانی بـه دلیل بیماری روحی این سریـال را رها کرد و به آلمان رفت. بدین ترتیب سه قسمت آخر از فصل سوم بدون حضور این هنرپیشـه ساخته شد. بـه نقل از پزشک معالج مریم اوزرلی، او ۵ روز درون هفته را به منظور نقش آفرینی درون این سریـال، یک روز از تعطیلاتش را به منظور فیلمهای تبلیغاتی و مصاحبهها و یک روز دیگرش را نیز به منظور حفظ سناریو و نقشش درون سریـال صرف مـیکرد و به همـین سبب دچار خستگی مفرط شده بود. بعد از ترک مریم اوزرلی سناریستهای این سریـال تصمـیم گرفتند کـه در فصل چهارم نقش خرم سلطان را بـه وحیده پرچین واگذار کنند.[۲]
محبوبیت بینالمللی
این سریـال از شبکههای فارسیزبانِ جم تیوی پخش شد، ولی بعد از مدتی خبر بازداشت دوبلورهای آن منتشر شد.[۳]
در یونان، این سریـال بینندگان و طرفداران فراوانی را به منظور خود دستوپا کرد و بهقدری مـیان مردم محبوبیت یـافت کـه ملیگرایـان یونانی، همچون حزب نئونازی طلوع زرین و اسقف آنتیموس اهل تسالونیکی پخش سریـال را محکوم د و از یونانیـان خواستند کـه از تماشای این سریـال دست بردارند. اسقف آنتیموس گفت: «هیچنباید حریم سلطان را تماشا کند». او افزود: «با تماشای سریـالهای ترکی بـه آنها این پیـام را رساندهایم کـه تسلیمشان شدهایم».
پخش حریم سلطان درون کشورهای حوزهٔ بالکان با استقبال فراوانی روبهرو شد. بر پایـهٔ مطالعات بازارسنجی مؤسسهٔ تحقیقات رسانـهایِ نیلسن، سریـال حریم سلطان پربینندهترین سریـال تلویزیونی درون بوسنی و هرزگوین درون سال ۲۰۱۳ مـیلادی و چهارمـین سریـال پربیننده درون صربستان است. پخش این سریـال بخشی از فرایند درون حال ادامـهٔ احیـای فرهنگ ترکی درون حوزهٔ بالکان از طریق پخش سریـالهای تلویزیونیِ وارداتی از ترکیـه است؛ فرایندی کـه با پخش سریـالهای با گذشت زمان (پربینندهترین سریـال درون مقدونیـه) و گناه فاطمـه گل چیست؟ (پربینندهترین سریـال درون کوزوو درون سال ۲۰۱۲) آغاز شدهبود. راتکو بوزوویچ، جامعهشناس صرب، علت محبوبیت سریـالهای ترکی درون بالکان را وجود ارزشها و مضامـین سنتی و مردسالارانـه و شباهتهای بیشمار زبانی و فرهنگی بین ترکیـه و کشورهای حوزهٔ بالکان مـیداند: «ذهنیتی کـه در این سریـالها بـه تصویر کشیده مـیشود که تا حدودی مرتبط هست با درک سنتی مردم صربستان از اخلاق و اخلاقیـات». بهعقیدهٔ بوزوویچ، تمامـی کشورهای حوزهٔ بالکان درون نحوهٔ زندگی خانوادگی متحمل تغییراتی بنیـادین شدهاند و سریـالهای ترکی بـه آنان کمک مـیکنند که تا هویت و ارزشهایی را بازیـابند کـه اکنون ازدسترفته بـه نظر مـیرسند.
پخش بینالمللی
سریـال حریم سلطان نـهتنـها درون ترکیـه، بلکه درون بیش از سی کشور درون جنوبشرقی اروپا، آسیـای مـیانـه و خاورمـیانـه از چندین شبکهٔ تلویزیونی پخش مـیشود. وزارت فرهنگ ترکیـه، این سریـال را از موفقترین و پرهزینـهترین مجموعههای تلویزیونیِ ساختهشدهٔ این کشور مـیداند. برآورد مـیشود کـه این سریـال درون سراسر جهان بیش از ۱۵۰مـیلیون بینندهٔ ثابت داشتهباشد.
کشور شبکه زمان شروع پخش افغانستان تلویزیون یک ۲۰۱۱ آلبانی Albanian Screen دسامبر ۲۰۱۱ جمـهوری آذربایجان شبکه تلویزیونی لیدر دسامبر ۲۰۱۱ بوسنی و هرزگوین Televizija OBN ۲۷ اوت ۲۰۱۲ بلغارستان TV۷ ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲ کرواسی RTL Televizija ۲۷ اوت ۲۰۱۲ جمـهوری چک TV Barrandov ۲۲ دسامبر ۲۰۱۱ فرانسه فرانسه ۲ ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲ یونان ANT۱ ۳ سپتامبر ۲۰۱۲ ایران جم تیوی سپتامبر ۲۰۱۲ قزاقستان Khabar ۲۰ مارس ۲۰۱۲ کوزوو RTV۲۱ ژانویـهٔ ۲۰۱۲ لبنان LBCI ۲۰۱۲ جمـهوری مقدونیـه Kanal ۵ ۱۷ دسامبر ۲۰۱۱ خاورمـیانـه او اس ان نوامبر ۲۰۱۱ مونتهنگرو Prva Srpska Televizija ۱۸ ژوئن ۲۰۱۲ مراکش Medi1 TV ژانویـهٔ ۲۰۱۲ جمـهوری ترک قبرس شمالی استار تیوی (ابهامزدایی) ۵ ژانویـهٔ ۲۰۱۱ رومانی Kanal D Romania ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۲ روسیـه Domashny ۱۴ ژانویـهٔ ۲۰۱۲ صربستان Prva Srpska Televizija ۱۴ فوریـهٔ ۲۰۱۲ اسلواکی TV Doma ۲۰ دسامبر ۲۰۱۱ ترکیـه استار تیوی ترکیـه ۵ ژانویـهٔ ۲۰۱۱ امارات متحده عربی دبی تیوی ۲۰۱۲ اوکراین ۱+۱ ۲۰۱۲ مصر الحیـات تیوی ۲۰۱۲ عراق Albaghdadia۲ ۲۰۱۳ مجارستان RTL Klub ۲۰۱۳منابع
- Wikipedia contributors, "Muhteşem Yüzyıl," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?oldid=553463304 (accessed May 5, 2013).
پیوند بـه بیرون
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط بـه حریم سلطان درون ویکیگفتاورد موجود است.- وبگاه رسمـی سریـال
- صفحهٔ رسمـی سریـال درون فیسبوک
- وزیر ارشاد: پخش کتاب داستانهای 'حریم سلطان' و 'عشق ممنوع' پیگیری مـیشود
- حریم سلطان درون بانک اطلاعات اینترنتی فیلمها (IMDb)
[حریم سلطان - ویکیپدیـا، دانشنامـهٔ آزاد کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 02 Jan 2019 02:08:00 +0000