پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو
پاکسازی قومـی
سمت چپ بالا: جنگ جهانی دوم : یـهودیـان درون صف انتخاب به منظور اعزام بـه اردوگاه آشویتس
سمت راست پایین: کلن بعد از جنگ جهانی دوم، آتیلا پاک نهاد عکس کودکان آوارگان آلمانی کـه در منطقهای تازهساز بازی مـیکنند. آتیلا پاک نهاد عکس
سمت چپ پایین: سال ۱۹۴۸ مـیلادی، مـهاجران فلسطینی
(پیش و در خلال جنگ جهانی اول)مسلمانان بالکان امپراتوری عثمانینسلکشیِ ارامنـه و آشوریـان عثمانیـاخراج و کشتار یـهودیـان و آلمانیها امپراتوری روسیـهموج دوم
(پیش، درون خلال و اندکی بعد از جنگ جهانی دوم)اخراج لهستانیها آلمان نازیـهولوکاست آلمان نازیقتل عام و اخراج یـهودیـان رومانیپاکسازیهای قومـی درون شوروی درون جنگ جهانی دوم شورویپاکسازیهای قومـی درون شرق اروپا اروپای شرقی و بالکاناخراج آلمانیها اروپای شرقیـاخراج فلسطینیها خاورمـیانـهموج سوم
(در خلال و پس از جنگ سرد)خشونت مـیان یونیـانیـان و ترکهای جزیرهٔ قبرس قبرسنسلکشیهای یوگسلاوی یوگسلاویپاکسازیها درون قفقاز جنوبی قفقازپاکسازی قومـی درون آفریقای مرکزی آفریقا
پاکسازی قومـی، بـه کوششی قهرآمـیز جهت یکدستسازی منطقهای از لحاظ قومـی گویند کـه معمولاً با تبعید، مـهاجرت و جایگزینی اجباری و کشتار صورت مـیگیرد. آتیلا پاک نهاد عکس پاکسازی قومـی، معمولاً با نابودی بخش بزرگی از آثار تاریخی، گورستانها، خانـهها و دیگر مظاهر تمدنی قوم هدف همراه خواهد بود.[۱] شاید بتوان گفت پاکسازی قومـی، نوعی نسلکشی هست که بیشتر به منظور زدودن قوم هدف از یک منطقهٔ جغرافیـایی خاص انجام مـیپذیرد و معمولاً سبب تغییر جغرافیـای قومـی-نژادی-مذهبی آن منطقه مـیشود. بزرگترین شباهت مـیان نسلکشی و پاکسازی قومـی را مـیتوان نابودی اجباری گروههای قومـی، نژادی، ایدئولوژیکی دانست. از آنجایی کـه پاکسازی قومـی تعریفی رسمـی درون مجامع بینالمللی ندارد، نمـیتوان بهدرستی تفاوتی قضایی، مـیان نسلکشی و پاکسازی قومـی قائل شد. انگیزهٔ اغلب پاکسازیهای قومـی مدرن، یکدستسازی ترکیب دینی-قومـی یـا نژادی بودهاست، درون حالی کـه در قرون وسطی و اوایل دوران مدرن، انگیزهٔ پاکسازیها عموماً بر پایـهٔ مذهب بودهاست.[۲] پاکسازی قومـی ترجمـهٔ فارسی عبارت انگلیسی ethnic cleansing و آن خود ترجمـهٔ تحتالفظی عبارت صربی-کرواتی etničko čišćenje است.[۱] این واژه درون دههٔ ۹۰ قرن ۲۰ مـیلادی و به دنبال نسلکشیهایی کـه در جریـان فروپاشی یوگسلاوی سابق اتفاق افتاد، وارد ادبیـات سیـاسی جهان شد و بهسرعت بـه یکی از اصطلاحات رایج درون مـیان واژگان مربوط بـه خشونت علیـه گروههای انسانی تبدیل شد. هر چند کـه برخی معتقدند پاکسازی قومـی ریشـهای تاریخی دارد.[۲] اینکه آیـا پاکسازی قومـی درون طول تاریخ ریشـه داشته یـا مربوط بـه تحولات قرن بیستم مـیلادیاست، از موارد مورد اختلاف است. از مصادیق پاکسازی قومـی درون طول تاریخ مـیتوان بـه جابهجاییهای اجباری آشوریـان سدهٔ نـهم که تا هفتم پ. م، کشتار و اعدام دستهجمعی دانمارکیهای ساکن انگلستان درون سده دهم مـیلادی، اخراج یـهودیـان از اسپانیـا درون قرن ۱۵ مـیلادی، و نابودی سرخپوستان آمریکا توسط مـهاجران و استعمارگران سفیدپوست اروپایی اشاره کرد.[۱] اگرچه عملاً فتح تمامـی سرزمـینهای مستعمراتی توسط اروپاییـان —مانند مکزیک، استرالیـا، آمریکا— خشن بودهاست، اما فقط برخی از آنها منجر بـه پاکسازی قومـی خونین شدند.[۳] ظهور «پاکسازی قومـی مدرن» درون قرن نوزدهم و بیستم مـیلادی و در مناطق مختلفی مانند سرزمـینهای امپراتوریهای قدیمـی درون مرکز و شرق اروپا و غرب آسیـا اتفاق افتاد. امواج متعدد پاکسازی قومـی نقشـهٔ قومـی و مذهبی این مناطق را تغییر داد. نخستین موج درون زمان جنگ جهانی اول آغاز و مدت کوتاهی بعد از پایـان آن بـه اتمام رسید. دومـین موج درست بعد از آغاز جنگ جهانی دوم بـه اوج خود رسید و اندکی بعد از اتمام جنگ پایـان پذیرفت. سومـین موج هم درون خلال جنگ سرد با شدت کمـی آغاز و پس از پایـان جنگ سرد بـه اوج رسید.[۲] از موارد بـه وقوع پیوسته درون امواج مذکور مـیتوان بـه نسلکشی ارامنـه، آشوریـان و یونانیـان توسط ترکان عثمانی درون خلال و پس از جنگ جهانی اول، نسلکشی یـهودیـان —معروف بـه هولوکاست— توسط آلمان نازی، اخراج مـیلیونها آلمانی از لهستان و چکوسلواکی و دیگر مناطق اروپای شرقی بعد از پایـان جنگ جهانی دوم و کشتار بوسنیـاییهای مسلمان توسط صربهای بوسنی بعد از پایـان جنگ سرد اشاره کرد.[۱][۲] کمـیسیونی از کارشناسان سازمان ملل کـه جهت رسیدگی بـه وقایع بوسنی و هرزگوین تشکیل شده بود، درون ماه فوریـهٔ ۱۹۹۳ پاکسازی قومـی را جرمـی علیـه قوانین بینالمللی توصیف کردهاند. اگرچه امروزه مفهوم پاکسازی قومـی بهخوبی فهمـیده شدهاست، اما بر خلاف نسلکشی وارد اسناد حقوق بینالملل نشده و به عنوان جزئی از جرایمـی کـه پیشتر تعریف شده، یعنی جنایت علیـه بشریت و جنایـات جنگی، طبقهبندی مـیشود.[۲]
تعریف
پاکسازی قومـی ترجمـهٔ فارسی عبارت انگلیسی ethnic cleansing و آن خود ترجمـهٔ تحتالفظی عبارت صربی-کرواتی etničko čišćenje است.[۱] این واژه درون دهه ۹۰ قرن ۲۰ مـیلادی و به دنبال نسلکشیهایی کـه در جریـان فروپاشی یوگسلاوی سابق اتفاق افتاد، وارد ادبیـات سیـاسی جهان شد. هر چند کـه برخی معتقدند پاکسازی قومـی ریشـهای تاریخی دارد. ممکن هست حامـیان حملات خشن صربها این واژه را ابداع کرده باشند؛ و شاید نیز صربها این واژه را کـه قبلاً خود به منظور اشاره بـه فشار آلبانیـاییتبارها بـه صربهای کوزوو درون دهه ۸۰ مـیلادی استفاده مـید، احیـا کردهاند. بعد از حوادث جریـان فروپاشی یوگسلاوی سابق، پاکسازی قومـی بـه یکی از اصطلاحات رایج درون مـیان واژگان مربوط بـه خشونت علیـه گروههای انسانی تبدیل شد.[۲]
شاید بتوان گفت پاکسازی قومـی، نوعی نسلکشیاست کـه بیشتر به منظور زدودن قوم هدف از یک منطقه جغرافیـایی خاص انجام مـیپذیرد و معمولاً سبب تغییر جغرافیـای قومـی-نژادی-مذهبی آن منطقه مـیشود. بزرگترین شباهت مـیان نسلکشی و پاکسازی قومـی را مـیتوان نابودی اجباری گروههای قومـی، نژادی، ایدئولوژیکی دانست. از آنجایی کـه پاکسازی قومـی تعریفی رسمـی درون مجامع بینالمللی ندارد، نمـیتوان بهدرستی تفاوتی قضایی، مـیان نسلکشی و پاکسازی قومـی قائل شد. انگیزهٔ اغلب پاکسازیهای قومـی مدرن، یکدستسازی ترکیب دینی-قومـی یـا نژادی بودهاست، درون حالی کـه در قرون وسطی و اوایل دوران مدرن، انگیزهٔ پاکسازیها عموماً بر پایـهٔ مذهب بودهاست.[۲] پاکسازی قومـی نـه تنـها مـیتواند بـه حذف اجباری گروههای قومـی اشاره کند، بلکه مـیتواند بـه حذف گروههای مشابه مرتبط [به جز اقوام] نیز اشاره داشته باشد.[۲]
قومـیت معمولاً نشانگر گروهی با هویتی ریشـهدار فرهنگ و تاریخ مشترک است، اما بهطور گستردهتر قومـیت مـیتواند بـه گروهی کـه از دیدگاه دیگران هویت متفاوت و متمایزی از بقیـه دارد، هم گفته شود [بدون اینکه آن گروه از افراد لزوماً فرهنگ و تاریخ یکسانی داشته باشند]. قومـیت همچنین با اشکال دیگر از هویت، کـه مـهمترین آنها دین است، همپوشانی دارد اما این پرسش کـه دقیقاً چه مشترکات هویتی مـیان گروههایی کـه هدف حذف قرار مـیگیرند وجود دارد، درون مقایسه با رابطهٔ بین عاملان و قربانیـان، دارای اهمـیت کمتریاست. معمولاً عاملان پاکسازی قومـی گروههایی را حذف مـیکنند کـه وجود آنها را ذاتاً تهدیدی علیـه خود محسوب مـیکنند.[۲]
مفهوم پاکسازی قومـی با مفاهیم «مـهاجرت اجباری» و «انتقال جمعیت» درون ارتباط است. مـهاجرت اجباری مفهومـی کلیتر از پاکسازی قومـیاست و به نوعی پاکسازی قومـی را نیز درون برخی موارد شامل مـیشود، اما همچنین برخی جابهجاییهای جمعیتی بـه دلایلی مختلف مانند پروژههای کاری عمومـی را نیز دربر مـیگیرد کـه اینها جزء پاکسازی قومـی محسوب نمـیشود. درون نقل و انتقالات سازمانیـافتهٔ جمعیت، کشورها درون انتقال یـا تبادل گروههای خاص درون داخل مرزهای بینالمللی شان بـه توافق مـیرسند. قوانین منظم به منظور نقل و انتقال باعث مـیشود کـه این کار نسبت بـه اخراج کمتر خشونتآمـیز باشد. با این حال، بر اساس کتابچهٔ مطالعات نسلکشی دانشگاه آکسفورد بـه دو دلیل، وجود تمایزی قوی بین انتقال منظم جمعیت و پاکسازی قومـی را مـیتوان زیر سؤال برد. اول اینکه درون جابهجایی جمعیت ممکن هست تمامـی قوانین مـهاجرت رعایت نشود. دوم اینکه نقل و انتقالات جمعیت، حتی اگر با توجه بـه امنیت شـهروندان انجام شود، هنوز هم اجباریاست و گروههایی را تنـها بـه دلیل اینکه هویتی خاصی دارند مجبور بـه ترک مـیکنند؛ بنابراین حتی سازمانیـافتهترین انتقالهای جمعیت نیز خود شکلی از پاکسازی قومـی مـیباشد.[۲]
نخستین مقاومتها درون برابر بکارگیریِ واژهٔ پاکسازی قومـی از این جهت بود کـه برخی استدلال مـید کـه استفاده از این نوواژه ممکن هست باعث حسن تعبیر نسبت بـه ماهیت آن شود و بر خشونتهای محصول آن سرپوش بگذارد یـا آن را صلحآمـیزتر از چیزی کـه هست جلوه دهد. اما علیرغم قابلیت کژفهمـی، واژهٔ «پاکسازی قومـی» بهسرعت به منظور توصیف شکل مـهمـی از خشونت درون سطحی گسترده رایج شد.[۲] مفهوم «پاکسازی قومـی» از چندین جهت مورد مجادله مـیان محققان بودهاست. اولین مورد مشخص دقیق تمایز آن با نسلکشیاست. مورد دیگر این هست که آیـا پاکسازی قومـی ریشـه درون تحولات قرن بیستم مـیلادی دارد؟ برخی از محققان، تبعید و اسکانهای اجباری مـیلیونها نفر توسط آشوریـان درون ۹ و ۷ قرن پیش از مـیلاد را از اولین نمونـههای پاکسازی قومـی درون نظر مـیگیرند. دیگر پژوهشگران مـیگویند کـه پاکسازی قومـی، برخلاف اسکانهای اجباری قبلی، نتیجهٔ تحولات خاص و منحصربهفرد قرن بیستم مـیلادی، مانند ظهور پدیدهٔ «دولتهای ملی» حاصل از ایدئولوژیهای ملیگرایـانـه و شبه نژادپرستانـه و مقارن شدن آن با گسترش تکنولوژیهای پیشرفته و ارتباطات بودهاست.[۱]
سازوکار پاکسازی قومـی
کمـیسیونی کـه از کارشناسان سازمان ملل، جهت رسیدگی بـه وقایع بوسنی و هرزگوین تشکیل شدهبود، نخستین تعریفها از پاکسازی قومـی و سازوکارهای انجام آن را اینگونـه بیـان کرد:
از سازوکارهای انجام پاکسازی قومـی مـیتوان «قتل، شکنجه، دستگیری و بازداشت خودسرانـه، اعدامهای فرا قضایی، تجاوز بـه عنف و ضرب و جرح ، و همچنین اخراج و اجرای حملات نظامـی علیـه غیرنظامـیان» را برشمرد.[۲]
بـه عنوان مثال یکی از روشهای صربها به منظور پاکسازی قومـی مسلمانان بوسنی و هرزگوین، تجاوز سربازان صرب بـه زنان مسلمان بود. آنان بـه زنان مسلمان که تا زمانی کـه باردار مـیشدند تجاوز مـید و تا زمان بیخطریِ سقط جنین، آنان را زندانی کرده و سپس آنها را آزاد مـید. منطق این کار، پاکسازی نژادی توسط بچهدار بـه وسیلهٔ نژاد صرب، و همچنین وادار مسلمانان بـه مـهاجرت بود.[۴] با اینکه پاکسازی قومـی درون طول تاریخ، با استفادهٔ مکرر از زور جهت حذف گروه خاصی از مناطقی مشخص همراه بودهاست، اما سازوکارهای آن نیز تناقضآمـیز بودهاست. از طرفی پاکسازی قومـی توسط کشورهای قدرتمند جهت تغییر نقشـهٔ قومـی، بـه خصوص درون مناطق مرزی انجام مـیشدهاست، و از طرفی دیگر فروپاشی چنین کشورهایی نیز خود مـیتوانست بـه جنگِ قدرتی بینجامد کـه پاکسازی قومـی اغلب یکی از پیـامدهای آن بود. بـه این ترتیب، نورمن نیـامارک، پاکسازی قومـی را «محصول پیشرفتهترین توسعه درون عصر مدرن» مـیداند و مایکل مان استدلال مـیکند کـه احتمال اینکه دموکراسیهای جدید دست بـه پاکسازی قومـی بزنند، حتی از رژیم استبدادی پایدار نیز بیشتر است. یکی دیگر از تناقضات پاکسازی قومـی این هست که حداقل بخشی از انگیزهٔ درگیری، اختلافات قومـی و مذهبی بودهاست یـا چنین اختلافاتی بـه درگیریها دامن زدهاست، اما همـین عوامل نیز گاهی اوقات، حداقل درون فرم اصلاحشده، بـه عنوان چارهای به منظور جلوگیری و حل درگیری استفاده مـیشوند.[۲]
پاکسازی قومـی درون طول تاریخ
اینکه آیـا پاکسازی قومـی درون طول تاریخ ریشـه داشته یـا مربوط بـه تحولات قرن بیستم مـیلادیاست، همانند تعریف مفهوم پاکسازی قومـی از مسائل مورد اختلاف است.[۱] بـه گفتهٔ اندرو بل-فیـالکاف، قدیمـیترین نمونـههای پاکسازی قومـی بـه دوران آشوریـان و رومـیها بازمـیگردد. بعدها مذهب بـه مـهمترین عنصر هویت جمعی تبدیل شد چنانچه درون قرون وسطی همگونسازی بیشتر شکل مذهبی داشت، و اقلیتهای مذهبی را هدف قرار مـیداد. با ورود بـه دنیـای مدرن و جایگزین شدن سکولاریسم بـه جای دین، ملیگرایی جایگزین مذهب شده و به جای اینکه «هویت جمعی مشترک» از مذهب مشترک سرچشمـه بگیرد، بیشتر از قومـیت و ملیت مشترک ناشی شده و فرایند همگون شکل سکولار بـه خود گرفت. از این جهت پاکسازی قومـی درون ادامـهٔ پاکسازی مذهبی هست با یک تفاوت. درون پاکسازی مذهبی، افراد امکان اینکه مذهب خود را تغییر بدهند داشتند، اما درون پاکسازی قومـی تنـها راه به منظور همگون شدن مرگ یـا جابهجا شدن است. بـه گفتهٔ اندرو بل-فیـالکاف اولین مورد پاکسازی قومـی درون قرون وسطی —که هنوز جنبهٔ پاکسازی مذهبی درون آن پررنگ بود— اخراج بسیـاری از کاتولیکهای ایرلندی از انگلستان است. پاکسازی سرخپوستان توسط ایـالات متحده آمریکا نمونـهٔ بعدی پاکسازی قومـیاست. اما فقط درون قرن نوزدهم مـیلادی بود کـه نابودی کامل برخی از گروههای قومـی بـه هدف آشکار یک دولت تبدیل شد. درون این زمان عثمانی پاکسازی یونانیـان و ارامنـه را آغازید. درون نسلکشی سال ۱۹۱۵ مـیلادی، ارامنـه حدود ییم مـیلیون نفر —بیش از نیمـی از جمعیت خود— و همچنین حدود ۹۰ درصد از سرزمـینهای محل سخود را از دست دادند. اما درون واقع نازیها بودند کـه پاکسازی قومـی را با ترکیب عناصر تبعید، اخراج، انتقال جمعیت، قتلعام و نسلکشی بـه کاملترین شکل ممکن ظهور دادند و آنچه را کـه «یک راه حل نـهایی به منظور مسئلهٔ یـهودیـان» مـیخواندند، بـه اجرا گذاشتند. اما بزرگترین پاکسازی قومـی درون طول تاریخ بشر را ایـالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان بعد از جنگ جهانی دوم انجام دادند. به منظور وارونـه تلاشهای هیتلر به منظور گسترش نژاد آلمانی درون اروپا، این سه کشور درون پوتسدام دستور بـه حذف بیش از ۱۰ که تا ۱۲ مـیلیون آلمانی از شرق اروپا دادند. مـیزان دقیق مشخص نیست اما تخمـین زده مـیشود کـه نزدیک بـه ۱۲ مـیلیون آلمانی از لهستان، چکسلواکی، مجارستان، رومانی و یوگسلاوی پاکسازی شدند. این تصمـیم بـه پاکسازی موجب مرگ بیش از ۲ مـیلیون آلمانی درون اثر جنگ، گرسنگی، سرما و بیماری شد.[۵]
بر اساس کتابچه مطالعات نسلکشی دانشگاه آکسفورد، پاکسازی قومـی درون طول تاریخ از دو راه انجام مـیپذیرفتهاست. نخست سیـاستهای کنترل مناطق مرزی امپراتوریهای بزرگ و دوم شیوههای مورد استفاده توسط مستعمرهنشینان اروپایی درراندن مردم بومـی از زمـینهایشان. ظهور «پاکسازی قومـی مدرن» درون قرن نوزدهم و بیستم و در مناطق مختلفی مانند سرزمـینهای تحت سلطهٔ امپراتوریهای قدیمـی درون مرکز و شرق اروپا و غرب آسیـا اتفاق افتاد. امواج متعدد پاکسازی قومـی نقشـههای قومـی و مذهبی این مناطق را تغییر دادهاست. نخستین موج مدت کوتاهی بعد از پایـان جنگ جهانی اول بـه پایـان رسید؛ دومـین موج درست بعد از جنگ جهانی دوم بـه اوج خود رسید و پایـان پذیرفت؛ و سومـین موج پاکسازی قومـی درون پایـان جنگ سرد اتفاق افتاد.[۲]
کشتار کنعانیـان بـه دست یـهودیـان
بر اساس کتاب یوشع، درون فاصلهٔ ۱۲۵۰ که تا ۱۰۵۰ پ. م یـهودیـان به منظور به دست آوردن سرزمـین موعودی کـه به گفتهٔ خودشان خدا بدانها وعده دادهبود، دست بـه کشتار و پاکسازی جمعیتی درون این سرزمـین زدند. بر اساس نوشتههای کتب عهد عتیق، خدای قوم یـهود «یـهوه»، بدانها فرمان داد بعد از تسخیر هر شـهر، اقدام بـه کشتن همـهٔ افراد آنجا اعم از مرد، زن، کودک، مـیانسال و بزرگسال کنید.[۶] بهطور مثال درون کتاب یوشع فصل هشت آیـات ۱ که تا ۲۹ شرح کاملی از چگونگی تسخیر و کشتار مردمان روستای کنعانی آی موجود است.[۷]
بر اساس خوانشهای مذهبی، این واقعه موردی خاص و استثناییاست کـه خدا، یک قوم را بـه دلیل سنتهای فاسدشان بـه وسیلهٔ قوم بنی اسرائیل مجازات کردهاست، همانگونـه کـه این مجازات را علیـه خود بنی اسرائیل درون زمانی کـه در گناه افراط مـیکند بـه وسیلهٔ قومهای دیگر اعمال مـیکند؛ و اینکه مجازات خدا بـه وسیلهٔ یک قوم یـا بـه وسیلهٔ ابزارهای طبیعی مانند سیل از پیش خبر قضاوت نـهایی بشر و مجازات پیشِ روی افراد فاسد است.[۸]
برخی باستانشناسان تاریخی بودن وقوع پاکسازی قومـی را رد مـیکنند و معتقدند کـه ساکن شدن یـهودیـان فرایند درازمدتی بوده کـه از طریق جنگ انجام نشده، بلکه حاصل عوامل پیچیدهای کـه چرخه توسعه و انقباض زیستگاه و کشاورزی را هدایت مـیکند، بودهاست.[۹]
طبق فرضیـه مستند متن تورات از چند رشته روایت مختلف درون زمانهای مختلف تشکیل شده کـه به صورت یک متن متحد بـه هم بافته شدهاند. قدیمـیترین رشته روایتهای تورات درون مورد پاکسازی قومـی چیزی نمـیگویند، و آنچه درون تورات مربوط بـه پاکسازی قومـی قریبالوقوع هست تنـها درون رشته روایتهای جدیدتر ظاهر مـیشود.[۹]
اسکانهای اجباری توسط آشوریـان
اسکانهای اجباری و تبعید مردمان شـهرهای تسخیر شده و قبایل شورشی مغلوبِ آشوریـان را مـیتوان بـه عنوان یکی از نمونـههای ابتداییِ پاکسازیهای قومـی درون طول تاریخ دانست.[۱][۱۰] بـه عنوان مثال سارگون دوم درون هنگام نبرد با ارتش مصر، اقدام بـه تسخیر مجدد مناطق شورشی، تنبیـه شورشیـان و تبعید شمار زیـادی از مردمان شـهرهای تسخیر شده بـه خاک آشور و اسکان مردم مناطق دیگر تحت تسخیر بـه جای آنها کرد. این اقدام مشخصاً درون دو شـهر سامریـه و حمات درون تاریخ ثبت شدهاست. نتیجه این نبرد شکست مصر درون رفح واقع درون مرز مصر بود. یکی دیگر از نمونـههای این تبعیدها توسط آشوریـان، تبعید فلسطینیهای باستان بود. آزیرو حاکم شـهر اشدود اقدام بـه شورش و تحریک دیگر مناطق همجوار به منظور شورش علیـه سارگون دوم کرد. سارگون درون سال ۷۱۳ پ. م اقدام بـه عزل آزیرو و جانشین برادرِش؛ آخیمِتو بـه جای وی کرد. اما درون کمتر از یکسال یعنی درون سال ۷۱۲ پ. م مردم اشدود، با سقوط آخیمِتو، یـامانی را حاکم و دست بـه شورش علیـه آشوریـان زدند. سارگون با حملهٔ مجدد و تسخیر دوباره اشدود، شروع بـه تبعید مردم شـهر و جایگزین مردمـی از شرق بـه جای آنان کرد.[۱۰] بـه عنوان نمونـهای دیگر، سناخریب پسر سارگون دوم کـه پس از پدرش بـه تخت نشست، اقدام بـه تبعید ۲۰۸ هزار نفر از سامره بـه بابل نمود. با این حال نزد مورخان، تعداد تبعیدیـانی کـه منابع آشوری ذکر کردهاند، خالی از اغراق نیست. اخراج و تبعید از موضوعهای اصلی آثار هنری آشوریـان بود. اما انگیزهٔ انجام چنین تبعیدهایی لزوماً خالصسازی قومـیتی نبودهاست. مورخان معتقدند انگیزهٔ این اقدامات آشوریـان، تنبیـه شورشیـان، بـه دست آوردن کارگر و سرباز، اسکان مناطق استراتژیک و گسترش جمعیت و توسعه شـهری شـهرهای جدید و قدیمـی بودهاست.[۲]
کشتار دانمارکیـان توسط انگلیسیها
اتلرد دوم ملقب بـه اتلرد بدفهم، پادشاه انگلستان درون سالهای مـیان ۹۶۸ که تا ۱۰۱۶ مـیلادی، درون سال ۱۰۰۲ درون پاسخ بـه حمله اسوین اول پادشاه دانمارک بـه انگلستان، اقدام بـه اعدام و کشتار جمعی دانمارکیهای مـهاجر درون کشور خود کرد.[۱][۱۱] معروفترین بخش این حادثه، بـه «کشتار سنت برایس» شـهره گردید. چند ماه بعد از ازدواجِ اتلرد با «اِما» ِ «ریچارد اول دوک نورماندی»، وی به منظور مقابله با حمله اسوین، دستور کشتار دانمارکیهای ساکن درون شمال و شرق انگلستان را صادر کرد. وی زمانی این دستور را داد کـه دریـافت دانمارکیهای مـهاجر درون انگلستان، بـه وی خیـانت کرده و به حمایت از اسوین، دست بـه شورش زدهاند. برخی مورخین معتقدند کـه این کشتار نـه به منظور از بین بردن همـه دانمارکیهای مـهاجر درون انگلستان، بلکه فقط به منظور از مـیان برداشتن آن دسته از نیروهای دانمارکی کـه پس از پرداختن باج درون اول سال بدانها، هنوز انگلستان را ترک نکرده بودند انجام شد. درون این کشتار «گانـهیلد»، اسوین بـه همراه همسرش «پالیگ» و بچههایشان کشته شدند. این کشتارها که تا سال ۱۰۱۳، زمان تسخیر انگلستان بـه دست اسوین ادامـه یـافت. بعد از این شکست، اتلرد بـه نرماندی گریخت و پس از مرگ اسوین درون سال ۱۰۱۴ مـیلادی، بـه انگلستان برگشت و دوباره بر تخت نشست.[۱۲][۱۳]
اخراج یـهودیـان از انگلستان
پس از برتختِ پادشاهی نشستن ادوارد اول، فشارها بر جامعهٔ یـهودیـان انگلستان افزایش یـافت. تبعیت و پیروی از قوانینِ کلیسا، دلیل یـا بهانـهٔ اصلیِ این فشارها بود. درون این مسیر، ممنوعیت تنزیل خواری یـهودی، افزایش تبعیض مـیان یـهودیـان و مسیحیـان و فشار وارد بـه یـهودیـان به منظور تغییر دین بـه مسیحیت، اقداماتی بود کـه حکومت انگلستان به منظور وارد آوردن فشار بر یـهودیـان بـه اجرا گذاشت. درون سال ۱۲۷۵ مـیلادی، ادوارد اول فرمانی را درون مورد یـهودیـان انگلستان صادر کرد. کُلیت این فرمان از این قرار بود کـه یـهودیـان دیگر نمـیتوانستند چرخ اقتصادی خود را با وامدهی بچرخانند زیرا این کنش نزد کلیسا و قوانین آن، از مصادیق رباخواری محسوب مـیشد. شایـان ذکر هست وامدهی یـهودیـان که تا پیش از صدور این فرمان، نـهتنـها منع قانونی نداشت، بلکه یبانی حکومتهای انگلستان نیز برخوردار بود. از آنجا کـه بیشتر فعالیتها و درآمدهای اقتصادی یـهودیـان انگلستان بـه سیستم وامدهی آنان گره خورده بود، این فرمان ممنوعیت، تأثیرات بسیـاری بر کاهش درآمد و رکود اقتصاد آنان داشت. درون همـین راستا، درون مـیانـه دههٔ ۱۲۸۰ مـیلادی، ادوارد اول پیشنـهاد داد یـهودیـانی کـه به مسیحیت بگروند، اجازه دارند نیمـی از دارائیهای خود را حفظ و نیمـی دیگر را بـه خانـه تغییر واگذارند. درون آن برهه؛ یـهودیـانی کـه از مسیحی شدن امتناع مـیورزیدند، حتما همـه دارائیهای خود را بـه خزانـه سلطنتی تحویل مـیدادند. عدهای از یـهودیـان از این فرمان سرپیچی د و دست بـه شورشهایی علیـه یـهودیـان مسیحی شده زدند. یکی از این شورشها درون شـهر آکسفورد با حمله بـه یـهودیـانی کـه اقدام بـه مالیـات بـه خانـه تغییر کردهبودند صورت گرفت. سرانجام ۱۸ ژوئیـهٔ سال ۱۲۹۰ مـیلادی، ادوارد اول دستور داد کـه یـهودیـانی کـه از مسیحی شدن امتناع ورزیدند، که تا نوامبر همان سال حتما انگلستان را ترک گویند.[۱۴][۱۵]
اخراج یـهودیـان از فرانسه
بسیـاری از یـهودیـان انگلستان، بعد از اخراج توسط ادوارد اول، دست بـه مـهاجرت بـه فرانسه زدند. پادشاه وقت فرانسه، فیلیپ چهارم، بـه دلیل جنگ با فلاندرها و مشکلات ناشی از سقوط ارزش پول رایج، با معضلات مالی بسیـاری دست بـه گریبان بود. وی تصمـیم گرفت به منظور برونرفت از این چالشهای مالی، اقدام بـه ضبط اموال و داراییهای یـهودیـان کند. بر اساس سنتهای فئودالی قرون وسطا و همچنین حمایت کلیسای کاتولیک رم، این عمل شاه کاملاً قانونی بود. بهطور مثال درون سال ۱۲۱۵، پاپ اینوسنت سوم با فراخوانی شورای کلیسای رم، اقدام بـه قدغن ساختن زندگی، کار و تجارت مـیان یـهودیـان و مسیحیـان کرده بود. درون روز ۲۲ ژوئیـهٔ ۱۳۰۶ مـیلادی، صدهزار یـهودی بهطور ناگهانی دستگیر و مجبور شدند تنـها بـه دریـافت بخش اندکی از داراییهای خود رضایت دهند. سپس بـه آنان یک ماه فرصت دادهشد که تا فرانسه را ترک کنند. اگرچه به منظور اتمام فرایند ضبط دارایی، بسیـاری از آنها که تا اکتبر همان سال فرانسه را ترک ند. بعد از پایـان ستاندن دارایی یـهودیـان، همـهٔ سرمایـههای آنها حراج شد و درآمد حاصل از آن وارد خزانـهٔ فیلیپ شد. تمام طلبهای یـهودیـان بـه شاه منتقل شد و وی همـه طلبهای یـهودیـان را از مسیحیـان واستاند.[۱۶]
اخراج یـهودیـان از اسپانیـا
در سال ۱۴۹۲ مـیلادی، فردیناند دوم بـه همراه همسرش ایزابلای یکم، به منظور رسیدن بـه اه سیـاسیشان یعنی اتحاد پادشاهیهای خود و حکومت بر کل اسپانیـا بر اساس تئوریِ «یک اسپانیـای کاملاً کاتولیک و متحد»، تصمـیم بـه برداشتن موانع این امر گرفتند. آنان به منظور این منظور، اقدام بـه پاکسازی جمعیتهای مسلمان و یـهودیِ ساکن درون شبه جزیره ایبری د. شایـان ذکر هست که سابقهٔ اسکان یـهودیـان درون اسپانیـا، بـه زمان امپراتوری روم بازمـیگشت. یـهودیـان پیش از اخراج از اسپانیـا، بـه مدت قرنها از مـهمترین بازیگران عرصهٔ اقتصادی و از مـهمترین مشاوران و پزشکان طبقه اشراف و پادشاهان اسپانیـا بودند. کشمکش، بدگمانی، آزار و شکنجهٔ یـهودیـان، باعث شد کـه عدهٔ بسیـاری از آنان درون قرن ۱۵ مـیلادی تغییر دین داده و به کیش مسیحی درآیند. درون آن هنگام، ایدهٔ رسیدن بـه یک اسپانیـای کاملاً کاتولیک و متحد رواج پیدا کردهبود. متعصبانِ کاتولیکِ اسپانیـایی، به منظور از مـیان برداشتن باقیماندهٔ یـهودیـان، درون سال ۱۴۸۰، دادگاههای تفتیش عقاید، با حوزه اختیـارات فراوان تأسیس د. با این حال، ترکیبی از بدگمانی ایزابلا و فردیناند و فشارهای مسیحیـان متعصب، منجر بـه صدور فرمان اخراج یـهودیـان درون ۳۱ مارس ۱۴۹۲ شد. بر اساس این فرمان، یـهودیـان یـا حتما به کیش مسیحیت درمـیآمدند یـا اسپانیـا را ترک مـیگفتند.[۱۷] اگرچه عدهٔ بسیـار کمـی از یـهودیـان اخراجی، درون قرن ۱۸ مـیلادی دوباره بـه اسپانیـا بازگشتند، با این حال این فرمان که تا سال ۱۹۶۸ مـیلادی کـه رسماً توسط ژنرال فرانسیسکو فرانکو لغو گردید، اعتبار قانونی داشت.[۱۸]
اخراج مسلمانان از اسپانیـا
مسلمانان اسپانیـا درون طول حیـات خود درون آن سرزمـین، فراز و فرودهای بسیـاری را تجربه د. از زمان سقوط آندلس درون سال ۱۴۹۲ مـیلادی بـه دست فردیناند دوم[۱۹] که تا اخراج کامل درون تاریخ ۹ آوریل ۱۶۰۹ بـه دستور فیلیپ سوم،[۲۰] مشکلات و محدودیتهای بسیـاری را از سوی فرمانروایـان کاتولیک متحمل شدند.[۲۱] بعد از سقوط آخرین قلمرو مسلمانان درون اسپانیـا یعنی امارت غرناطه، یکدستسازی چهره مذهبی اسپانیـا، بـه آرمان حاکمان مسیحی آنجا تبدیل شد. ترکیبی از تبعیض علیـه مسلمانان، ظن کمک موریسکها بـه دشمنان اسپانیـا مخصوصاً امپراتوری عثمانی و دیگر فشارهای مذهبی– فرهنگی، از قبیل ممنوعیتِ زبانِ عربی، مراسمِ مذهبیِ اسلامـی و پوشیدنِ اجباریِ لباسهایِ اروپایی، باعث بروز شورشهایی بـه دست مسلمانان شد.[۲۲] فیلیپ دوم این شورشها را با تمام توان سرکوب کرد و موریسکها را درون سرتاسر اسپانیـا پراکند. اما چندی بعد افزایش فشارها به منظور اخراج، بدبینی، طمعِ تَمَلُکِ اموال موریسکها، جبران شکست سنگین اسپانیـا از شورشیـان پروتستان هلندی و بازسازی چهرهٔ حاکمـیتی کاتولیک و مقتدر نزد مردم داخلی، باعث صدور فرمان اخراج موریسکها بـه شمال آفریقا درون آوریل ۱۶۰۹ شد.[۲۱] بدیـهیست بسیـاری از موریسکها درون مـیانـهٔ راه تبعید بـه شمال آفریقا، بـه دلیل گرسنگی و درگیریها جان خود را از دست دادند.[۲۰]
جابهجاییهای اجباری امپراتوری عثمانی و روسیـه
امپراتوری عثمانی سیـاستی بـه نام سورگون (به ترکی استانبولی: Sürgün) را درون تبعید گروههایی خاص بـه اجرا مـیگذاشت. از همان نخستین سالهای امپراتوری، مقامات عثمانی مکرراً مسلمانان (اغلب مردم نیمـهعشایری) را به منظور تقویت مرزهای خود درون اروپا، بـه سمت غرب جابهجا مـید. هدف این جابهجاییها درون درجهٔ اول تبدیل جمعیتهای مستقل بـه جمعیتهای وفادار و مفید به منظور سلطان بود. همچنین امپراتوری عثمانی از مـهاجرت اجباری جهت توسعهٔ جمعیتی قسطنطنیـه بعد از تصرف شـهر درون سال ۱۴۵۳ سود جست. سلطان محمد دوم یـهودیـان را بـه قسطنطنیـه منتقل کرد. چنینجابهجاییهایی با پاکسازی قومـی مدرن از لحاظ انگیزه تفاوت مـیدارد. هدف حاکمان عثمانی از این جابهجاییها، کمتر خالصسازی قومـیتی - اعم از مذهبی، قومـی یـا نژادی - بوده و بلکه بیشتر اه استراتژیک و اقتصادی را دنبال مـیکردهاست.[۲۳] درون قرن هجدهم مـیلادی نیز، امپراتوری روسیـه و امپراتوری عثمانی، جایجاییهایی جمعیتی، مـیان خود داشتند. بر اساس «قرارداد کوچوک - کاینارژی» کـه پس از شکست عثمانی از روسیـه درون سال ۱۷۷۴ مـیان دو دولت بسته شد، روسیـه علاوه بر امتیـازاتی کـه به دست آورد، حق حمایت از مردمانِ مسیحیِ ارتدوکسِ بالکان را نیز از عثمانی گرفت. درون مقابل عثمانی نیز حق جابهجایی بخش بزرگی از مردمان مسلمان زیر حاکمـیت روسیـه را بـه دست آورد. بدین ترتیب گروههایی از مسلمانان روسیـه مانند «چِرکِسها»، «اوبیخها» و «تاتارها» توسط امپراتوریِ عثمانی بـه آناتولی کوچانده شدند. امپراتوری روسیـه نیز بـه دلایل استراتژیک، مسلمانان تاتار کریمـه را مکرراً جابهجا و از مرزهای جنگی دور نگاه مـیداشت. اینچنین رفتهرفته درون طول یک قرن، کریمـه خالی از جمعیت تاتار گردید.[۲۳][۲۴]
استعمار و پاکسازی قومـی
در تمام دوران استعمار اروپاییـان، دکترین اصلی استعمار آنان بر اساس دو مفهوم «ناکجاآباد» یـا «سرزمـین بلاصاحب» استوار بود. براین پایـه، تصرف و تملک سرزمـینهای همـه قبایل و مردمانی کـه نمـیتوانستند مالکیت خود را بر سرزمـینشان بهطور مکتوب سندیت ببخشند، جایز بود. این امر سبب شد کـه در طول استعمار، رفتهرفته گروههای بزرگ انسانی را از سرزمـینهای اجدادیشان بیرون برانند.[۲۴] اگرچه عملاً فتح تمامـی مستعمرات اروپاییـان —مانند مکزیک، استرالیـا، آمریکا— خشن بودند، اما فقط برخی از آنها منجر بـه پاکسازی قومـی خونین شدند.[۳]
نابودی تائینوها
تائینوها نخستین قومـی بودند کـه کریستف کلمب با آنان درون هیسپانیولا —هاییتیِ امروزی— روبهرو شد. آنها از خانوادهٔ مردمان آراواک بودند. اگرچه اسپانیـاییها با استقبال گرم تاینوها مواجه شدند، اما طولی نکشید تازهواردان اروپایی، بـه روشهای مختلف، شروع بـه زیر سلطه درآوردن و نابودی آنان د. استفاده از تاینوها بـه عنوان درون کارهای طاقتفرسا درون جزایر طلا، قتلعام، زندهزنده سوزاندن، های دستهجمعی بـه دلیل فشار مـهاجران و مـیکروبها و ویروسهای کشندهای کـه توسط اروپاییـان بدان سرزمـین آورده شدهبود و جمعیت بومـی را مبتلا مـیکرد، دست بـه دست هم داد که تا در اواخر قرن ۱۶ مـیلادی، حتی یک نفر از آن قوم برجای نماند.[۲۴]
جابهجایی اجباری سرخپوستان درون آمریکای شمالی
جابهجایی اجباری سرخپوستان توسط مـهاجران سفیدپوست درون آمریکای شمالی درون قرن ۱۸ و ۱۹ مـیلادی بـه عنوان نمونـهای از پاکسازی قومـی ذکر شدهاست.[۱] مـهاجران اروپایی سیـاست کلی کشتار یـا اخراج همـهٔ سرخپوستان را نداشتند، اما گروههای ویژهای را به منظور اخراج هدف قرار دادند. ترکیب فرایندهای متعددی منجر بـه خروج مردم بومـی آمریکا از اراضی وسیعی درون شمال آمریکا گشت. امضای پیمان و خرید زمـین اغلب بـه عنوان مؤثرترین راه به منظور به دست آوردن سرزمـینهای بومـی بود. مـهاجران اروپایی هیچ رابطهای با سرخپوستان، چه دوستانـه چه خصمانـه، نداشتند. سرخپوستان با تازهواردان معامله کرده و در نواحی مرزی اختلاط مـیان آن دو باعث بـه وجود آمدن هویتهای ترکیبی پیچیده گردید. اما زور و تهدید هم درون بیرون راندن مردم بومـی استفاده شد. سیـاست حذف سرخپوستان توسط دولت مرکزی آمریکا درون سالهای ۱۸۳۰، کـه شامل حذف قبیله چروکی بود، ترکیبی از زور و رفتار قانونی بود. بعد از جابهجایی اکثر سرخپوستان از ایـالات شرقی آمریکا، ایـالات متحده از طریق عملیـات نظامـی سرخپوستان را از مناطق مرزی درون حال گسترش مـهاجران اروپایی بیرون مـیکرد. درون نـهایت دولت مرکزی آمریکا جمعیت بازمانده سرخپوست را بـه زمـینهای خاصی کـه جهت استفاده سرخپوستان بود محدود کرد. این نوع از پاکسازی قومـی بـه بازسازی نقشـههای قومـی درون مناطق بزرگی از ایـالات متحده کمک کرد.[۲۳] به گفتهٔ مایکل مان از دیدگاه مـهاجران، سرخپوستان اقوام غیر متمدن، وحشی و مجزا از شـهروندان متمدن مـهاجر بودند، و این پاکسازی آنها را توجیـه مـیکرد. بـه گفتهٔ توماس جفرسون «اگر ما زمانی مقید بـه مقابله با قبیلهای بشویم، هرگز که تا پیش از نابودی کامل آن قبیله متوقف نمـیشویم.»[۳]
پاکسازی قومـی درون جزیره دیگو گارسیـا
آخرین مورد از پاکسازیهای قومـی استعماری، درون مجمعالجزایر شاگوس درون قلمرو بریتانیـا درون اقیـانوس هند انجام گرفت. این جزایر مرجانی کـه در ۲۰۰۰ کیلومتری شمال شرقی جزیرهٔ موریس و فاصلهٔ ۱۲۰ کیلومتر درون امتداد مالدیو واقع شدهاند، قبلاً از سوی بریتانیـا جزء مناطق وابسته بـه جزیرهٔ موریس اعلام شده بود. که تا پیش از پاکسازی، شاگوسیها درون این جزایر درون حدود ۲۰۰۰ نفر جمعیت داشتند. شاگوسیها متشکل از افرادی دورگه با ریشـهٔ موریسی و زبان فرانسوی بودند. اینان از پنج نسل پیش درون این جزایر زندگی مـید. پیش از استقلال موریس درون سال ۱۹۶۸، بریتانیـا مجمعالجزایر شاگوس را از موریس جدا و آنها را بـه مجمعالجزایر سیشل ملحق کرد.
موریس درون ازای از دست مجمعالجزایر شاگوس، ۳ مـیلیـارد لیرهٔ استرلینگ از بریتانیـا بـه عنوان غرامت دریـافت کرد. بعد از انعقادِ قرارداد اجارهٔ جزیرهٔ دیگو گارسیـا —که بزرگترین جزیرهٔ مجمع الجزایر شاگوس است— مـیان بریتانیـا و ایـالات متحده درون سال ۱۹۶۶، همـهٔ ساکنین بومـی، از جزیره رانده شدند. جزیره موریس درون ازای غرامتی کـه دریـافت کرد، پذیرفت کـه شاگوسیها را درون جزایر دیگر خود نظیر «آگالهگا» اسکان دهد. اما شاگوسیها کـه هیچ غرامتی مستقیماً دریـافت نکرده بودند، حاضر بـه پذیرش این امر نشدند. سرانجام، بریتانیـا درون سال ۱۹۸۲ پذیرفت کـه غرامتی دیگر با مبلغ بسیـار کمتری بـه شاگوسیها پرداخت کند.[۲۴]
پاکسازیهای قومـی درون قرن بیستم مـیلادی
از اواخر قرن ۱۹ مـیلادی بـه بعد سه موج پاکسازی قومـی مدرن بوقوع پیوست. این سه موج نقشـه مذهبی-نژادی اکثر کشورهای اروپایِ مرکزی و شرقی و غرب آسیـا را تغییر داده و باعث ایجاد یکدستی ملی بیشتری شد. ویژگی مشترک این وقایع این هست که عاملان آنها بارها و بارها با ادعای اینکه درون واقع خود آنها قربانی گروههایی شدهاند کـه هدف حذف قرار گرفتهاند، خود را «حق بـه جانب» نشان دادهاند. عاملان هنگام توصیف قربانیـان از گفتمانی استفاده مـیکنند کـه به تنشهای درازمدت قومـیتی یـا مذهبی بازمـیگردد، و پس از یک مرحله افراطیشدن سریع این گفتمان، عموماً بـه پاکسازی قومـی ختم مـیشود. درون برخی موارد، افراط شدن گفتمان مستقیماً بـه نسلکشی منجر مـیشود، اما درون بقیـه، پاکسازی قومـی بـه عنوان هدف مطلوب به منظور حذف گروهی کـه خطرناک توصیف مـیشود استفاده مـیشود.[۲۵]
موج نخست
پیش از جنگ جهانی اولفروپاشی امپراتوری عثمانی و همچنین رشد ناسیونالیسم خصوصاً درون بالکان، باعث ایجاد درگیریها، جابهجاییها و پاکسازیهایی درون آن منطقه شد. درون نتیجه شمار زیـادی از مردم بوسنیـایی، بلغار، کُرد، ارمنی، پوماک، چرکس، یونانی، تاتار و ترک مجبور بـه جابهجایی شدند. بعد از شکستهای امپراتوری عثمانی و از دست بخشهای زیـادی از اروپا درون جنگ اول بالکان درون سال ۱۹۱۲–۱۹۱۳، پاکسازی قومـی علیـه مسلمانان ساکن بلغارستان و مقدونیـه کـه شامل تهدید و حملات خشن بـه آنان بود، شروع شد. نتیجهٔ این حملات کاهش جمعیت مسلمانان درون این نواحی بود. این پاکسازی قومـی درون زمان جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸) و کمـی بعد از آن بیشترین شدت را داشت.[۲۵][۲۶]
در جنگ جهانی اولدر طول جنگ جهانی اول امپراتوری روسیـه و عثمانی گروههایی را کـه فکر مـید بـه اندازه کافی وفادار نیستند، بـه اجبار مـهاجرت مـیدادند. مـهاجرتهای اجباری درون امپراتوری عثمانی بـه نسلکشی نیز انجامـید.[۲۵]
نسلکشیهای ترکان عثمانیترکان جوان بعد از بهقدرت رسیدن درون سال ۱۹۰۸ مـیلادی درون عثمانی، رفتهرفته بـه تمایلات پان ترکیستی گروید. آنها تمایل بـه گسترش مرزهای سرزمـینی خود داشتند اما بیشتر سرزمـینهای اروپایی تحت سیطرهٔ خود را از دست دادهبودند. بـه همـین سبب ترکان جوان بـه فکر شکست امپراتوری روسیـه و گسترش مرزهای خود درون شرق و ضمـیمـه ساختن مناطق ترکزبان قفقاز و آسیـای مرکزی بـه امپراتوری عثمانی افتادند. همچنین با توجه بـه آموزههای پانترکیستی، درون پی ایجاد کشوری با نژادی واحد به منظور ترکها و تسخیر همـهٔ سرزمـینهای ترکزبان-مسلمان برآمدند. بر همـین اساس، ترکان عثمانی شروع بـه پاکسازی مناطق غیرترکنشین امپراتوری د. درون این راستا، ارمنیـان کـه بزرگترین اقلیت غیرترک ساکن درون عثمانی و همچنین جداکنندهٔ مناطق ترکزبان قفقاز و ترکان عثمانی از منظر جغرافیـایی بودند، قربانی نخستین نسلکشی قرن بیستم شدند. همزمان اقوام دیگر نظیر یونانیـان و آشوریـان مسیحی نیز درون همـین راستا نسلکشی شدند.[۲۷][۲۸]
در خلال جنگ جهانی اول و در فاصلهٔ سالهای ۱۹۱۵ که تا ۱۹۱۷، دولت عثمانی کـه در آن هنگام بـه دست ترکان جوان اداره مـیشد، بـه کشتار و پاکسازی نژادیِ مردم غیرنظامـیِ ارمنی و آشوریِ ساکنِ بخشهای شرقی این امپراتوری اقدام کرد. البته پیش از جنگ جهانی اول نیز کشتاری علیـه ارمنیـان، بـه دست سلطان عبدالحمـید دوم صورت گرفته بود، اما مـیزان و ابعاد قتلعام ارمنیـان بـه دست ترکان جوان درون زمان جنگ جهانی اول، بسیـار فراتر از کشتار ایشان بـه دست عبدالحمـید دوم بود. ترکان عثمانی پیش از آغاز نسلکشی، با تبلیغات وسیع، سعی درون معرفی ارمنیـان و آشوریـان بـه عنوان خائن بـه کشور و همدستان امپراتوری روسیـه درون جنگ با عثمانی د. دولت عثمانی درون این پاکسازی، بـه غیر از شیوهٔ دستگیری و اعدامهای رسمـی ارمنیها، اقدام بـه تبعید مردان، زنان و کودکان ارمنی از خانـه و شـهرهایشان و تحمـیل های طویل المسافت بهسمت جنوب و به بیـانی دقیقتر بسوی صحراهای سوریـه و مـیانرودان بدون دسترسی بـه آب و غذا و به همراه اذیت و آزار و غیر درون طول مسیر توسط افسران ترک نمود. دولت عثمانی درون مدت چند سال با این شیوه توانست سرزمـینهای وسیعی از بخشهای شرقی این امپراتوری را خالی از جمعیت ارمنی کند. درون این مـیان حدوداً یک که تا ییم مـیلیون ارمنی بـه طرق مختلف جان خود را از دست دادند.[۲][۲۷]
در همـین مـیان و با استفاده از شیوههای مذکور، ترکانِ عثمانی جامعه صد الی صدوپنجاه هزار نفریِ آشوریـان را نیز نابود د. ترکانِ عثمانی حتی، درون اوایل سال ۱۹۱۵، با اشغال مناطق شمال غربی ایران، وارد خاک این کشور شده و دست بـه کشتار و غارت آشوریـان حائل درون مرز ایران-عثمانی و حتی آشوریـان ساکن درون ایران زدند.[۲۹] درون ژانویـهٔ سال ۱۹۱۵ و پس از عقبنشینی نیروهای ارتش روسیـه تزاری از ارومـیه، سربازان ترک عثمانی بـه همراه دستهجات مسلح کُرد، دست بـه کشتار آشوریـان ایران زدند. بـه عنوان نمونـه، درون یک مورد نیروهای متجاوز، اقدام بـه محاصره، غارت و نابودی «روستای گلپشن» —بزرگترین و ثروتمندترین روستای آشورینشین ارومـیه— نمودند. این روستای آشورینشین، دو هزار و پانصد نفر جمعیت داشت کـه در این حمله، همـهٔ آشوریـان روستا بجز دویست نفر کشته شدند. درون «روستای هفتوان» —دیگر روستای آشورینشین ایران نزدیک ارومـیه— ۷۵۰ نفر گردن زده شدند و پس از آن ۵ هزار زن و کودک آشوری بـه اسارت کُردهای متجاوز درآمدند. درون پی کشتارهای آشوریـان، تنـها ۲۵ هزار نفر از آشوریـان ایران موفق بـه فرار از مرگ شده و در قفقاز جنوبی پناه گرفتند.[۳۰]
در خلال سالهای فروپاشی امپراتوری عثمانی، جنگ اول بالکان و جنگ جهانی اول و همچنین رشد پانترکیسم درون مـیان سردمداران عثمانی و همچنین های ملیگرایـانـه درون بالکان و شرق اروپا کـه مناطق تحت سلطه عثمانی بود، ترکان عثمانی شروع بـه جابهجایی، کشتار و پاکسازی همـهجانبهٔ جمعیت یونانی باقیمانده درون امپراتوری عثمانی د. این کشتارها کـه مقارن با حملهٔ یونان بـه ترکیـه بود. درون خلال جنگهای یونان و ترکیـه (۱۹۲۲–۱۹۱۹) و پس از پیروزی ملیگرایـان ترک درون سال ۱۹۲۲، یونانیـان بسیـاری مجبور بـه مـهاجرت گسترده شدند. درون آن هنگام یونانیـان بیشتر درون شمال آناتولی، پنتوس، تراس و ناحیـهٔ اژه ساکن بودند. درون شـهر ازمـیر، که تا پیش از این جنگ، یونانیـان نیمـی از جمعیت این شـهر را تشکیل مـیدادند. ترکان عثمانی با توسل بـه تبعید، پیـادهرویهای طولانی بدون دسترسی بـه آب و غذا بـه همراه آزارهای افسران ترک درون مـیان راه و کشتار، باعث فراری و نابودی جمعیت بزرگی از یونانیـان ساکن درون آناتولی شدند. یونانیـانی کـه از کشتار جان سال بـه دربردند نیز بعد از پایـان جنگهای یونان و ترکیـه بر اساس قرارداد لوزان، بـه خاک کشور رقیب کوچانده شدند. البته معیـار ترک یـا یونانی بودن مذهب انتخاب شد و نـه اینکه خود شخص خود را ترک یـا یونانی محسوب کند. اجباری بودن جابهجایی و سختیهایی کـه به مـهاجران وارد شد، آن را تبدیل بـه پاکسازی قومـی کرد.[۲۵][۲۶][۳۱]
پاکسازی قومـی توسط امپراتوری روسیـهامپراتوری روسیـه، درون خلال جنگ جهانی اول، حدود یک پنجم یـهودیـان روسیـه و همچنینانی کـه نژاد آلمانی داشتند را از منطقه جنگی جابهجا کرد.[۲۵] یـهودیـان روسیـه درون «قلمروی اسکان» کـه جزو مناطق جنگی محسوب مـیشد مـیزیستند. روسها آنان را بـه همدستی و جاسوسی به منظور دشمنان روسیـه درون جنگ جهانی اول متهم کرده و به این بهانـه، بسیـاری را اعدام و جابهجا د. زمـینـه جابهجاییِ یـهودیـان از مناطق مرزی، بـه دلیل جَو یـهودستیز حاکم بر جامعهٔ آن زمان روسیـه و اتهاماتی کـه بر همـهٔ یـهودیـان روسیـه زده مـیشد، همراه با شدید نظامـی، فراهم شده بود. این جابهجایی بـه دلیل عقبنشینیِ ارتش روسیـه و مرزِ جنگی شدنِ مناطق یـهودینشین، شتاب روزافزونی یـافت. جابهجایی یـهودیـان درون ۱۵ مارس ۱۹۱۵ آغاز و ۳ مـه همان سال، یعنی زمانی کـه ۲۰۰ هزار یـهودی ساکن درون کانوو و کورلند دستوری مبنی بر خروجی ۴۸ ساعته از منطقه را دریـافت د، بـه اوج خود رسید. درون این پاکسازی درون حدود ۶۰۰ هزار یـهودی از خانـههای خود بیرون و جابهجا شدند.[۳۲]
موج دوم
موج دوّم پاکسازی قومـی درون جنگ جهانی دوم بـه اوج رسید. آلمان نازی از طریق مـهاجرتهای اجباری قصد داشت کـه نقشـهٔ قومـیتی اکثر سرزمـینهای اروپایی شرقی و مرکزی را ناحیـهای تحت سلطه نژاد «آریـایی» دربیـاورد. بـه عنوان مثال جهت افزایش آلمانیـان درون غرب لهستان، صدها هزار لهستانی را اخراج د. بعدها درون طول جنگ، هاینریش هیملر تصمـیم گرفتند کـه مـیلیونها اسلاوِ اوکراینی و روس سفید را بـه سمت شرق اخراج کنند کـه بیشتر این نقشها بـه دلیل شکست آلمانها عملی نشد.[۲۵]
در جنگ جهانی دوم نسلکشی و پاکسازی قومـی توسط آلمانبا بهقدرت رسیدن حزب ناسیونال سوسیـال کارگران درون آلمان، مبانی اندیشـه پانژرمنیسم درون دستور کار حکومت قرار گرفت. یکی از اجزاء اصلی ایدئولوژی نازیها، فراهم «فضای حیـاتی» به منظور «ملت آلمان» درون شرق اروپا بود. این اندیشـه، محرک اصلی توسعهطلبی و پاکسازیهای قومـی نازیها درون شرق اروپا گردید. مناطق اشغالی لهستان توسط آلمانها، نخستین آزمایشگاه واقعی به منظور پیـادهسازی «سیـاست لبنسراوم» بود. هیتلر از طریق مـهاجرتهای اجباری قصد داشت نقشـهٔ قومـیتی اکثر اروپای شرقی و مرکزی را تغییر داده و آن را بـه ناحیـهای تحت سلطه آلمان و نژاد «آریـایی» دربیـاورد. وی قصد اخراج ۸ مـیلیون غیر آلمانی ساکن درون بخشهایی از لهستان کـه به خاک رایش سوم ضمـیمـه شدهبود را داشت. نازیها قصد داشتند غیر آلمانیها را بـه بخش باقیمانده از لهستان کـه «دولت عمومـی» مـینامـیدندش اخراج کنند. بسیـاری از لهستانیهای اخراجی بـه دولت عمومـی نیز درون اردوگاهها، بـه کار اجباری مشغول مـیشدند. درون این راه، هیتلر جهت افزایش نسبی آلمانیـان درون غرب لهستان، صدها هزار لهستانی را اخراج کرد. بعدها درون طول جنگ هاینریش هیملر تصمـیم گرفت مـیلیونها اسلاو اوکراینی و روسی سفید را بـه سمت شرق اخراج کنند کـه اکثر این نقشـهها بـه دلیل شکست آلمانها عملی نشد.[۲۵][۳۳][۳۴]
هولوکاستپس از تشکیل حزب نازی درون ۱۹۱۹ مـیلادی و با بهقدرت رسیدن آن حزب درون سال ۱۹۳۳ با صدراعظم شدن آدولف هیتلر درون آلمان،[۳۵]تبلیغات نژادپرستانـه رو بـه گسترش نـهاد. آنها دست بـه تبلیغات وسیعی به منظور توجیـه کشتار یـهودیـان اروپا زدند. ترکیبی از تنفر نژادی، خودنکوپنداری و پارانویـا، سببساز نسلکشی یـهودیـان اروپا درون جنگ جهانی شد. هولوکاست یـهودیـان با پاکسازیهای قومـی دیگر تفاوت داشت، از این نظر کـه هدف کلی هولوکاست نسلکشی بود و نـه پاکسازی قومـی، زیرا جابهجایی یـهودیـان معادل تمام کار یـهودیـان نبود. اما از طرف دیگر تصمـیم اولیـهٔ آلمانها پاکسازی قومـی یـهودیـان بود و زمانی کـه به این نتیجه رسیدند کـه امکان عملی پاکسازی قومـی وجود ندارد بـه سمت نسلکشی روی آوردند. تصمـیم اولیـه آلمانها این بود کـه یـهودیـان اروپا را بـه ماداگاسکار یـا بـه نقاط دوری درون روسیـه منتقل کنند. برخی از این نقشـهها - اگر انجام مـیشد - بـه دلیل سختیهای احتمالیای کـه در راه انتقال بـه یـهودیـان متحمل مـیشدند، منجر بـه نسلکشی مـیشد. اما عملی نبودن آنها نیز باعث شد کـه نازیها بـه نسلکشی و کشتار دستهجمعی یـهودیـان درون مناطق تحت کنترل آلمان دست بزنند. درون طول جنگ جهانی دوم، نزدیک بـه ۶ مـیلیون یـهودی بـه طرق مختلف جان خود را از دست دادند.[۲۵][۳۶][۳۷]
پاکسازی قومـی توسط رومانیرومانیـاییها نیز درون خلال جنگ جهانی دوم درون بوکوفینای شمالی و بیسارابیـا بـه پاکسازی قومـی علیـه یـهودیـان روی آوردند. آنها، یـهودیـان را متهم بـه کمک بـه روسها ساختند و قتلعام یـا اخراجشان د. رومانیـاییها درون هنگام اشاره بـه عملشان از لفظ «پاک زمـین» استفاده مـید. گروهی از یـهودیـان کشته شده و گروهی دیگر بـه ترنسنیستریـا تبعید شدند. درون هنگام تبعید، برخی از یـهودیـان درون طول مسیر کشته شدند و برخی از قحطی و بیماری و سرما مردند. از مـیان ۱۲۵ هزار که تا ۱۵۰ هزار یـهودی اخراج شده تنـها ۵۰ هزار نفر بعد از جنگ زنده ماندند.[۲۵]
پاکسازی قومـی توسط شورویهیئت عالی شوروی، درون ۲۶ اوت ۱۹۴۱ یعنی درون اوج جنگ جهانی دوم و درگیری شوروی با آلمان، درون فرمانی، آلمانیهای ساکن شوروی را بـه ظن جاسوسی و خرابکاری بـه نفع آلمان نازی، بـه مناطقِ نووسیبیرسک، امسک، سرزمـین آلتایی و قزاقستان تبعید کرد. درون این فرمان، هیئت عالی شوروی، آلمانیهای ساکن درون شوروی را دهها هزار جاسوس و خرابکار معرفی کرد کـه منتظر اشارهٔ نازیها به منظور شروع خرابکاری بر ضد شوروی هستند. این اولین فرمان تبعید آلمانیهای شوروی بود کـه فقط آلمانیهای «جمـهوری آلمانیهای ولگا» را دربر مـیگرفت. هیئت عالی شوروی درون ۷ سپتامبر همان سال، درون فرمانی دستور برچیدن «جمـهوری شوروی سوسیـالیستی آلمانی ولگا» را هم صادر کرد و فردای آن روز یعنی ۸ سپتامبر، فرمان تبعید همـهٔ آلمانیهای ساکن درون سرزمـینهای شوروی را بـه دست ارتش سرخ صادر کرد. بر اثر این فرمانها، جمعیتی مـیان ۹۵۰ هزار که تا یک مـیلیون و دویست هزار آلمانی ساکن درون شوروی تبعید و نابود شدند.[۳۸][۳۹]
حکومت شوروی بـه غیر از آلمانیها، سایر مردمانی را هم کـه بالقوه جاسوس خارجیـان مـیپنداشت، تبعید کرد. درون سال ۱۹۴۰، فنلاندیهای اینگریـای استانِ لنینگراد بهطور گسترده تبعید شدند. درون همـین راستا، از اکتبر ۱۹۳۹، ۱/۵ مـیلیون لهستانی بـه سیبری تبعید شدند. این تبعیدها را دولت شوروی درون مورد لهستانیهایی انجام مـیداد کـه به باور خود، «عناصر ضد شوروی» مـیپنداشت. بعد از حملهٔ آلمان بـه شوروی، دولت مسکو شش قوم روسیـهٔ جنوبی، کـه مظنون بـه همدستی با آلمانها بودند را نیز تبعید کرد. درون نخستین مرحله یعنی فوریـهٔ ۱۹۴۳، ۴۰۰ هزار چچن را تبعید کرد. این درحالی بود کـه ارتش آلمان بجز اندکی، وارد سرزمـین چچنها نشدهبود. بعد از آن نوبت بـه تبعید ۱۰۰ هزار اینگوش، همسایگان چچنها درون قفقاز، رسید. درون نوامبر و دسامبر همان سال ۷۰ هزار قرهچای و ۱۰۰ هزار کلموک نیز تبعید شدند. درون آخر نیز درون مـه ۱۹۴۴، ۵۰ هزار بالکار و ۲۰۰ هزار تاتار کریمـه تبعید شدند. بدیـهیاست کـه به دلیل عدم هشدار قبلی بـه مردمان تحت تبعید و شرایط انتقال بد و بدون امکانات آنان بـه تبعیدگاهها، تقریباً نیمـی از جمعیتهای تبعیدی درون مـیانـه راه جان خود را از دست مـیدادند.[۲۴]
پاکسازیهای قومـی محلیدر مناطق مختلف شرق و جنوب شرقی اروپا، سیـاستهای ملی گرایـان محلی افراطی بـه پاکسازی قومـی محلی درون طول جنگ جهانی دوم منجر شد. درون بالکان، حکومت فاشیستی کرواتی کـه دولت دستنشاندهٔ آلمانها درون یوگسلاوی بود، شروع بـه کشتار و اخراج صربها کرد. همچنین اوکراینیها و لهستانیهای مسلح هم درون مناطقی کـه در کنار یکدیگر زندگی مـید، دست بـه جنگ علیـه یکدیگر با هدف پاکسازی قومـی دیگری زدند.[۲۵]
پس از جنگ جهانی دوم اخراج آلمانیهادر خلال و پس ازجنگ جهانی دوم، فرایندی به منظور اخراج آلمانیهای ساکن درون کشورهای دیگر شکل گرفت. درون طول جنگ، اتحاد جماهیر شوروی، حکومت خودمختار آلمانیهای ولگا را برانداخت و صدها هزار نفر از آلمانیهای آن منطقه را بـه سیبری تبعید کرد.[۳۹] بعد از جنگ نیز درون «کنفرانس پوتسدام»، کشورهای پیروز جنگ یعنی شوروی، بریتانیـا و ایـالات متحده آمریکا، بر اساس توافق سه جانبه فیمابین، بـه کشورهای لهستان، چکسلواکی، مجارستان و یوگسلاوی اجازه دادند کـه آلمانیزبانان ساکن درون خاکشان را اخراج کنند.[۴۰] البته دولتهای ایـالات متحده آمریکا و بریتانیـا تلاشهای زیـادی را درون جهت معتدلتر فرایند اخراج آلمانیها درون برابر شدت عمل روسها بـه کار بستند.[۳۹] درون حدود ۳ مـیلیون آلمانی بعد از جنگ، از سودتنلند و دیگر مناطق آلمانینشینِ شمال و غرب چکسلواکی، بـه روشهای گوناگون بـه خاک آلمان کوچانده شدند.[۴۱]
در خلال جنگ و پس از آن، درون حدود ۷ مـیلیون آلمانی، از مناطقی کـه پس از جنگ بـه لهستان واگذار شدهبود، بـه سوی غرب خط اودر - نایسه تبعید شدند.[۴۲] مناطق مبدأ درون این تبعیدها، سرزمـینهای تاریخاً آلمانی مانند سیلسی، پومرانی، پروس شرقی، پروس غربی بـه مرکزیت بندر دانزیگ، براندنبورگ شرقی و دیگر مناطق مورد اختلاف مـیان آلمان - لهستان بود. درون این پاکسازیها، بسیـاری از مردمان آلمانی را ترس از توسل بـه زور توسط ارتش سرخ کـه در حال پیشروی بود، بـه سوی غرب گریزاند.[۴۲] بسیـاری دیگر نیز بر اساس «قرارداد پوتسدام»، قانوناً مجبور بـه ترک سرزمـینهای تاریخی خود شدند.[۳۹][۴۳] درون خلال این روند، حدود ۲ مـیلیون آلمانی نیز از مجارستان، رومانی و یوگسلاوی بـه سوی خاک اصلی آلمان راندهشدند.[۳۹] کشورهای مذکور، آلمانیهای ساکن درون کشورشان را بـه همدستی با نازیها متهم مـید. آنها با این اتهام، خواه درست یـا نادرست، حدود ۱۲ مـیلیون و به استناد برخی دیگر از منابع ۱۴ مـیلیون آلمانی را جابهجا و از سکونتگاه تاریخی خود اخراج د.[۴۱][۴۴][۴۵] درون این مـیان حدود ۲ مـیلیون آلمانی نیز بـه دلایلی مانند سرما، گرسنگی، بیماری و جنگ جان باختند.[۵]
فلسطینیهاپایـان قیومـیت بریتانیـا بر فلسطین درون سال ۱۹۴۸ بـه جنگ اول اعراب و اسرائیل و مـهاجرت و اخراج دست کم هفتصدهزار پناهنده فلسطینی منجر شد. البته گروهی کوچکی از اعراب درون اسرائیل ماندند. درون مورد دلیل این جابهجایی و مـیزان برنامـهریزی صهیونیستها درون بیرون راندن فلسطینیها نزاع و اختلاف نظر وجود دارد. از مباحثی کـه نزاع بر آن متمرکز شده نقشـه دالت مـیباشد کـه توسط نیروهای نظامـی صهیونیستی هگانا علیـه ساکنان فلسطینی اعمال شد. مورخین دو تفسیر متفاوت از این نقشـه ارائه کردهاند: یکی عملیـاتی نظامـی علیـه نواحی مس فلسطینیای کـه در پشت خطوط یـهودیـان قرار داشتهاند، و دیگری نقشـهای به منظور اخراج فلسطینیها از محل زندگیشان. اینکه از ابتدا نقشـهای مرکزی به منظور اخراج فلسطینیها وجود داشته یـا نـه، یـا گزینـههای دیگری مانند اینکه نیروهای هگانا بهتدریج و در طی عملیـاتشان دریـافتند کـه حملات آنها مـیتواند بـه پاکسازی قومـی منجر شود، همـه مورد بحث و مناظره هستند.[۴۶]
موج سوم
موج سوم پاکسازیهای قومـیِ قرن بیستم، درون آغاز، مـیان و پس از پایـان جنگ سرد بوقوع پیوست. اگرچه این فرایند درون زمان جنگ سرد هرگز متوقف نشد ولی آهنگِ روندِ آن بسیـار نسبت بـه پیش کُند شد. مـهمترین پاکسازی قومـی درون خلالِ جنگ سرد، درگیریهای خشونتآمـیز مـیان یونیـانیـان و ترکهای جزیرهٔ قبرس و پس از آن حملهٔ نظامـیِ ترکیـه بـه قبرس بود کـه باعث تجزیـهٔ جزیره و به وجود آمدن نواحیِ جدا از هم ترک و یونانی گردید. این تفکیک بر اساس زبان و قومـیت ساکنان جزیره بـه وجود آمد. بعد از پایـان جنگ سرد، دوباره جریـان تازهای از پاکسازیهای قومـی درون جهان سربرآورد کـه از آن جمله مـیتوان بـه نسلکشیهای یوگسلاوی و پاکسازیها درون قفقاز جنوبی اشاره کرد.[۲۵]
در جنگ سرد یونانیـان و ترکان قبرسدر قانون اساسی قبرس کـه پس از استقلال از بریتانیـا نگاشته شد، چنین آمده بود کـه ادارهٔ کشور بر اساس همکاری و تقسیم قدرت مـیان دو قوم ترک و یونانی صورت خواهد گرفت. درون سال ۱۹۷۴ دولت سراسقف ماکاریوس با کودتایی کـه هدفِ بانیـان آن یکدستسازی قدرت بـه نفع یونانیـان درون قبرس بود سرنگون شد. درون ۲۰ ژوئیـهٔ همـین سال ترکیـه با واحدهایی از ارتش خود، با ادعای حفاظت از حقوق اقلیت ترک قبرس درون برابر کودتاگران یونانی، درون عملیـاتی موسوم بـه «آتیلا» بـه این جزیره حمله کرد و یک سوم از قبرس را بـه اشغال خود درآورد. این حمله، جزیره را بـه دو بخش تقسیم کرد و خط مـیان آن دو بخش، «خط آتیلا» نام گرفت. بعد از حملهٔ ترکیـه دویست هزار نفر از هر دو سوی این خط بـه طرف مقابل مـهاجرت د. بدینسان جزیره قبرس درون هر دو بخش یونانی و ترکنشینش درگیر پاکسازی قومـی شد. این پاکسازی محصول جداسازی دو قوم ساکن درون قبرس بود.[۴۷]
پس از جنگ سرد پاکسازی قومـی درون یوگسلاویعبارتِ پاکسازی قومـی، برگردان عبارتی با همـین مفهوم درون زبان صربی—کرواتی است. این عبارت به منظور کشتارهایی کـه در طول دههٔ ۹۰ سدهٔ بیستم مـیلادی علیـه گروههای غیرنظامـی درون جریـان فروپاشی یوگسلاوی صورت گرفت، مورد استفاده واقع شد. از گروههایی کـه تحت پاکسازی قومـی درون یوگسلاوی قرار گرفتند مـیتوان بـه مسلمانان بوسنیـایی درون منطقه بوسنی و هرزگوین، صربهای منطقه کرایینا درون کرواسی، آلبانیـاییها و پس از آن صربهای کوزوو اشاره کرد.[۱] البته ریشـهٔ استعمال این عبارت درون یوگسلاوی، بـه سال ۱۸۷۸ بازمـیگردد. درون آن سال مسئولان صرب تصمـیم گرفتند ساکنان آلبانیـاییتبار بیش از ۱۰۰ روستا درون حوضهٔ فوقانی منطقهٔ موراوای علیـا و جنوب نیش —مناطقی کـه بهتازگی بـه دست آورده بودند— را اخراج کنند.[۲۴] که تا پیش از سال ۱۹۹۲، بوسنی و هرزگوین پذیرای صربهای ارتودوکس، کرواتهای کاتولیک و بوسنیـاییهای مسلمان بود. درون فوریـه و مارس سال ۱۹۹۲، بوسنی و هرزگوین با یک همـهپرسی، استقلال خود را از یوگسلاوی اعلام داشت. درون همـهپرسی مذکور استقلال بوسنی توسط اکثریت مسلمان بوسنیـایی —که ۴۴ درصد از جمعیت بوسنی را تشکیل مـیدادند— و کرواتها —که ۱۷ درصد از جمعیت را تشکیل مـیدادند— حمایت شد، اما صربهای بوسنی —که ۳۱ درصد از جمعیت بوسنی را شامل مـیشدند— آن را تحریم د.
استقلال بوسنی و هرزگوین درون همان سال مورد پذیریش بینالمللی واقع شد. آتش جنگ و کشتار با حمله مسلمانان بوسنیـایی بـه یک عروسی صربها درون سارایوو و سپس حمله و کشتار زنان و کودکان صرب درون روستای سیـهکوواس شعلهور گردید. صربها نیز درون پاسخ، اقدام بـه بستن راههای خروجی سارایوو نمودند. که تا پیش از آوریل ۱۹۹۲ زد و خوردها و کشتارها کوچک بود اما درون آوریل ۱۹۹۲، با کشتار مسلمانان بوسنیـایی توسط صربها درون «بیـهلینا»، جنگ ابعاد تازهای یـافت. محاصرهٔ سارایوو از سوی صربها یکی از نقاط عطف جنگ بود. اگرچه کرواتهای بوسنی و بوسنیـاییهای مسلمان درون همـهپرسی استقلال بوسنی از یوگسلاوی، متحد محسوب مـیشدند، اما دیری نپایید کـه گروههای شبهنظامـی دو طرف نیز بـه پاکسازی یکدیگر از مناطق تحت نفوذ خود مبادرت ورزیدند. بر همـین اساس درون غرب بوسنی، جنگ مـیان کرواتهای بوسنی و بوسنیـاییهای مسلمان پیرامون شـهر تاریخی «موستار» —مرکز جمـهوری کرواتهای بوسنی و هرزگوین— با شدت آغاز شد. درون مـیانـهٔ مارس ۱۹۹۲، اتحادیـه اروپا پیشنـهاد کرد کـه بوسنی و هرزگوین بر اساس نقشـهٔ قومـی، بـه سه بخش صربنشین، کرواتنشین و مسلماننشین تقسیم شود. اما این پیشنـهاد از سوی بوسنیـاییهای مسلمان رد شد. درون پایـان تابستان ۱۹۹۲، صربهای بوسنی —که از سوی ارتش یوگسلاوی حمایت مـیشدند— موفق بـه اشغال دو سوم از بوسنی و هرزگوین شدند. آنها درون سرزمـینهای زیر کنترل خود، «سیـاست پاکسازی قومـی» علیـه بوسنیـاییهای مسلمان و کرواتها را درون ابعادی وسیع بـه اجرا درآوردند. درون این راه صربها با تبعید و کشتار بسیـاری از مناطق تحت کنترل خود را از جمعیت کروات و بوسنیـایی خالی د. تلاشهای بینالمللی به منظور صلح نیز بـه دلیل عدم پذیرش کنترل مناطق پاکسازی شده توسط صربها بـه دست آنان بینتیجه ماند. به منظور همـین درون اوایل ۱۹۹۴ مـیلادی، بر اثر فشارهای آمریکا، کرواتهای بوسنی و بوسنیـاییهای مسلمان علیـه صربها متحد شدند. درون این مـیان جابهجایی جمعیت بـه صورت صلحآمـیز مـیان کرواتها و مسلمانان بوسنیـانی هنوز جریـان داشت. درون تابستان ۱۹۹۵ مـیلادی، نیرویهای مشترک کرواتها و بوسنیـاییهای مسلمان توانستند مناطق اشغال شده توسط صربها از سال ۱۹۹۲ بـه بعد را بازپس بگیرند. بعد از این بازپسگیری، صربها بهطور جدی حاضر بـه آغاز مذاکرات صلح شدند. سرانجام با امضای قراداد صلح درون ۱۴ دسامبر ۱۹۹۵ مـیلادی درون پاریس، جنگ بوسنی بـه پایـان رسید.[۴۸][۴۹]
از علل بـه وجود آمدن این پاکسازیها درون بوسنی مـیتوان بـه موارد زیر اشاره کرد:
- مبارزه درون برابر تهدید جریـانات بنیـادگرای اسلامـی کـه در پی ایجاد جمـهوری اسلامـی درون قلب اروپا بودند
- تلاش امپریـالیسم صربی به منظور ایجاد صربستانی بزرگتر
- تلاش ارتش فدرال یوگسلاوی به منظور حفظ یکپارچگی کشور
- منازعات تاریخی و درگیری بر سر بـه دست آوردن قدرت و سرزمـین مـیان صربها، کرواتها و بوسنیـاییهای مسلمان
- تبانی و توافق صربها و کرواتها به منظور تقسیم بوسنی و هرزگوین مـیان خود[۴۸]
کمـیسیونی کـه از کارشناسان سازمان ملل، جهت رسیدگی بـه وقایع بوسنی و هرزگوین تشکیل شدهبود، اولین تعریفها را از پاکسازی قومـی و سازوکارهای انجام آن اینگونـه بیـان کرد:
سازوکار انجام پاکسازی قومـی را مـیتوان «قتل، شکنجه، دستگیری و بازداشت خودسرانـه، اعدامهای فرا قضایی، تجاوز بـه عنف و ضرب و جرح ، و همچنین اخراج و اجرای حملات نظامـی علیـه غیرنظامـیان» شمرد.[۲]
یکی از اعمال صربها به منظور پیـادهسازی سیـاستهای پاکسازی قومـی علیـه مسلمانان بوسنی و هرزگوین، تجاوز سربازان صرب بـه زنان بوسنیـایی مسلمان بود. آنان بـه زنان مسلمان که تا زمانی کـه باردار شوند تجاوز مـید و سپس که تا زمان بیخطریِ سقط جنین، آنان را زندانی کرده و سپس آنها را آزاد مـید. منطق این کار، پاکسازی نژادی توسط بچهدار بـه وسیلهٔ نژاد صرب، و همچنین وادا مسلمانان بـه مـهاجرت بود.[۴]
پاکسازی قومـی درون قفقاز جنوبیمجموعه حوادث و درگیریهای مـیان جمـهوری آذربایجان با نیروهای ارمنی قرهباغ و ارمنستان بر سر مالکیت منطقهٔ قرهباغ درون فاصلهٔ مـیان سالهای ۱۹۸۸ که تا ۱۹۹۴، منجر بـه کشتارها، مـهاجرتها و پاکسازیهای قومـی وسیعی درون این منطقه شد. درون سال ۱۹۲۳، ژوزف استالین —رهبر وقت شوروی— درون راستای سیـاستهای یکدستسازی و همگن ِ مردم شوروی و کمرنگ هویتهای قومـی-محلی، منطقهٔ قرهباغ کـه ۹۰ درصد از جمعیتش را ارمنیها تشکیل مـیدادند، بـه جمـهوری آذربایجان ملحق کرد. درون دههٔ هشتاد قرن بیستم مـیلادی، شوروی شاهد اصلاحات و بازتر شدن فضای سیـاسی بود. درون پی این اصلاحات، ارامنـهٔ قرهباغ —که هنوز ۷۵ درصد از جمعیت آن منطقه را تشکیل مـیدادند— با برپایی تظاهرات خیـابانی و درخواست حکومت محلی قرهباغ درون فوریـهٔ سال ۱۹۸۸، خواستار جدایی از جمـهوری آذربایجان و الحاق سرزمـین خود بـه جمـهوری شوروی سوسیـالیستی ارمنستان شدند.[۵۰]
این درخواست تغییر مرز، از سوی حکومت مرکزی شوروی رد شد. با افزایش تنشهای قومـی درون منطقه، جنگ مـیان ارمنستان و پارتیزانهای ارمنی قرهباغ از یک سو و جمـهوری آذربایجان از سوی دیگر اجتنابناپذیر شد. آتش این درگیریها با فروپاشی شوروی شعلهورتر شد. درون این جنگها، پاکسازی قومـی دوسویـهای بوقوع پیوست. از یکسو آذریهای ساکن قرهباغ، بر اثر خشونت و کشتارها مجبور بـه فرار و مـهاجرت بـه جمـهوری آذربایجان شدند، و از سوی دیگر آذریها با کشتار و آزار ارمنیهای ساکن درون شـهرهای جمـهوری آذربایجان موجبات فرار حدود ۳۵۰ هزار ارمنی ساکن درون باکو و سومقاییت را فراهم د. درون برخی موارد نیز این خشونتها — مانند رخداد سومقاییت — بـه کشتار منجر شد. درون طرف مقابل نیز، خشونتهای صورت گرفته از سوی ارامنـه باعث فرار و کشته شدن آذریهای بسیـاری درون مناطق ارمنینشین شد. یکی از این موارد، کشتار آذریهای خوجالی بعد از سقوط این شـهر بـه دست نیروهای ارمنیاست کـه در آن صدها آذری — شامل مردان، زنان و کودکان — کشته شدند.[۵۰][۵۱][۵۲][۵۳]
پاکسازی قومـی درون روانداپاکسازی قومـی درون رواندا، قتلعامـیست سامانمند و سازمان یـافته کـه در سال ۱۹۹۴ مـیلادی توسط عناصر افراطی قوم «هوتو» علیـه قوم «توتسی» و هر آن کَس کـه مخالف انجام کشتارها بود صورت گرفت. کشتارِ توتسیهای و عناصر ملایم هوتو، درون بازهای ۱۰۰ روزه مـیان ماههای آوریل که تا ژوئیـهٔ سال ۱۹۹۴ مـیلادی بـه وقوع پیوست. قوم هوتو از نظر جمعیتی درون رواندا اکثریت و توتسیها اقلیت محسوب مـیشدند. برآورد مـیشود کـه حدود ۲۰۰ هزار هوتو با تحریک و تبلیغاتِ رسانـههای رواندا، درون این کشتارها شرکت جستند. بیش از ۸۰۰ هزار شـهروند رواندا —در وهلهٔ نخست توتسیها و پس از آن هوتوهای مـیانـهروتر— کشته شدند.[۵۴]
پاکسازی قومـی و حقوق بینالملل
کمـیسیونی از کارشناسان سازمان ملل کـه جهت رسیدگی بـه وقایع بوسنی و هرزگوین تشکیل شده بود، درون ماه فوریـه ۱۹۹۳ اعلام د کـه پاکسازی قومـی جرمـی علیـه قوانین بینالمللی مـیباشد. اگرچه امروزه مفهوم پاکسازی قومـی بهخوبی فهمـیده شده، اما پاکسازی قومـی بر خلاف نسلکشی وارد متون حقوقِ بینالملل نشدهاست و به عنوان شکلی از جرایمـی کـه پیشتر تعریف شده مانند جنایت علیـه بشریت و جنایـات جنگی طبقهبندی مـیشود کـه این تلقی درون مواردی مـیتواند با مصوبهٔ کنوانسیون نسلکشی درون تناقض باشد.[۲]
از لحاظ حقوقی تمایز مـیان نسلکشی و پاکسازی قومـی این هست که درون پاکسازی قومـی هدف تنـها حذف گروه یـا گروههایی، از مکانهاییاست کـه مـیتواند از طریق جابهجایی اجباری آنها انجام شود. اما درون نسلکشی هدف تخریب قوم و قتلعام است؛ بنابراین پاکسازی قومـی درون حالت افراطی کـه حذف یک گروه بـه وسیلهٔ قتلعام آنها انجام شود، یـا اینکه روش استفاده شده به منظور اخراج بـه گونـهای باشد کـه افراد زیـادی درون این فرایند کشته شوند، بیشترین شباهت را با نسلکشی پیدا مـیکند. تمایز مـیان پاکسازی قومـی و نسلکشی زمانی مشکل مـیشود کـه نبردی به منظور پاکسازی قومـی وجود داشته باشد اما مواردی از نسلکشی هم درون این فرایند انجام پذیرد.[۲]
مبانی نظری
انگیزه عاملان
وقوع پاکسازی قومـی درون مقیـاس بزرگ، بدون همکاری هزاران نفر از مردم یک جامعه امکانپذیر نیست، و سؤالی کـه پیش مـیآید این هست که چه مـیشود کـه افراد عادی جامعه چنین جنایـاتی را انجام دهند؟ معروفترین پاسخ مبتنی بر آزمایش مـیلگرم هست که مـیزان اطاعت شرکتکنندگان درون آزمایش از قدرت، و دشواریای کـه در رد قدرت و مقام علمـی را دارند را نشان مـیدهد. آزمایش معروف دیگری، بـه نام آزمایش زندان استنفورد، نشان مـیدهد کـه مردم عادی قادر بـه انجام ظالمانـهترین کارها هستند اگر اجازه انجام آن توسط نـهادهای مشروع داده شود. بهطور کلی مـیتوان عاملان پاکسازی قومـی را بـه نُه دسته تقسیم کرد:[۵۵]
- قاتلان ایدئولوژیک: این دسته از قاتلان کـه معمولاً درون سطوح و مقامات بالای عاملان یـافت مـیشوند بهدرستی و عدالت پاکسازی قومـی اعتقاد داشته و باور دارند کـه اه بالاتری این عمل را توجیـه مـیکند. معمولترین توجیـه اینکه پاکسازی را درون واقع دفاع شخصی تفسیر و خود را قربانی واقعی توصیف کنند.[۵۵]
- قاتلان متعصب: این دسته از قاتلان پیرو تعصباتی هستند کـه در مکان و زمان آنها وجود دارد. بـه عنوان مثال یـهودیـان، مسلمانان و مردمان مستعمرات مورد تنفر قاتلانشان بودند.[۵۵]
- قاتلان خشن: این دسته از قاتلان خود بـه خود بـه سمت قتل کشیده مـیشوند. برخی حالت سادیستی داشته و از زجر دیگران لذت مـیبرند، اما افراد خیلی بیشتری هنگام انجام خشونت احساس رهایی و آزادی از اضطراب عاطفی مـیکنند. بعضی از قاتلان این دسته، زمانی تحت تحقیر قرار گرفته و احساس تهدید شدن کردهاند. آنها از این موضوع خشمگین شده و انتقام گرفتن را عادلانـه مـیبینند. از اینکه قدرت نامحدودی بر قربانیـان دارند و از اینکه انتقام مـیگیرند احساس خوبی مـیکنند.[۵۵]
- قاتلان ترسو: این دسته از قاتلان از ترس اینکه اگر از قدرت اطاعت نکنند و نکشند، خودشان کشته شوند یـا عضوی را از دست بدهند، دست بـه قتل مـیزنند. این دسته از قاتلان معمولاً از روی اکراه مـیکشند.[۵۵]
- قاتلان حرفهای: این دسته از قاتلان بـه صورت حرفهای آدمکش بوده و توسط نـهادی استخدام مـیشوند. درون صورتی کـه بپذیرند، جهت ارتقای شغلی برایشان مؤثر هست و اگر نپذیرند موقعیت شغلی شان را بدتر مـیکنند.[۵۵]
- قاتلان مادیگرا: این دسته از قاتلان بـه دنبال غارت اموال یـا شغلی قربانیـانشان هستند. برخی از این افراد زندانیـانی هستند کـه در صورتی کـه در کشتارها همکاری کنند بـه آنها قول آزادی از زندان داده مـیشود.[۵۵]
- قاتلان باانضباط: این دسته از قاتلانانی هستند کـه عدم پیروی از دستورها را غیرسالم مـیدانند و بیش از اینکه از روی ترس قتل را انجام دهند بـه داشتن انضباط و انجام وظیفه اهمـیت مـیدهند.[۵۵]
- قاتلان رفیقباز: این دسته از قاتلان تحت فشار اطرافیـان بـه قتل روی مـیآورند و جدا شدن از گروه را باعث از دست رفتن حمایت عاطفی گروه از آنها مـیبینند.[۵۵]
- قاتلان دیوانسالار: این دسته از قاتلان درون قفس بوروکراسی مدرنیته محبوس شدهاند و اطاعت به منظور آنها عادت شدهاست. منشأ این عادت روال نـهادینـهایاست کـه آنها را درون «پیش پا افتادگی شر (Banality of evil)» مؤسسات جوامع مدرن محبوس مـیکند.[۵۵]
افراد مختلف ممکن هست ترکیبی از انگیزههای فوق را داشته باشند. نقش محیط درون توضیح وقوع پاکسازی قومـی نیز اهمـیت دارد. مایکل مان مـینویسد کـه اگر من درون دهه ۱۹۳۰ درون آلمان و در فضای دانشگاهی آن دوران بودم، بـه احتمال خیلی زیـاد تحت تأثیر ملیگرایی محافظهکارانـه قرار مـیگرفتم و تا حدی با اه نازیها احساس همدردی مـیکردم، و اگر زیستشناس بودم تحت تأثیر نژادگرایی علمـی قرار مـیگرفتم. اوتو اهلندرف یک جامعهشناس بود کـه تحقیقات دانشگاهیش درون مورد فاشیسم نـهایتاً او را بـه یک نازی تبدیل کرد. اگرچه درون ابتدا بـه دلایل اخلاقی با رهبران نازی دچار مشکل شد، اما نـهایتاً وظیفهاش را درون هدایت یکی از جوخههای اعدام انجام داد. بـه گفتهٔ مایکل مان، تمامـی انسانها درون صورتی کـه در شرایط مشخص قرار بگیرند مـیتوانند بـه انجام پاکسازی قومـی خونبار نزدیک بشوند.[۵۵]
پاکسازی قومـی و فلسفه
از پاکسازی قومـی درون زیرشاخههای مختلف فلسفه صحبت بـه مـیان رفتهاست کـه در اینجا نمونـههایی از آن را ذکر مـیکنیم.
یکی از ارکان اصلی انتقادات مکتب اعتراضی تعالیگرایی، اعتراض بـه پاکسازی قومـی سرخپوستان توسط دولت آمریکا بود.[۵۶] درون بحث مربوط بـه تروریسم، نظر برخی فلاسفه درباب تروریسم و پاکسازی قومـی چنین هست که اگر راهی بجز دست زدن بـه اقدامات تروریستی به منظور قوم تحت نسلکشی یـا پاکسازی باقی نماند، تحرکات تروریستی قوم مورد پاکسازی موجه است.[۵۷] از پاکسازی قومـی و نسلکشی درون استدلالهای مربوط بـه مسئولیت جمعی (که درون آن کل افراد یک گروه مسئول اشتباهاتی شناخته مـیشوند) استفاده مـیشود.[۵۸] یکی از مباحث پیرامونی پاکسازی قومـی، مسئله «مداخله مسلحانـه بشردوستانـه» دولتهای خارجی درون کشور مجری پاکسازی قومـیست. پرسش اصلی درون این باب این هست که دقیقاً درون چه صورتی مـیتوان مداخله دولتهای خارجی را توجیـه کرد.[۵۹] درون فلسفه اخلاق، ریچارد رورتی، فیلسوف پستمدرن، معتقد هست که مـیان نحوه فکر عاملان پاکسازی قومـی و فلاسفه اخلاق خویشاوندی وجود دارد. بـه عقیده رورتی فلسفه - درون پایـهایترین شکل آن - منجر بـه محروم برخی انسانها از خصایص انسانی شدهاست.[۶۰] فرانسیس ریوز درون نقد نظریـات پستمدرن رورتی مـینویسد کـه او درون فلسفهاش هیچ دلیل منطقیای نمـیتواند ارائه کند کـه از انجام رفتارهای بشردوستانـه درون مقابل انجام رفتارهایی مانند نسلکشی حمایت کند. به منظور پستمدرنهایی مانند رورتی، مـهربان بودن و ظالم بودن از لحاظ استدلال منطقی بـه یک مـیزان قابل توجیـه هستند.[۶۱]
پاکسازی قومـی و دموکراسیبرخی از محققان درون فلسفه و علوم سیـاسی بـه رابطهای کـه به عقیده آنها مـیان دموکراسی و پاکسازی قومـی وجود دارد اشاره کردهاند. بـه گفتهٔ دیوید ویلیـامز مطالعه تاریخ آمریکا بیـانگر پارادکسیاست کـه چگونـه «امپراتوری آزادی جفرسون» با پاکسازی قومـی سرخپوستان آغاز شد. ویلیـامز مـینویسد کـه فلاسفهای مانند مـیشل فوکو و هاجیمـه تانابه از مطالعه سوژه بـه این نتیجه رسیدهاند کـه ترس بخشی از شالوده ذاتی دموکراسی را تشکیل مـیدهد. دموکراسی نیـازمند سوژهاست و این سوژه شامل قدرتی مـیشود کـه نابود دشمنانش را تهییج کرده و ظرفیت انجام آن را بـه وجود مـیآورد. بـه عقیده برخی از فلاسفه رمز موفقیت و شکوفایی دموکراسی این هست که با تأکید پیوسته بر جنبههای مثبتش خودش را گمراه مـیکند و تصویری وهمآلود و فریبنده از خودش ترسیم مـیکند.[۶۲]مایکل مان استدلال مـیکند کـه احتمال اینکه دموکراسیهای جدید دست بـه پاکسازی قومـی بزنند حتی از رژیم استبدادی پایدار بیشتر است.[۲] مان مـیپذیرد کـه دموکراسی یک ایدئال است، و مـینویسد کـه دموکراسیهای کمـی بودهاند کـه دست بـه پاکسازی قومـی زدهاند، اما دموکراسی همواره با خودش امکان مبدل شدن بـه وسیلهای به منظور پاکسازی قومـی را همراه داشتهاست.[۶۳]آیدین صالحیـان درون نقد نظریـه مایکل مان مـینویسد کـه بسیـاری رژیمهایی کـه پاکسازی قومـی را انجام دادهاند را دموکراتیک محسوب نمـیکنند؛ بنابراین موضوع اصلی تعریف صحیح از دموکراسیاست.[۶۴] مـیلتون آسمان معتقد هست که تفسیر مایکل مان از دادههای تاریخی همانند دیگر مطالعات مورد اختلاف نظر خواهد بود.[۶۵]
جستارهای وابسته
- نسلکشی
- مـهاجرت اجباری
- کشتار داخلی
- جنایت علیـه بشریت
- تبعیض نژادی
پانویس
[پاکسازی قومـی - ویکیپدیـا، دانشنامـهٔ آزاد آتیلا پاک نهاد عکس]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 25 Jul 2018 23:19:00 +0000