پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو

آمنـه بهرامـی نوازادروز ۷ مـهر ۱۳۵۶
تهرانمحل زندگی تهران و بارسلونملیت ایرانیتبار ایرانیتابعیت ایرانتحصیلات کاردانی رشته الکترونیکدانش‌آموختهٔ آزاد اسلامـی واحد اسلام‌شـهرپیشـه تکنیسین و کارشناسسال‌های فعالیت ۱۳۷۶–۱۳۸۳شناخته‌شده برای قربانی اسیدپاشی زیر پل سیدخندان درون ۱۲ آبانماه سال ۱۳۸۳نقش‌های برجسته بخشش اسید پاش درون لحظهٔ قصاصسبک بخششتأثیرگذاران پدر و تربیت خانوادگی کاملاً مطابق موازین اخلاقی و انسانی و معرفتی و بعد دکتر امـیر صبوری رئیس همایش ایرانیـان نیویورک، سازنده پمادالفا و دکتر رامون مدل فوق تخصص جراحی چشم وزیبایی درون بارسلونتأثیرپذیرفتگان افراد بسیـاری بعد از وی سعی درون جذب رضایت خانواده قربانیـان قتل نمودند.شـهر خانگی بارسلونلقب بانوی بخشش و بزرگواریدین اسلام شیعهآثار کتاب چشم درون برابر چشم بـه زبان آلمانی، چک، فنلاند، اسپانیـا، ایرانوالدین اقبال بهرامـی نوا (پدر)
شـهین قادری (مادر)وبگاه وبگاه رسمـی

آمنـه بهرامـی نوا (زاده ۷ مـهر ماه ۱۳۵۶ درون تهران) قربانی اسیدپاشی درون ۱۲ آبانماه سال ۱۳۸۳ است.

آمنـه دارای کاردانی رشتهٔ الکترونیک درون دانشگاه آزاد، دانشگاه آزاد اسلامـی واحد اسلام‌شـهر هست که بعد از فارغ‌التحصیل شدن درون رشته الکترونیک مشغول بـه کار درون شرکت‌های مختلف مـهندسی پزشکی شد.

او درون سال ۱۳۸۳ مورد حمله اسیدپاشی فردی بـه نام مجید موحدی از همکلاسان سابق خود درون دانشگاه قرار گرفت و این ماجرا منجر بـه نابینایی وی و از پی آن دادگاهٔ متعدد و دادگاه نـهایی با حضور سه قاضی ویژه قتل و جنایت بـه نام‌های عزیز محمدی و توحیدی و بومـی و آقای شایسته نماینده آیت‌الله شاهرودی رئیس قوه قضائیـه و حکم قصاص همراه با ضمانت اجرای آن درون بیمارستان دادگستری صادر شد، بازتاب گسترده‌ای درون رسانـه‌های ایرانی داخل و خارج از کشور داشت.[۱]

پاسخ رد بـه خواستگاری

در طی تماس‌های مکرر تلفنی و در نـهایت درون اسفند ماه ۱۳۸۲، آمنـه از طریق یکی از همان تماس‌های تلفنی مادر مجید موحدی متوجه مـی‌شود کـه مجید موحدی، یکی از هم‌دانشگاهی‌های سابق وی، بـه او علاقه‌مند هست و مادرش به منظور خواستگاری تماس گرفته‌است.

آمنـه بعد از پرس و جو درون دانشگاه متوجه مـی‌شود کـه وی کیست و در ضمن مـی‌فهمد کـه او۴ سال از خودش کوچک‌تر مـی‌باشد و هیچ وجه مشترکی با هم ندارند. سازنده پمادالفا اما آمنـه با کمال احترام بـه مادر وی پاسخ مـی‌دهد کـه مـی‌توانند بـه منزل وی بروند اما پاسخ وی بـه دلیل تفاوت فرهنگی منفی مـی‌باشد. سازنده پمادالفا از آن لحظه بـه بعد مزاحمت‌های تلفنی شروع مـی‌شود و مدت‌ها مجید با التماس و تهدید از وی درخواست ازدواج مـی‌کند. حتی مادر مجید تلفنی بازهم با آمنـه صحبت مـی‌نماید وتأکید مـی‌کند کـه پسر وی یک مرد هست و هرچه را بخواهد بـه دست مـی‌آورد. اما هم‌چنان پاسخ آمنـه منفی است.

قربانی اسیدپاشی

پس از یک سلسله مزاحمت‌های تلفنی بالاخره درون ۱۲ آبان ۱۳۸۳، مصادف با شب نوزدهم ماه رمضان، آمنـه، درون پارک روبروی بیمارستان رسالت، واقع درون زیر پل سیدخندان، درون راه بازگشت بـه منزل از محل کار بـه یک‌باره مورد حملهٔ مجید موحدی قرار مـی‌گیرد. مجید بعد از ۶ ساعت انتظار ۱۰ صبح که تا ۴ و نیم عصر درون مسیر همـیشگی رفت‌وآمد بـه محل کار آمنـه بـه کمـین نشستن، آمنـه را درون حالی یـافت کـه عازم رفتن بـه خانـه از محل کار بود تعقیب مـی‌نماید و این درون حالی هست که آمنـه اصلاً متوجه وی نمـی‌باشد و مجید کـه در پشت سر وی راه مـی‌رفته سعی مـی‌کند از آمنـه جلو بزند و آمنـه با این تصور کـه یک رهگذر مزاحم هست به وی راه مـی‌دهد کـه عبور نماید و ناگهان مجید را درون برابر خود مـی‌یـابد و مجید درون یک لحظه محتوی پارچ قرمز پر از اسید کلریدریک را بـه روی صورت آمنـه ریخته و پا بـه فرار مـی‌گذارد. آمنـه تصور مـی‌نماید پارچ حاوی ش مـی‌باشد بعد از چند ثانیـه دچار درد و سوزش زیـادی مـی‌شود و پس از داد و فریـاد زیـاد، با کمک مردم بـه بیمارستان رسالت منتقل مـی‌شود. بعد از حدود ۲ روز جستجوی پلیس آگاهی تهران، مجید خودش را بـه پلیس معرفی مـی‌کند و به اسیدپاشی اعتراف کرده و روانـهٔ بازداشت‌گاه مـی‌شود.[۱]

تلاش به منظور مداوا

مداوا درون ایران

در بیمارستان مطهری صورت آمنـه شست‌وشو مـی‌شود اما دست‌های وی و چشمش ناشسته باقی مـی‌ماند بـه دلیل عدم توانایی درون باز چشمان وی، و ابراز اینکه چشمانش مـی‌سوزد اما مسئولین اوژانس وقت پاسخ مـی‌دهند بخارهای اسید مـی‌باشد و خطری وجود ندارد وی بـه درخواست آمنـه چندین بار بـه مسئول مربوطه مراجعه مـی‌نماید و درخواست مـی‌نماید کـه چشمان وی را شستشو دهند ولی ترتیب اثری داه نمـی‌شود ولی مـی‌گویند کـه باید بـه بیمارستان سوانح و سوختگی بیمارستان مطهری انتقال یـابد البته با شرط پرداخت هزینـه آمبولانس توسط خانواده آمنـه. آمنـه درون ترافیک ساعت ۶ عصر یعنی بدترین زمان درون ترافیک شـهری تهران بـه بیمارستان مطهری درون خیـابان ولی عصر منتقل شد درون این بیمارستان مسئولی بعد از دیدن آمنـه با خونسردی تمام درون حالی کـه در حال جویدن غذا بود با افسوس گفت درون حال افطار مـی‌باشد و رو بـه آمنـه گفت مـی‌توانی او را بـه ببری و ۲۰ دقیقه الی نیم ساعت آب ولرم روی جاهای سوخته بگیر و در آنجا آمنـه دستانش را نشان مـی‌دهد کـه سوخته بود و تصور مـی‌شد کـه فقط بخش کوچکی از صورتش سوخته‌است اما آمنـه مـی‌ترسد اگر چشمش را باز نماید و شستشو دهد صدمـه جبران‌ناپذیری بـه وی بزند و در این زمان پدر و مادر آمنـه هم سر مـی‌رسند. تمام لباس‌های آمنـه و ش خیس مـی‌شوداما هیچ پتو و ملافه‌ای موجود نبود با اصرار آمنـه کـه مـی‌بیند آمنـه درون حال لرزیدن درون سرمای پاییزی هست همان مسئول مربوطه کـه افطارش را تمام کرده بود شیرین را راهنمایی مـی‌کند کـه مـی‌تواند از اتاق بیماران دیگر ملافه و پتو بیـاورد و شیرین از اتاق بیماران دیگر پتو و ملافه‌ای بسیـار کثیف را بی اجازه برمـی‌دارد و برای پوشاندن آمنـه بـه مادرش مـی‌دهد و مسئول مربوطه آمنـه را معاینـه سطحی مـی‌نماید و مـی‌گوید چشم صدمـه دیده و باید بـه بیمارستان لبافی بروند باز هم با شرط پرداخت توسط خانواده مصدوم و سپس بعد از چهار ساعت آمنـه بـه بیمارستان لبّافی‌نژاد منتقل مـی‌شود. درون آنجا پزشکان بعد از شستشوی چشم متوجه مـی‌شوند کـه آمنـه چشم چپ را از دست داده اما این را از خانواده آمنـه که تا دو روز پنـهان مـی‌دارند و در پاسخ سوالات مکرر خانواده آمنـه پاسخ مـی‌دهند بـه آمریکا ایمـیل زده‌اند و منتظر پاسخ هستند و این یعنی یعنی هفت روز تمام بدون انجام هیچ عمل و اقدام جدی و بعد از یک هفته با پرده آمنیون رحمـی کـه خاصیت ترمـیمـی دارد چشم راست و سپس دو روز بعد چشم چپ را جراحی مـی‌نمایند درون حالی کـه شش الی چهار ساعت پشت درون اتاق جراحی منتظر مـی‌ماند. درون همـین هنگام دو پزشک از درمانگاه حکیمـیه تهرانپارس بـه درخواست زهرا عرب مصدومـی کـه توسط شوهر سابقش مورد حمله اسید پاشی قرار گرفته بود و تمام صورت و از بالا که تا پایین بدنش سوخته بود وبر اثر عفونت خطرناک سدومونا درون روی گردن رنج مـی‌برد و به بخش قرنطینـه بیمارستان منتقل شده بود بـه جستجوی آمنـه آمده بودند و محل بستری آمنـه را از طریق روزنامـه شرق پیدا کرده بودند و این درون حالی بود کـه پنج روز از حادثه گذشته بود و درمان حتما سریع تر صورت مـی‌گرفت و آمنـه که تا این روز دو بار به منظور درمان و تعویض پانسمان بـه بیمارستان مطهری رفته و درد بسیـاری را تحمل کرده بود زیرا درمان بـه این شکل بود کـه پوست خشک شده همراه پانسمان بارها و بارها برداشته شود که تا بخش سوخته از پوست بدن جدا گردد. دکترها شیوه درمانی و اطلاعات خود را با آمنـه کـه شب را نزد آمنـه مانده بود درون مـیان گذاشتند پزشک سازنده دارو بعد از دیدن آمنـه از دور گفت کـه طاقت دیدن آمنـه را ندارد و صورت آمنـه درون حال حاضر ماسکه شده و به زودی دفرمـه مـی‌شود زیرا سوختگی درجه سه و چهار هست و درون پرونده بیمارستان مطهری ده درصد سوختگی ثبت گردیده‌است و این را مسئول مربوطه بی مسئولیت گفته بود کـه این صورت بدون تردید دفرمـه خواهد شد اما پزشک عمومـی همراه وی بـه معاینـه آمنـه پرداختند درون این‌جا واقعیت ترسناک چهره نمود و جرات زیـادی شنیدن واقعه مـی‌طلبید آمنـه صورتش دفرمـه خواهد شد و درمان قطعی به منظور سوختگی اسید وجود ندارد و باید هر چه سریعتر اقدام مـی‌نمودیم زیرا بیمارستان یک پماد سوختگی معمولی مـی‌داد ونـه بیش اما این پزشکان سابقه درمان سوختگی بـه مدت پنج سال داشتند درون تهرانپارس کـه کارخانـه و کارگاه صنعتی زیـاد بوده و در کلینیک آن‌ها توسط پماد آلفا؛ ابداعی دکتر حکیمـی درمان شده با درد کمتر و به شکل مرطوب والبته احتمال ابتلا بـه باکتری سدومونا و مرگ بسیـار قوی بود ولی درون صورت درمان درد و اثرات کمتری باقی مـی‌ماند و آ نـها حاضر بودند درمان را بدون هزینـه و در بیمارستان لبافی انجام پذیرد اما درون نـهایت با م با آمنـه و والدینش تصمـیم بر درمان بـه شیوه آن‌ها را مـی‌پذیرد کـه شجاعت زیـادی را مـی‌طلبید زیرا احتمال مرگ بسیـار بالا بود و پدر و مادر و آمنـه پذیرفتند و امضا دادند کـه در صورت مرگ آمنـه دادخواهی نخواهند کردو فردای آن روز آمنـه درون حالی کـه چشم دیگرش را جراحی کرده بود با آمبولانسی کهنـه بی امکانات شبانـه درون حالی کـه راه راهم راننده گم نموده بود بـه کلینیک ۱۲۸ شـهرک حکیمـیه درون تهرانپارس انتقال یـافت و پانسمان وی یک ساعت و نیم بـه طول انجامـید و این نوع درمان که تا ۲۵ روز روزانـه ادامـه یـافت و هر بار پانسمان بـه مدت یک ساعت و نیم و اسیدهای راهیـافته بـه بافت‌ها توسط پماد آلفا دفع شده و بعد از هر بار دوش گرفتن درون پوست و گوشت وی کـه سوخته بود از بدن جدا مـی‌گردید و در این مدت مادر و ان آمنـه بـه وی کمک مـی‌د و شاهد گوشت و پوست وی بر روی دستانشان و بدن آمنـه و کف بودند و هر بار آمنـه دچار تب و لرزهای شدید و کشنده مـی‌گردید و توسط عرق گوشت و پوست سوخته از بدن جدا گردیده و دفع مـی‌شد کـه در ضمن آمنـه حتما در شرایط قرنطینـه و دور از باکتری و مـیکروب بـه سر مـی‌برد کـه این امر توسط همکاری سرپرستار وقت خانم فریبا یـاسان صورت گرفت ووی بـه اتاقی خالی انتقال یـافت بعدها پرستارها گفتند کـه تمام ملافه‌های آمنـه درون حین شستشو پوسیده گردیده و آن‌ها تصور اینکه قطرات عرق دست و صورت آمنـه ملافه‌ها را پوسانده بعد به آمنـه چقدر صدمـه زده‌است و متحیر از نوع و غلظت اسید بودند و پزشکان ادعا مـی‌د درون صورت اطلاع از نوع اسید مـی‌توانند درمان نمایند اما درون این زمـینـه اطلاعی ندارند و هر درمانی مـی‌تواند صدمـه بیشتر وارد نماید.

پس از وقوع حادثه، آمنـه یک ماه درون بیمارستان بستری بود و تلاش پزشکان ایرانی درحد قطره‌های آرامبخش و تسکین دهنده بود و نـه بیشتر و معاینـه روزانـه و اینکه وی را درون برابر دانشجویـانشان «کیس خاص» معرفی نموده بودند کـه موجب ترس و ناراحتی بیشتر به منظور وی شده بود، آسیب اسید روز بـه روز بر چشم وی اثرات بدتری مـی‌گذاشت. به‌طوری‌که تمام کرهٔ چشم وی و رگ‌هایش را کوچک کرده و از مـیان برد بودوچشم راست دوباره مورد جراحی قرار گرفت و پرده آمـینیونی رحمـی دیگری روی آن گذارده شد و یک باره پزشکان بـه بهانـهٔ جراحی خودسرانـه تصمـیم بـه تخلیـه چشم چپ وی گرفته بودند کـه وی متوجه شده و با التماس از آن‌ها مـی‌خواهد این کار را نکنند زیرا هنوز مـی‌تواند با چشمش ببیند و در بازگشت از اتاق عمل درون حالی کـه شوک سخت و سنگینی بـه او و مادرش و اعضا دیگر خانواده وارد آمده بود بـه اتاقش بازگشت درون حالی کـه واقعاً رنگ و مدل گل‌های روی مـیز سر پرستار را مـی‌دید و رنگ روسری اطرافیـان را ولی پزشکان معتقد بودند چشم از دست رفته و هر آن بیرون خواهد ریخت یـا عفونت خواهد کرد و موجب عفونت و از دست رفتن چشم راست مـی‌گردد. درون این هنگام هفتاد درصد پلک چپ شروع بـه سیـاه شدن و جدا شدن از پلک آغاز شد پزشکان پوست معتقد بودند بـه خاطر سوختگی هست و پزشکان چشم تقصیر را بـه گردن پزشکان پوست مـی‌انداختند که تا اینکه صبح یک روز پلک کاملاً از چشم جدا شد و این همان چشمـی بود کـه مـی‌خواستند تخلیـه نمایند و خطر بیرون ریختن چشم بسیـار بالا بود درون این هنگام وی درون خانـه تحت مراقبت خانواده بود زیرا محیط بیمارستان بـه دلیل وجود باکتری‌ها و مـیکروب‌های مختلف عدم مراقبت صحیح و کامل را شامل مـی‌شد با وجود اینکه زمان‌های انتقال آمنـه توسط آمبولانس سرپرستار بخش اتاق وی را با لامپ‌های فرا بنفش و ضدعفونی‌کننده‌ها مـیکروب کشی مـی‌کرد و اما بازهم آمنـه دچار مـیکروب خطرناک سدومونا شده بود کـه پزشکان پوست به منظور جلوگیری از ترس و وحشت وی وخانواده اش بـه آن‌ها اعلام ند و فقط توصیـه د به منظور جلوگیری از صدمـه بیشتر و زخم بستر بهتر هست به خانـه انتقال یـابد و همان شیوه مـیکروب کشی توسط لامپ فرا بنفش ضد عفونی خانـه و تمام کف خانـه با ملافه‌های سفید پوشانده شد و مبل‌ها و مـیزها و هر وسیله تزیینی از هال و مسیرهای آمنـه جمع‌آوری شد و آمنـه ممنوع‌الملاقات گردید و هر روز آمنـه مسیر شمال غرب تهران که تا شمال شرق تهران را حتما برای پانسمان طی مـی‌کرد کـه حدود یک ساعت رفت، یک ساعت بازگشت و حدود یک ساعت نیم زمان پانسمان مـی‌شد و البته دوش گرفتن قبل از پانسمان به منظور جدا شدن گوشت و پوست فاسد شده. اسید پوست صورت لایـه زیرین و لایـه رگ‌ها و مویرگ‌ها و لایـه عصبی را از مـیان بود و پماد آلفا و دیگر ترکیبات افزودنی بـه آن کارش جدا لایـه فاسد شده بـه عنوان جسم خارجی و ایجاد و احیـا بافت‌های از بین رفته بود عمق سوختگی پوست او هم روز بیشتر و بیشتر نمایـان مـی‌شد.

آمنـه بـه تنـهایی قادر بـه انجام هیچ کاری نبود و حتی اعضای خانواده غذا را درون دهان مـی‌گذاشتند زیرا از ناحیـه هر دودست هم سوخته بود دست راست روی دست و تا زیر آرنج و دست چپ که تا بلای آرنج کـه ترس و نگرانی پزشکان و خانواده از معلولیت دست‌های وی به‌طور خصوص دست چپ وی بود و باید صورت و دست‌ها و بازوی خود را هم کـه سوخته بود از نور و حرارت درون امان نگه مـی‌داشت و تغذیـه او هم شکلی خاص داشت و دستور تغذیـه جدا و خوراکی‌هایی کـه خاصیت ترمـیمـی داشتند حتما مصرف مـی‌نمود همـه اینـها یعنی هزینـه بسیـار بر دوش خانواده علاوه بر رنج پرستاری و شاهد تغییرات روز بـه روز والبته بدتر شدن وضعیت و جسم او و از دست چشم‌ها، ابروها پلک‌ها و گوشت اضافه بر روی صورت و دست‌ها و دردناکی همـه این زخم‌های سرخ و متورم و مصرف پمادهای از بین برنده گوشت‌های اضافی یعنی ساعت‌ها گذاشتن پماد روی دست‌ها و صورت وی و این پمادها که تا گوشت‌های اضافی لایـه لایـه برداشته شود که تا جراحی کمتر صورت بگیرد و طبیعی تر بهبودی یـابد و البته پوست دست‌های او و و برادرانش کـه نوبتی این کار را مـی‌د هم از بین رفته و زخم شده بود. معاینـه‌های هفتگی بی‌نتیجه بـه بیمارستان لبافی نژاد و پمادها درون خانـه و مراقبت درون خانواده که تا طی شش ماه. پزشکان کلینیک هیچ پولی درون خواست ننمودند و پمادها را هم شخص سازنده آن دکتر رحیمـی بـه درب خانـه آمنـه مـی‌فرستاد و خود شخص وی بر درمان آمنـه نظارت مستقیم داشت والبته همراه تیم پزشکی درمانگاه ۱۲۸ حکیمـیه و واکنش و پوست آمنـه را کنترل مـی‌کرد و ترکیبات را بـه تناسب تغییر مـی‌داد و در زمـینـه‌های چشم پزشکی هم اطلاعات مـی‌داد و تحقیق مـی‌کرد.

اما خانواده او لیستی از بهترین پزشکان تهیـه نمودند و برای آمنـه درمانی خارج از بیمارستان را جستجو مـی‌د زیرا بعد از تصمـیم خودسرانـه پزشکان به منظور تخلیـه چشم از پزشکان و بیمارستان اعتماد خود را بـه کادر پزشکی بیمارستان لبافی نژاد از دست داده بودند. هر پزشکی وی را مـی‌دید گریـه مـی‌کرد وحق ویزیت را هم دریـافت نمـی‌کرد ومـی گفتند کاری نمـی‌توانند ند.

در این هنگام کنفرانس بین‌المللی چشم پزشکی درون سالن همایش بیمارستان مـیلاد برقرار بود و شیرین بزرگ آمنـه توسط پزشکان پوست از این همایش مطلع شد و بدون هیج دردسری وارد سالن همایش شد و توانست با سه پزشک مختلف درون سراسر دنیـا گفتگو نماید و امکان خارج آمنـه را از ایران درون صورت نیـاز فراهم نماید خانم مـهناز نوری از آمریکا دکتری از عمان و پزشکی ایرانی درون کالج سلطنتی انگلستان و دکترها نام پزشک معالج آمنـه را جویـا شدند و وقتی متوجه مـی‌شدند دکتر جوادی هست زمان خواستند که تا شش ماه فرصت خواسته شده دکتر جوادی طی شود کـه مـی‌گفت حتما بعد از شش ماه ببینیم چه درمانی مناسب هست و دکترها هم تأکید د کمـی صبر کن اگر او اقدامـی نگرد ایمـیل بزن یـا تلفن که تا امکان درمان و خارج شدن وی را فراهم آوریم با همکاری دکتر جوادی. اما عالعمل دکتر شمس رئیس چشم پزشکی ایران بسیـار پرخاشگرانـه و فرافکنانـه بود و به جای پاسخ پرسید تو اصلاً اینجا چی مـی‌کنی و شروع بـه داد و بیداد کرد طوری‌که خبرنگاران حاضر هم از طرز برخورد وی با شیرین متحیر شدند. درون نـهایت دکتر جوادی کـه خود را گرفتار مـی‌دید بـه شیرین کـه او را درگیر مسایل احساسی و انسانی و وجدان آمنـه بهرامـی نوا

نمود مثل اینکه فرض کنید آمنـه شما هست اگر این چنین بود چه مـی‌کردید و دکتر جوادی درون پاسخ گفت بـه خدا همـین کار را مـی‌کردم و به شیرین قول داد اگر از سفر حج بازگشت و چشم آمنـه بهبودی نیـافت او را بـه خارج خواهد فرستاد با کمک دولت و وقتی از حج بازگشت او با خانواده آمنـه تماس گرفت و دکتر جوادی آمنـه را بـه شورای عالی پزشکی به منظور مداوا درون اسپانیـا و کلینیک باراکر معرفی نمود.

وی هم‌چنین بعدها از وضع برخورد با وی درون بیمارستان مطهری انتقاد و از کوتاهی‌های انجام شده درون حقش گله کرد. او مـی‌گوید درون شب این حادثه زمانی کـه به این بیمارستان منتقل شده بوده، پزشک معالج حاضر نشد به منظور شست‌وشوی وی بـه بیمارستان بیـاید.[۲] بعد از دوماه، بالأخره از بیمارستان با چشم‌های بسته و صورت و دستی سوخته مرخص شد.[۱]

ادامـهٔ مداوا درون اسپانیـا

در فروردین ۱۳۸۴، آمنـه، با تلاش و پیگیری خانواده اش وبا کمک پزشکان معالجش، و با مشکلات فراوان، به منظور ادامـهٔ معالجهٔ خود، راهی کشور اسپانیـا، شـهر بارسلونا مـی‌شود. درون آن‌جا بعد از معاینات فراوان، پزشکان معالج وی اعلام د کـه تأخیر وی موجب دیر بـه نتیجه رسیدن معالجات مـی‌شود. درون مورد چشم چپ وی کـه در ایران قرار بود تخلیـه شود و بخیـه شده بود، بـه علت کوچک شدن کرهٔ چشم، مورد معاینـه قرار نگرفت. چند هفته بعد هم چشم راست وی عمل، و اعلام شد هم‌چنان حتما بسته بماند. درون چند ماهی کـه آمنـه بـه دلیل سوختگی، پلک نداشت، چندین عمل جراحی به منظور پیوند پوست از بدنش بـه چشمش، به منظور ایجاد پلک، روی وی انجام شد. چشم راست آمنـه ۲ بار دیگر جراحی شد و پس از گذشت یک سال، حدود ۳۵٪ بینایی حاصل شد اما هزینـه‌های درمانی و حتی سدر اسپانیـا، خارج از توان مالی آمنـه بود. یک سال دیگر نیز، با جراحی پوست و تزریق سلول‌های بنیـادین، که تا ۳ نوبت، سپری شد که تا پوست زیرین ترمـیم شود.[۱]

آمنـه درون سفرش بـه اسپانیـا، مدتی با کمک‌های دولت اسپانیـا بـه زندگی و مداوا درون بارسلونا ادامـه مـی‌دهد که تا این‌که دولت اسپانیـا کل هزینـه‌های درمانی وی را درصورتی مـی‌تواند پرداخت نماید کـه وی پناهندگی درخواست نماید و پناهنده گردد؛ ولی آمنـه، بـه دلیل علاقه بـه مردم و کشورش، با این درخواست مخالفت مـی‌کند. او درون آنجا با فردی خیر درون نیویورک تماس گرفته و در خواست کمک مـی‌نماید و موفق بـه بازگشت بـه ایران مـی‌شود. به نوشتهٔ واشینگتن پست، وضعیت آمنـه که تا حدی بغرنج شده بود کـه در همان سال او را از آپارتمانش درون بارسلونا اخراج د. بعد از آن توسط مددکاران اجتماعی، وی بـه یک پناهنگاه بی‌خانمان‌ها، کـه دارای شرایط بسیـار نامناسبی بود، منتقل مـی‌شود. وی بعد از ۱۷ بار عمل جراحی، چشم راست خود را نیز از دست داد[۳] و پزشکان پیشنـهاد تخلیـه چشم او را دادند.[۴]

کمک‌های مالی

از اشخاص سرشناسی کـه به وی کمک مالی کرده‌اند مـی‌توان بـه محمد خاتمـی، رئیس‌جمـهور وقت ایران، کـه ۲۷ هزار یورو بـه آمنـه، به منظور تأمـین هزینـه‌های درمانی کمک کرد.[۴] و هم‌چنین از محمود احمدی‌نژاد نام برد،[۵][۶] افراد و موسسات خیرهٔ سود جوی زیـادی با ادعای کمک مالی بـه آمنـه از سراسر دنیـا کمک جمع د اما هرگز این کمک‌ها بـه آمنـه نرسید.

چاپ زندگی‌نامـه درون آلمان

کتابی درون بارهٔ زندگی‌نامـهٔ آمنـه درون آلمان، با عنوان «چشم درون برابر چشم» (به آلمانی: سازنده پمادالفا Auge um Auge MVGVerlag Ameneh Bahrami) منتشر شده‌است. این کتاب با چاپ نفیس درون ۲۵۰ صفحه، تصویری از یک جوان و زیبای ایرانی به‌دست مـی‌دهد کـه مـی‌خواهد مستقل باشد، تحصیل کند و به شخصیتی ممتاز تبدیل شود. درون این حین دست رد بـه ٔ خواستگارانش مـی‌زند، که تا این‌که جوانی به‌نام مجید، کـه از او ۴ سال کوچک‌تر هست و او هم دانشجوست، خاطرخواهش مـی‌شود و وقتی کـه آمنـه بـه عشق او پاسخ نمـی‌گوید، از روی رنجیدگی، حسادت، حماقت یـا مـیل بـه جنایتکاری و تبهکاری مرد سالاری و تعصب و خودخواهی، حادثه‌ای را رقم مـی‌زند کـه ابعاد آن که تا امروز بـه جهان غرب هم کشیده شده‌است. آمنـه درون کتابش اعلام مـی‌کند کـه هنوز تصمـیم خودش را دربارهٔ قصاص یـا بخشش مجید نگرفته‌است. او درون قسمتی از کتاب، گفته‌ای از پدربزرگش را نقل مـی‌کند. پدربزرگش بـه او گفته: «لذتی کـه در بخشش است، درون انتقام نیست.» با این حال آمنـه مـی‌نویسد کـه هر شب، وقتی بـه رخت‌خواب مـی‌رود، بـه لحظهٔ انتقام فکر مـی‌کند؛ بـه لحظه‌ای کـه با آرامش قطره جکان را بـه دست مـی‌گیرد و چند قطره اسید درون چشمانی مـی‌ریزد کـه او را کور کرده‌است. آمنـه مـی‌گوید: «بعد وقتی مجید بیدار مـی‌شود، از درد فریـاد مـی‌زند. درست مثل من کـه هر روز صبح وقتی از خواب بیدار مـی‌شوم، فریـاد مـی‌.»[۷]

حکم دادگاه

دادگاهی بـه ریـاست قاضی عزیزمحمدی درون روز ششم آذرماه سال ۱۳۸۷ تشکیل شد کـه با استماع اقامـه دعوا از طرف نماینده دادستان و شکوائیـه آمنـه بهرامـی از مجید موحدی خواست درون برابر اتهام اسیدپاشی از خود دفاع کند. مجید درون پاسخ قاضی کـه پرسید: اتهام شما اسیدپاشی و از بین بردن دو چشم آمنـه بهرامـی و ایراد جراحت‌های متعدد بـه صورت او است، قبول داری؟ گفت: بله، قبول دارم. من بـه صورت آمنـه اسید پاشیدم. او همچنین ادامـه داد: من دچار فشار روحی و روانی و دیوانـه شده بودم. آمنـه با رفتارش نشان مـی‌داد مرا دوست دارد اما جواب رد مـی‌داد. ادامـه داد کـه اول آمنـه از من خواستگاری کرد کـه این جمله موجب خنده حضار و حتی جناب قاضی شد و او پرسید: «مگر اینجا هند هست که ان از پسران خواستگاری کنند؟» و موحدی درون پاسخ گفت: «نمـی‌داند» و قاضی سؤال کرد: «چطور فهمـیدی او دوستت دارد ؟» موحدی: «از چشمانش فهمـیدم. اما بعد پشیمان شد یعنی دوستانش پشیمانش د.» و به منظور دادگاه و حضار مشخص بود کـه خیـال بافته‌است و دروغ مـی‌گوید.

در پایـان جلسه قاضی بار دیگر از متهم خواست آخرین دفاعیـاتش را بیـان کند. او لایحه‌ای ۱۸ صفحه‌ای بـه دادگاه ارائه داد کـه عنوانش «اسید پاش مجرم یـا قربانی» بود و سپس گفت: این روزنامـه‌ها بودند کـه جنجال د، من کار بدی نکردم. کارم بدتر از اسیدپاشی بـه صورت ۱۵ درون افغانستان نیست کـه این‌طور پرونده‌ام را درشت کرده و هر روز با یک تیتر چاپ مـی‌کنند. حالا جامعه زیر بار قصاص چشمان من مـی‌رود اما اگر آمنـه این کار را کرده بود طور دیگری با او برخورد مـی‌شد.

با پایـان یـافتن جلسه دادگاه هیئت سه نفره قضات (عزیزمحمدی، بومـی و رحیمـی) وارد شور شدند و به اتفاق آرا، مجید را بـه قصاص چشم بعد از پرداخت تفاضل دیـه محکوم د. این جوان بـه پرداخت دیـه درون مورد سایر قسمت‌های آسیب دیده نیز محکوم شد.[۴]

به حکم دادگاه قرار شد کـه چشمان مجید بـه عنوان «قصاص» بعد از بی‌هوشی توسط اسید کور شود. این حکم قرار بود ظهر روز شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰ درون بیمارستان دادگستری و با حضور چند پزشک متخصص چشم انجام شود.

این پرونده بعد از تأیید رأی صادرشده از سوی دادگاه توسط دیوان عالی کشور، روز ۲۱ اسفندماه ۸۷ بـه واحد اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران فرستاده شد.[۳]

این نخستین بار هست که چنین حکمـی درون ایران صادر شده‌است.

تعویق حکم دادگاه

با وجود تأیید دیوان عالی کشور ذر آخرین ساعات مانده بـه زمان مقرر، حکم دادگاه اجرا نشد. اغلب خبرگزاری‌ها و رسانـه‌ها اعلام د بنا بـه دلایلی کـه بعدها اعلام خواهد شد اجرای حکم قصاص بـه تعویق افتاد.[۸] خبرگزاری فارس بـه نقل از یک منبع آگاه گفت: «دادگاه به منظور مرد اسیدپاش تنـها قصاص حد بینایی را درون نظر گرفته‌است و مواردی چون سوختگی پلک و تخلیـه چشم را لحاظ نکرده‌است. درون اجرای چنین احکامـی اگر از سوی افراد خبره مشخص شود کـه بیم بروز مشکلات دیگر بـه سایر بخش‌های بدن وجود دارد، قصاص انجام نخواهد شد و یکی از دلایلی کـه تا امروز اجرای این حکم بـه تأخیر افتاده همـین موضوع است.»[۹]

اما روزنامـه روزگار درون شماره شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰ خبر داد کـه آمنـه بهرامـی گفته‌است درون صورت دریـافت دو مـیلیون یورو از اجرای حکم «قصاص چشم درون برابر چشم» منصرف خواهد شد. وی اما این را نیز گفته کـه مـی‌داند مجید موحدی چنین پولی ندارد و بنابراین حکم اجرا خواهد شد.[۱۰] آمنـه درون مصاحبه‌ای با رادیو فردا اعلام کرد کـه این پول را به منظور تأمـین آینده خود مـی‌خواهد و به رغم ۲ سال مـهلتی کـه دادهی به منظور تأمـین نیـازهای او اقدام نکرده‌است.[۱۱]

بازتاب رسانـه‌ای و بین‌المللی

ماجرای اسیدپاشی، جریـان مداوا، سیر قضایی پرونده و دادگاه مربوطه و بیش از همـه حکم استثنایی دادگاه بازتاب گسترده‌ای درون رسانـه‌های داخل و خارج از کشور و شبکه‌های اجتماعی اینترنتی داشت. بسیـاری از رسانـه‌های اینترنتی و مکتوب درون مورد اینکه حکم دادگاه صحیح هست یـا نقش بازدارنده دارد یـا نـه و اینکه آیـا درست هست قربانی خود و با دستان خود دست بـه عمل مشابه بزند را بـه بحث گذاشتنند و در مورد اینکه آیـا او چنین خواهد کرد یـا نـه بـه گمانـه‌زنی‌هایی پرداختند. آمنـه و خانواده‌اش، همچنین خانواده مجید بارها با رسانـه‌هایی چون بی‌بی‌سی فارسی و رادیو فردا مصاحبه د.

دولت نروژ حکم دادگاه اسید پاشی را محکوم کرد و اجرای چنین حکمـی را بـه اعمال دوران بربریت تشبیـه کرد و آن را غیرانسانی خواند.[۱۲] دولت بلژیک نیز از دولت ایران خواسته بود که تا این مجازات غیرانسانی را متوقف سازد.[۱۳] و همچنین دولت انگلستان نیز خواستار توقف مجازات غیرانسانی کور با اسید شد.[۱۴]

روزنامـه جام جم درون شماره شنبه ۲۴ اردیبهشت با آمنـه مصاحبه کرد. آمنـه درون این مصاحبه کـه پیش از زمان تعیین شد به منظور حکم قصاص انجام شد گفته بود:

«نزدیک بـه هفت سال هست که آواره و سرگردان شده‌ام. درون این سال‌ها فقط رنج کشیده و به خود گفته‌ام این امتحان الهی بوده‌است. باور کنید، هیچ‌نمـی‌تواند کابوس‌های مرا حتی درون ذهن خود تصور کند؛ پارچ قرمز اسیدی کـه به یک باره تمام وجودم را بـه آتش کشید.»

وی افزود به منظور اجرای این حکم، بـه انتقام فکر نمـی‌کند:

«من کینـه‌ای نیستم، درون این سال‌ها دریغ از یک احوال‌پرسی و کمک از سوی خانواده مجید، من درون این مدت بـه این باور رسیدم کـه اجرای این حکم را به منظور خودم نمـی‌خواهم.»

آمنـه مـی‌گوید این حکم را به منظور جامعه مـی‌خواهد:

«مـی‌خواهم اجرای حکم درس عبرتی باشد برایـانی کـه ناجوانمردانـه از اسید استفاده مـی‌کنند. وقتی حکم قصاص چشم‌های مجید صادر شد، بـه من گفتند بیـا که تا حکم را اجرا کنیم؛ اما من گفتم حتما خبرنگارها هم باشند که تا خبر این قصاص بـه گوشانی برسد کـه مـی‌خواهند با اسید، زندگی دیگران را تباه کنند.»

وی همچنین گفته‌است یک بار خواسته مجید را ببخشد اما بعد از ملاقات با پدر مجید، «پشیمان» شده‌است. آمنـه دلیل پشیمانی خود را «رفتار» پدر مجید اعلام کرده‌است.

آمنـه پیش‌تر بـه رسانـه‌ها گفته بود کـه مـی‌خواهد خودش حکم اسید پاشیدن بـه چشمان مجید را اجرا کند اما بـه جام‌جم گفته‌است نمـی‌تواند این حکم را اجرا کند.

سازمان‌های حقوق بشری از ایران خواستند کـه جلوی اجرای چنین حکمـی را بگیرد.[۱۵]

بخشش و گذشت از قصاص چشم

سرانجام درون تاریخ یکشنبه، ۹ مرداد ۱۳۹۰، اجرای حکم قصاص حتمـی شد کـه در آن روز آمنـه، مجید را بخشید و پرونده صرفاً از لحاظ جنبه عمومـی جرم مفتوح ماند.[۱۶][۱۷] آمنـه خود درون اینباره مـی‌گوید: «در آخرین لحظه‌ای کـه حتی آمپول بیـهوشی را بـه مجید موجدی تزریق د و برادرم آمد که تا قطره اسید را توی چشمـهایش بپاشد، او زار زار گریـه مـی‌کرد و به من فحش مـی‌داد. اما من درون آخرین لحظه بـه برادرم گفتم کـه بگذر. برادرم گفت چرا؟ من پاسخ دادم کـه هرگز نمـی‌خواستم این کار را م.»[۱۸]

جوایز

  • شش سکه بهار آزادی از پرورشگاه صنعتی کرمان بـه همراه لوح تقدیر
  • یک عدد سکه بهار آزادی بهزیستی کرمان همراه با لوح تقدیر؛ دو عدد سکه بهار آزادی فرمانداری کرمان
  • یک عدد سکه بهار آزادی از طرف خبرگزاری فارس همراه با لوح تقدیر
  • خبرگزاری قانون لوح تقدیر ویک مـیلیون پانصد هزارتومان وجه نقدی
  • ده لوح تقدیر از سازمان‌ها و ارگانـهای مختلف و هدیـه دومـیلیون وجه نقدی بـه همراه لوح تقدیر از طرف خانم مجتهد زاده مشاور خانوادگی رئیس‌جمـهور
  • روزنامـه ایران صدو چهار مـیلیون تومان همت عالی مردم خیر بـه همت آقای داریوش آرمان
  • کاندیدای جایزه صبر و شکیبایی یونسکو
  • دکتر محمود احمدی‌نژاد تسهیلات خرید یک خانـه با پرداخت وام بانکی بیست ساله بـه مبلغ چهارصد و بیست هزار تومان ماهانـه بـه مدت بیست سال از وزارت مسکن و شـهرسازی
جوایز خارج ار ایران
  • دریـافت لوح تقدیر اثر هنری استاد فرشچیـان از رئیس همایش ایرانیـان مقیم نیویورک
  • گرفتن دیپلم افتخار از دانشگاه حقوق بارسلون

پانویس

  • ↑ ۱٫۰۱٫۱۱٫۲۱٫۳ «سرگذشت آمنـه بهرامـی نوا». وب‌نوشت آمنـه بهرامـی، ۲۶ تیر ۱۳۸۷. بازبینی‌شده درون ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
  • «آمنـه: احمدی‌نژاد مـی‌خواست کمک مالی کند؛ مشاورش نظرش را عوض کرد». رادیو فردا، ۱۸ مرداد ۱۳۹۰. 
  • ↑ ۳٫۰۳٫۱ «حکم قصاص اسیدپاشی به منظور نخستین بار درون ایران اجرا مـی‌شود». وبگاه رادیو زمانـه، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
  • ↑ ۴٫۰۴٫۱۴٫۲ «اعترافات پسر اسیدپاش درون برابر قربانی». وبگاه ایرانیـان انگلستان، ۷ آذر ۱۳۸۷. 
  • «از همان ابتدا قصد بخشش داشتم/برای مدعیـان حقوق بشر تره هم خردنمـی کنم». خبرگزاری مـهر، ۱۲ مرداد ۱۳۹۰. بازبینی‌شده درون ۱۳ مرداد ۱۳۹۰. 
  • «شرط اسپانیـا به منظور درمان آمنـه بهرامـی». وبگاه خبری مشرق، ۱۲ مرداد ۱۳۹۰. بازبینی‌شده درون ۲۲ مرداد ۱۳۹۰. 
  • وحید والی‌زاده. «چشم درون برابر چشم». کتاب زمانـه - وبگاه رادیو زمانـه، ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
  • «حکم قصاص مرد اسیدپاش امروز اجرا نمـی‌شود». وبگاه آفتاب بـه نقل از خبرگزاری فارس، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
  • «حکم دادگاه تنـها قصاص بینایی ۲ چشم است». خبرگزاری فارس، ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
  • «توقف اجرای حکم اسیدپاشی درون ازای دو مـیلیون یورو». خبر - وبگاه رادیو زمانـه، شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
  • رادیو فردا
  • «Norge fordømmer iransk straffemetode». سایت آفتن پستن. 
  • «مجازات «چشم درون برابر جشم» مردی درون تهران بـه تعویق افتاد». Iran Human Rights، ۱۴ مـه ۲۰۱۱. 
  • «دولت انگلستان خواستار توقف مجازات غیرانسانی کور با اسید شد. کمتر از ۲۴ ساعت بـه مجازات قصاص کور مردی با اسید درون تهران». Iran Human Rights، ۱۳ مـه ۲۰۱۱. 
  • «حکم قصاص اسید پاش اجرا نشد». وبگاه بی‌بی‌سی فارسی، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
  • «اجرای یک حکم قصاص جنجالی متوقف شد». تابناک، ۹ مرداد ۱۳۹۰. 
  • «چهار دلیلی کـه چشمان «مجید» را بـه او بخشید». تابناک، ۹ مرداد ۱۳۹۰. 
  • «آمنـه: احمدی‌نژاد مـی‌خواست کمک مالی کند؛ مشاورش نظرش را عوض کرد». رادیو فردا. 
  • منابع

    • «سرگذشت آمنـه بهرامـی نوا». وب‌نوشت آمنـه بهرامـی، بیست و ششم تیر ۱۳۸۷. بازبینی‌شده درون ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
    • «سرگذشت بیچاره آمنـه بهرامـی». سایت علمـی دانشجویـان ایران. 
    • وحید والی‌زاده. «چشم درون برابر چشم». کتاب زمانـه - وبگاه رادیو زمانـه. 
    • «اعترافات پسر اسیدپاش درون برابر قربانی». وبگاه ایرانیـان انگلستان، ۷ آذر ۱۳۸۷. 
    • «توقف اجرای حکم اسیدپاشی درون ازای دو مـیلیون یورو». خبر - وبگاه رادیو زمانـه، شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
    • «حکم قصاص اسید پاش اجرا نشد». وبگاه بی‌بی‌سی فارسی، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
    • «حکم قصاص اسیدپاشی به منظور نخستین بار درون ایران اجرا مـی‌شود». وبگاه رادیو زمانـه، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
    • «Norge fordømmer iransk straffemetode». سایت آفتن پستن. 
    • «حکم دادگاه تنـها قصاص بینایی ۲ چشم است». خبرگزاری فارس، ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
    • «حکم قصاص مرد اسیدپاش امروز اجرا نمـی‌شود». وبگاه آفتاب بـه نقل از خبرگزاری فارس، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
    • «مجازات «چشم درون برابر جشم» مردی درون تهران بـه تعویق افتاد». Iran Human Rights، ۱۴ مـه ۲۰۱۱. 
    • «دولت انگلستان خواستار توقف مجازات غیرانسانی کور با اسید شد. کمتر از ۲۴ ساعت بـه مجازات قصاص کور مردی با اسید درون تهران». Iran Human Rights، ۱۳ مـه ۲۰۱۱. بازبینی‌شده درون ۱۸ اسفند۱۳۸۷. 

    پیوند بـه بیرون

    مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط بـه آمنـه بهرامـی درون ویکی‌گفتاورد موجود است.
    • https://www.facebook.com/ameneh.bahrami
    برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=آمنـه_بهرامـی&oldid=24697164»




    [آمنـه بهرامـی - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد سازنده پمادالفا]

    نویسنده و منبع |