پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو
در ترکی آذربایجانی پسوندهایی کـه به انتهای بن فعلی یـا بن اسمـی اضافه مـیشوند کلمات جدیدی تولید مـیکنند.
اجاق-اجک
این پسوند از بن فعلی ساخته مـیشود و برای اسامـی ابزار و ... اهنگ ترکیه این سنیز یالان یالان بکار مـیرود:
چاپاجاق، اهنگ ترکیه این سنیز یالان یالان چاتاجاق، گلَجک،آج-اج
از پسوندهای نادر و باستانی است. اهنگ ترکیه این سنیز یالان یالان درون برخی کلمات به منظور افاده مفهوم مبالغه مشاهده مـیشود:
آناج (مرغ مادر، ماکیـان تخمگذار) قولاج (فاصله مـیان دو دست باز. بن: اهنگ ترکیه این سنیز یالان یالان قول= بازو، دست) یـاماج (کشکوه) اوروج (روزهدار، روزه)، تیخاج (پوزه بند)
آری-اری
از پسوندهای نادر هست و مفهوم جهتگیری را افاده مـیکند:
ایچ (درون) ایچهری (داخل، بـه سمت داخل) دیش (بیرون) دیشاری (به سمت بیرون) یوخاری (سمت بالا) ایلهری←ایرهلی (به سمت جلو، پیش).آق-اک
از پسوندهای بسیـار رایج است. گفته مـیشود کـه این پسوند درون اصل بـه صورت -قاق بوده کـه قاف اول حذف شدهاست: باشقاق← باشاق، بوجقاق← بوجاق (کنج، زاویـه) این پسوند بیشتر به منظور اسم مکان و آلت بـه کار مـیرود. درون اسامـی اعضاء بدن نیز دیده مـیشود؛ چون این اعضاء نیز فیالواقع ابزارند.
قئیناق/قایناق (چنگال پرنده وحیوانات) دوزاق (دام به منظور گرفتن پرندگان) بوجاق (کنج-زاویـه) یـاناق (گونـه) دوداق (لب) قولاق (گوش) داماق (سقف دهان) ببک (مردمک چشم) یولاق (کوره راه) آداق (نامزد) چاناق (پیمانـه) بوداق (شاخه) اود (آتش) ←اوداق (آتش دان) تصور مـیشود اوجاق نیز تحریف شده اوداق باشد.ـَل-ال-ل
این پسوند بـه بن فعلی و همچنین اسمـی مـیچسبد و آن را بـه یک مکانی منتسب مـیکند:
یئرَل (محلی)، اوخول (مکانی کـه در آنجا مـیخوانند، مدرسه، دانشگاه)این پسوند مـیتواند کلمات مورد نیـاز بسیـار زیـادی را درون ترکی پدیدآورد، مثلا:
یویونال ()، بوشالتال، بوشالدال (دستشویی، مخلأ، آیـاق آلتی، آیـاق یولو)آلاق-الک
از پسوندهای نادری هست که بر بن اسمـی افزوده مـیشود. اضافه شدن آن بر بنهای فعلی نسبتاً رواج بیشتری دارد.
گوءبه لک (قارچ خوراکی) مازالاق (فرفره زمـینی) دازالاق (طاس-کچل تمام) شاپالاق (سیلی) چییـه لک (توت فرنگی) بیجه لک (ناقلا-بچه شیطان)اونتو-اینتی-انتی
تیکینتی (ساختمان، آپارتمان)، تؤکونتو (افزونـه، اضافی، بیرون ریختنی)، آلینتی (خریده شدهها)، پاتلانتی (بمب، منفجر شدنی) شاید این پسوند بـه صورت تی و تو باشد، بدین صورت کـه مثلاً تیکیل + تی یـا تؤکول + تی یـا آلین + تی باشد.
آو-او-آی-ای-اوو
گمان بر این هست که اصل این پسوند درون ترکی باستانی بـه صورت -َگی و -اقی بوده کـه قاف درون اثر مرور زمان مرخم شده: گونـه گی> گونئی (جنوب، جای آفتابگیر) قوزاقی> قوزئی> قوزای (شمال- جای کم آفتاب). از این پسوند کلمات نسبتاً زیـادی درون زبان گفتاری رایج است: یـاناو (چوبهای جنبی سمت راست و چپ درون چهار چوبه در) قیلوو (تیز آلات برنده) قشاو> قشوو (وسیلهای به منظور تیمار و خاراندن چهار پایـانی مانند اسب، قشو) یـاغلوو (لباس چربی گرفته، درون فارسی بـه صورت یغلا، یغلاوی بـه معنی ظرف آمدهاست) قاچای (دونده، نامـی به منظور مردان)
ایت-اوت
این پسوند بیشتر بر بن فعلی اضافه مـیشود؛ لیکن بهندرت بر بن اسمـی اضافه مـیشود:
ایگیت>ایگید (جوانمرد-قهرمان)، آنیت (یـادبود-آنی:خاطره-آنماق:یـاد ، درک )، یـانیت (پاسخ)، تانیت (مدرک، شاهد-تانیماق:شناختن)، قانیت (دلیل، برهان-قاندیرماق:اثبات چیزی با علت و دلیل، قانع )مثالهایی نیز وجود دارد کـه بر بن اسمـی مـیچسبد:
یـاشیت (هم سن)ایز-اوز
از جمله پسوندهای اسمـی و فعلی است. درون بنهای اسمـی به منظور القاء مفهوم جمع بـه کار مـیرود؛ چنانکه درون آخر افعال نیز همـین نقش را دارد:
آلدین> آلدینیز> آلدیز، آلسان> آلسانیز-آلساز.در اسامـی: بن (من) بنیز> بیز (ما) سن (تو) >سنیز> سیز (شما) ایکیز (دوتا، بچه دوقلو) این پسوند درون اسامـی بدن زوج نیز مشاهده مـیشود:بوینوز (شاخ) اوموز (شانـه، کتف) بنیز (صورت، گونـه) واحتمالاً گؤز (چشم) دیز (بندگاه مـیان ران وساق پا، زانو).
ایش-اوش
برای تصغیر اسامـی اشخاص و همچنین به منظور صفت بـه کار مـیرود:
داریش (تنگ) گئنیش (وسیع) کوروش (کور، مرد کور) یوخوش (سربالایی) گؤنش (آفتاب) گوموش (نقره)، یئمـیش (مـیوه، از مـیوهها)، تیکیش (دوخت).در اسامـی (برای تصغیر یـا تحبیب): گوگوش-گؤیؤش (سبز، سبزه، آدم چشم زاغی) جومبوش= (جومبولو:کوچولو) بگیش-به ییش (نامـی به منظور مردان).
ایل-آل-اول-ال
از پسندهایی هست که از اسم صفت مـیسازد:
یـاشیل (سبز) قیزیل (سرخ) گؤزهل (زیبا) سؤتؤل (شیری-نورس). یـانال (جنبی).ایلا-ایله (لا-له)
بعضاً فعل به منظور بیـان قید حالت بـه کار مـیرود. اینگونـه افعال را معمولاً بـه صورت جفتی بـه کار مـیبرند:
آغلایـا-آغلایـادئدی (گریـه کنان گفت) گؤله-گؤله دئدی (با خنده گفت) قاچا قاچا (دوان دوان) ساللانا ساللانا (سلانـه سلانـه) و...بعضاً این کاربرد فعل بـه صورت تکی نیز بـه کار مـیرود: باخلی قالدی (دهانش بازماند) آچیلی قالدی (متحیر ماند) دوناقالدی (ماتش برد، خشک شد). این پسوند توضیحات بسیـار کاملتری دارد کـه در حال حاضر مجال پرداختن آن نیست.
ایم
کاربرد این پسوند بیشتر درون بنهای فعلی هست (اولوم، ایچیم...) درون بن اسمـی چندان کاربرد ندارد. درون دو کلمـه -خانیم، بگیم بـه نظر مـیرسد علامت تانیث باشد (خان>خانیم، بگ>بگیم ولیکن این را حتما با دیده تردید نگریست. چون درون ترکی علامت تانیث وجود ندارد. برخیها دچار چنین اشتباهی شدهاند. مثلاًدر ترکیـه از -بای (بگ، آقا) >بایـان (خانم، بانو) را ساخته اندوحتی با استفاده از پسوند اسلاوی -یچه، تانریچه (الهه) ساختهاند (همانندکرالیچه:شاهزاده خانم) کـه البته درست نیست. درون ترکی اویغوری (چین) این پسوند به منظور تعظیم بـه کار مـیرود. حاجیم (حاجی محترم) موللام (روحانی محترم) درون ترکی آذربایجانی نیز کلماتی چون خانیم، افندیم... را بـه همان معنای تعظیم حتما دانست.
ایمتیل-اومتول
بر اسمـی رنگها اضافه شده و معنای شباهت را افاده مـیکند:
قارامتیل (سیـاهفام، قیرگون) ساریمتیل (زرد گونـه) آغیمتیل (سفیدفام) گوگومتول (سبزگونـه) بوزومتول (خاکستری)...پسوند دیگری بـه صورت شین با معنای مشابه درون برخی از رنگها معمول است:
ساریشین (زردگونـه) قاراشین (سیـاهچرده) آغشین (سفید) وبعضاً بـه صورت:آغ اووش، قارااووش، نیز مشاهده مـیشود.ایمسی-سی
پسوند-ایمسی-در ترکی قدیم وجود داشتهاست. مثلاً درون کتاب دده قورقود -قورومسی (خاکستر بـه جا مانده از پارچه سوخته) آمدهاست. امروزه قریب بـه همان معنا -قوروم گفته مـیشود کـه در دهات بـه معنای دودهای هست که درون اثر دود تنور درون سقف خانـه بـه وجود آمده و با انباشته شدن بـه پایین مـیریزد. امروزه مرخم این پسوند بـه صورت -سی درون برخی کامات با بن فعل دیده مـیشود:
یـاتسی>یـاسدی (مسطح) توستو>توسدو (دود) (از ریشـه توتمک:سوختن، از همان ریشـه، توتون:دود) درون کلمـه یـاتسیق>یـاستیق (بالش) این پسوند با قاف مشاهده مـیشود. شاید قاف درون موارد دیگر نیز وجود داشته و با مرور حذف گردیدهاست. درون هر حال این پسوند بیشتر بر بنهای فعلی اضافه مـیشود.این-اون
از پسوندهای دیرینـه ترکی هست که مفاهیم گوناگونی را القاء مـیکند:
اوزون (دراز) یـاخین (نزدیک) یوغون (کلفت) اوستون (برتر) یئگین>یئیین (تند، سریع) قالین (ضخیم) سرین (خنک) چتین (سخت) قارین (شکم) درین (عمـیق) نارین (ریز) ایرین (تلخ) تکین (شازده) اگین (تن-قامت) بویون (گردن) قویون () آیین (از ریشـه آیدین (آشکار-واضح بورون (بینی-دماغه-دماغه دریـایی) بوتون (کامل) گلین (عروس) یوسون (جلبک).تی-تو
در بنهای مجرد این پسوند کمتر استعمال دارد. بیشتر مورد استعمال آن درون بنهای اسمـی هست که با پسوند -ایر-ایل مـیآیند و معمولاً از آنان با اضافه نمودن -ده فعل ساخته مـیشود (گورولدمک>گورولتو...) اینپسوند بیشتر درون کلماتی کـه برای تقلید صداها یـا تشبیـه رنگها بـه کار رفتهاست، مورد استعمال دارد:
چیغیرتی (فریـاد) خیریلتی (صدای خورخور-شبیـه صدای نفسهای دم مرگ آدمـی) زیریلتی (زیر زیر -صدای گریـه کودک) گوببولتو (صدای افتادن چیز سنگین) گورولتو (خروش-غریو) شیریلتی (شرشرآب) قیژیلتی (صدای عبور گلوله و غیره) آغارتی (لبنیـات) قارالتی (شبح-سایـه) گوگرتی (سبزه-گیـاه) پاریلتی (درخشش) ایشیلتی (نور-سوسوی ستاره).جا-جه
این پسوند به منظور نسبت همچنین درون نامهای مناطق و برخی بیماریها و... بـه کار رفتهاست:
آزجا (کم) چوخلوجا (به مقدار زیـاد) قاراجا (سیـاهک گندم-سیـاه) آغجا (پول نقرهای-سهم-سفیدک) قیزیلجا (سرخک) بوزجا (خاکستری رنگ-بیماری کچلی) داشلیجا (نام محل) یـاغلیجا، اونلوجا (دو نوع تره گیـاهی به منظور پختن آش) گویجه (گوجه-هر چیز سبز) منجه (به نظر من) بونجا (این قدر) بالاجا (کوچک، اندک) فارسجا (به زبان فارسی)، ایندیجه (همـین الآن)، آیریجا (بعبارتی دیگر)، دویونجا (تا حد سیر شدن)، توتماجا (جنون ادواری، صرع)در اعداد: مـینلرجه: هزاران هزار، یوزلرجه: صدها این پسوند مجدداً فعالیت خود را درون کلمـهسازی شروع کردهاست:
تانریچا (الهه، بت)جاق-جک (جوک-جوق-جیق-چک)
بیشتر به منظور تصغیر یـا به منظور اسم آلت (ابزار) بـه کار مـیرود:
دیلچک (زبان کوچک) الجک (دستکش) ائوجیک (آلونک) شـهرجیک (شـهرک) قیلچیق (اخگل-خارهای خوشـه گندم) داغارجیق (انبان) ساجیق-سلجوق (نام) تومانچاق (بدون شلوار)(*) یـالینچاق (عریـان) اویونچاق (بازیچه-اسباب بازی) قولچاق (عروسک-قول=برده) قیزجیق (ک) ایسیجاق>سیجاق (گرم)...(*) توضیح اینکه به منظور کلمـهٔ تومانچاق (بدون شلوار) از این پسوند استفاده نشدهاست و نویسنده درون این مورد اشتباه کردهاست زیرا درون قدم اول از نظر معنی و مفهوم درست بـه نظر نمـیرسد و در زبان باقاعدهٔ ترکی چنین قاعدهٔ ساخت کلمـه به منظور عدم و نبود چیزی غلط مـیباشد و صحیح این هست که کلمـهٔ تومانچاق از دو کلمـهٔ تومان بـه معنی شلوار و آچیق بـه معنی باز تشکیل یـافتهاست: تومان + آچیق کـه با ترکیب این کلمـهها مفهوم کلمـهٔ جدید درون فارسی فرد بدون شلوار مـیباشد.
جان-جن
دویونجان (تا حد سیر شدن)، بوراجان (تا اینجا)، ایندییجن (تا بـه الآن)،جی-چی-جو-چو
از پسوندهای فعال ترکی است، کـه وارد زبان فارسی نیز شدهاست (درشکه چی و...) کاربرد دارد. از جمله نشان وابستگی بـه یک حرفه، گرایش فکری و پیروی از یک مکتب فلسفی یـا علاقهمندی بـه یک چیز خاص و علامت فاعلی و غیره مـیتواند باشد درون فارسی پسوند -گر (مانند کارگر، داروگر، تماشاگر و...) است:
قاپیچی (دربان) بالیقچی (ماهیگیر) داشجی (حجار) قوروقچو (دشتبان) دینچی (دیندار) اسلامچی (اسلام گرا) سینیقچی (شکسته بند) اودونچو (هیزم شکن) ناخیر چی (گله بان) قایناقچی (جوشکار) قوناقچی (مـیزبان) مارکسچی (مارکسیست) بیچینچی (دروگر) دمـیرچی (آهنگر) دوه چی (شتربان) یـالانچی (دروغگو) پتکچی (زنبوردار) ایپکچی (حریر فروش) اویونچو (بازیگر) دوغروچو (راست گو) توپچو (فوتبالیست-خدمـه توپ جنگی) یـانچی (ملازم).این پسوند با اضافه شدن -م-ن) بـه صورت -نجو-مجی بـه آخر اعداد، اعداد ترتیبی را بـه وجود مـیآورد:
بیریمجی (نخستین) ایکینجی (دومـین) اوچونجو...هنگامـی کـه پسوند -لیک-لیق بر آخر این پسوند اضافه شود بیـانگر حرفه، گرایش بـه مکتب فکری خاص و غیره خواهد بود:
دینچیلیک (مذهب گرایی) سوتجولوک (شیرفروشی) دمـیرچیلیک (آهنگری) آراچیلیق (مـیانجی گری) سویچولوق (نژادپرستی)...چیل-جیل-جول
عمدتاً به منظور افاده علاقهمندی شدید بـه یک شیئ یـا به منظور افاده تشابه بـه کار مـیرود:
آدامجیل (حیوان آدمخوار) قانچیل (خونمردگی) اولومجول (مردنی-ضعیف) بالیقچیل (ماهی خوار) دووشانجیل (خرگوش خوار) یئییمجیل (پرخور) اورتانجیل (متوسط).امروزه از این پسوند درون برخی اصطلاحات علمـی و غیره استفاده شدهاست:
آردیجیل (پیـاپی-مسلسل) قاباقجیل (پیشرو) انسانچیل (انسانگرا) اوتجول (گیـاهخوار) دنـه چیل (دانـه خوار) اتجیل (گوشتخوار) بوجکچیل (حشره خوار) سوچیل (آبدوست) اؤنجول (پیشرو)، بوتونجول (جامع) و...چین
از پسوندهای نادر بوده و در اسامـی برخی پرندگان بـه چشم مـیخورد:
سیغیرچین (زاغچه-سار) بیلدیرچین، گوگرچین (کبوتر) لاچین (شاهین) بالیقچین (مرغ سقا).داق-ده ک-دا
از پسوندهای نسبتاً رایج است:
زوولداق (سرسره-لیز) فیریلداق (حیله-دروغ) بایداق-بیرق (پرچم) چکیرده ک>چرده (هسته) گرده ک (حجله) شیریلداق (آبشار) قیغیرداق (غضروف) خوده ک (وردست چوپان).امروزه:
ایشیلداق (نورافکن-پروژکتور) شاقیلداق (موشک-بمب-بمب صوتی) و...کلمات زیر بـه احتمال زیـاد با حذف قاف این پسوند بـه وجود آمدهاند:
آیدا (نام انـه) سئودا (عشق-نامـی انـه) مویدا (زن غیر عفیف) دالدا (خفا) ایگده (سنجد-بی شک ریشـه این کلمـه((ایگ))=بو-شمـیم مـیباشد. فراموش نکنیم کـه درخت سنجد درون موقع گل رایحه دلنوازی دارد) جیدا (نیزه) جیندا (پارچه کهنـه-زن هرزه).دام-دم-دوم
امروزه این پسوند تنـها درون چند کلمـه بـه چشم مـیخورد:
یوندم (جهت-شایستگی، معنی دیگر:قِلق-روش). اردم (شخصیت-قابلیت-مردانگی). بوزدوم (). چوندم (دسترس-عامـیانـه محدودهای کـه فرد مـیتواندی را بزند)دیریق-دیرک-دوروک-دوروق
از پسوندهای نادر بوده و در برخی اسامـی بـه عنوان علامت اسم آلت بـه کار رفتهاست:
بویوندوروق (یوغ) گوزه ندیریک (چشم بند) کولگه ندیریک (سایـه بان) چیگیندیریک، چییینلیک (پشتی حمال) اگیندیریک (تنپوش) توکوندوروک (چغندر، درون لهجه قوشاچای).را-ره
این پسوند به منظور قید مکان بـه کار مـیرود:
در زبان گفتاری تبریز و خیلی از منطقهها الف درون گسترش کلمـه حذف مـیشود:
از این پسوند مـیتوان به منظور ایجاد کلمـههای نو استفاده کرد:
در گویشهای ترکی استانبولی و ترکمنی «هارا» بـه صورت «نره» بیـان مـیشود.
راق-ره ک
این پسوند درون آخر بنهای فعلی بـه معنای قید حالت هست (آغلایـاراق دئدی=با گریـه گفت) و در آخر اسمها نشانـهٔ صفت برتر هست (شکر دوزدان آغراقدیر=شکر از نمک سفیدتر است) علامت تفضیل درون ترکی شایع نبوده و بیشتر خود صفت بدون پسوند بـه کار مـیرود؛ لذا این پسوند امروزه درون برخی کلمـهها به منظور تحقیر و کم نمایـاندن بـه چشم مـیخورد و در برخی کلمـهها بـه صورت جزءاصلی کلمـه درآمده و تثبیت شدهاست مانند:
آغراق (سفیدتر) گوده ره ک (کوتاه) خیرداراق (کوچک-خردتر) سئی←سئیره ک (کم پشت-تک و توک) قیوراق (سریع-قبراق) بوزراق-بوزاراق (خاکستری رنگ) آزراق-آزاراق (کمتر-نادر-به ندرت).ساق-سک-سوک
از پسوندهای مشترک مـیان بنهای فعلی و اسمـی هست و با هر دو مـیآید. کلماتی چند از این پسوند درون زبان رایج هست ولیکن خود این پسوند چندان فعال نیست:
باغیرساق (معده) قورساق (معده) دیرسک (آرنج-تپه-ماهور) دومسوک (سقلمـه) سومسوک (سگ هرزه گرد) آخساق (لنگ-چلاق) قایساق (رویـه سرشیر مانند درون مایعات:بن=قایماق)، سارساق (بیثباتی درون سخن گفتن، متزلزل بودن درون سخن یـا اعتقادات)، ساریمساق (سیر:بن=شاید از ساریم بـه معنی چرخیدن، برگرداندن، پیچاندن).این پسوند درون ترکی شرقی (جغتایی) استعمال وسیعی داشته و برای القای مفهوم تمایل بـه کار مـیرود (کلیقسک:شائق به منظور آمدن-باریقساق:علاقهمند بـه بذل و بخشش).
سال-سل-سول
از پسوندهای نادر هست و درون برخی کلمات مـیتواند معنای یـای نسبت درون فارسی را بدهد:
یوخسول (ندار) قومسال (شنی-قومساللیق:شنزار)، اسلامـی (اسلامسال)، اجتماعی (اجتماعسال یـا توپلومسال)، دینی (دینسل)، کامپیوتری(کامپیوترسل).امروزه با استفاده از این پسوند کلمات تازهای ساخته شده و مـیتوان ساخت:
گؤگسل (آسمانی) قوتسال (مقدس) آیسال () وارسیل (دارا-غنی).سی-سو
در ترکی قدیم پسوند «سیق» وجود داشتهاست کـه معنای مشابهت و تمایل را افاده مـیکردهاست (ارسیق-بگسیق-اوغلانسیق) بعدها حرف آخر پسوند حذف گردیدهاست. این پسوند بعضاً بـه صورت -ایمسی نیز بـه کار رفتهاست (مثل قورومسی=در کتاب دده قورقود) امروزه درون زبان متداول تنـها چند کلمـه، آن هم بـه صورت تحریف شده، با این پسوند ملاحظه مـیشود:
یـاتسی←یـاسسی (مسطح، بن:یـاتماق) دلیسی←دلیسوو (دیوانـه وار) اوزونسوو (طولی-در جهت طول) ساخسی (سفال-سرامـیک).سیز-سوز
ما از پسوند-لی/لو سخن خواهیم گفت کـه یکی از معانی عمده آن القای مفهوم مالکیت و دارندگی است. این پسوند متضاد پسوند «لی» مـیباشد وهمچون پیشوندهای «بی-نا» درون فارسی((لا-بلا-غیر-عدم...))در عربی، معنای نفی را افاده مـیکند (مثالهایی خواهیم آورد) برخی اسمها و صفتهایی نیز با این پسوند مورد استعمال هست که ریشـه اصلی واژه آن یـا ابدً از رده خارج شدهاست یـا کاربرد نادری دارد:
چلیمسیز (آدم بی بنیـه-بی قواره) اوکسوز (یتیم) اودومسوز (بی برکت).این پسوند از پسوندهای بسیـار فعال ترکی است. ما ذیلاً برخی از موارد کاربرد آن را اعم از استعمال قدیم و استعمال نوین کـه برای معادلسازی درون مقابل کلمات جدیدالولاده بـه کار رفتهاست، مـیآوریم:
عاغیلسیز (بی خرد) دیلسیز-آغیزسیز (کم حرف) بیچیمسیز (غیراصولی) توتومسوز (کم ظرفیت).کی
جزیی از پسوند مالکیت هست و درون آخر قیود یـا زمان یـا مکان نیز بـه عنوان پسوند «ظرف» مشاهده مـیشود و صحیح آن هست که بـه صورت متصل نوشته شود.
منیمکی (مال من) بیزیمکی (مال ما) ائلینکی (مال مردم) و... ایندیکی (آنچه کـه به اکنون تعلق دارد) بوگونکی (مال امروز) دوننکی*(مال دیروز) قاباقکی (پیشین). بیتکی (گیـاه)- ترکان اویغور این کلمـه را بـه صورت دون (dün) استفاده مـیکنند کـه بنظر مـیرسد کـه دونن عبارت باشد از دون + گون = دونن
گه-غا-قا
دؤنگه (پیچ)، بؤلگه (منطقه، ناحیـه، حوزه)، بلگه (سند)، قاریشقا (مورچه، شاید درون ابتدا بـه صورت قارینجا بوده و تغییر یـافتهاست)، بوشقا (ظرف بسیـار دراز)، داشقا، ناسیرقا (فرغون یـا چیزی کـه با آن به منظور حمل و نقل وسایل استفاده کنند)، قارقا (کلاغ)، قاشقا (غرّه، بـه سفیدی ای کـه در پیشانی اسب یـا بز وجود داشته باشد مـیگویند)، اؤتگه، اؤزگه (بیگانـه، دیگری)، اؤیگه (ناتنی)، چکیرتگه (ملخ)، سیسقا (لاغر)، دامقا (مـهر)، اونورقا (ستون فقرات)، اؤپگه (شش، ریـه)، سوپورگه (جارو)
به نظر مـیرسد کلمات بوشقا، داشقا، ناسیرقا، پوتوشقا (دربچه)، ساتیشقا (زن )، آتیشقا، قونقا همـه روسی باشند.
گون-قون-گین-قین
این پسوند به منظور بیـان حالتها بکار مـیرود: پوزقون (ناراحت)، داشقین (پر و مملوء با شدت زیـاد طوریکه درون حال طغیـان و سرریزی است)، دوزگون (برای بیـان حالتی بسیـار خوب)، دولقون (پر و تکمـیل)، ایتگین (گمنام)، توتقون (دلگیر، گرفتار)گی-قی-قو-گو-غو
بیلگی (علم)، وروغو (ضرب)، قورغو (مکانیزم، آلت)، سورغو (سؤال)، ساتقی (آدمفروش، خائن)، سیلگی (پاک کن)، وئرگی (نعمت)غاج-گج (غاچ-گچ)
برای ساختن اسم ابزار از بن فعلی بکار مـیرود:
سوزگج (، صافی، سماق پالون (در لهجهٔ اصفهانی))، سایغاج (چرتکه)، فیرلانغاج (غلطک، قرقره نورد)، توتغاج (گیرنده، ، دستگیره)به نظر مـیرسد پسوند اچ درون ابتدا همـین پسوند بودهاست. یـا شاید این پسوند از دو پسوند گه+اچ ساخته مـیشود.
لار-لر
علامت جمع درون ترکی هم آهنگ با پسوند بن کلمـه بـه صورت لار-لر مـیباشد:
ائولر (خانـهها) داشلار (سنگها) آغاجلار (درختان) کورپه لر (نوزادان)...علامت جمع بعضاً درون اسامـی کوه و دشت و مناظر و مناطق طبیعی مشاهده مـیشود:
قوشا قارداشلار (کوه دو برادران)...بعضاً نیز درون آخر نامهای خانوادگی مشاهده مـیشود:
بگ لر، سیدلر، زائرخانلی لر، شاملولار...برای القای مفهوم جمع درون خاندان، پسوند «گیل» نیز مرسوم هست که بعد از اسامـی اشخاص مـیآید. درون زبان محاورهای فارسی به منظور القای مفهوم مشابه؛ بعد از اسامـی، عبارت «و اینها» افزوده مـیشود:
علی گیل (علی و اینها)...پسوند-لر-لار درون آخر های فعلی بـه صورت متصل نوشته مـیشود ولی درون آخر اسمها بهتر آن هست که منفصل نوشته شود.
لاق-لک
از اسم صفت مـیسازد و بیشتر به منظور افاده معنی کثرت و شدت و مبالغه بـه کار مـیرود. همچنین به منظور اسم مکان:
اوتلاق (چراگاه) چایلاق (رودخانـه) دوزلاق (نمک زار) اوولاق (شکارگاه) بوزلاق (سرزمـین یخبندان) ایسلاق (خیس) شیللاق (جفتک) قاللاق (شوخی)...لی-لو
از پسوندهای فعال ترکی هست و کاربردهای متفاوت دارد:
- الف-برای معیت و همراهی:
عاین معنا را پسوند سیز افاده مـیکند کـه در جای خود بحث شد (آتاسیز-آناسیز-پولسوز).
- ب-برای افاده قید زمان:
- ج-برای افاده صفت و دارندگی:
- د-برای افاده مفهوم قابلیت:
- ح-برای نسبت و انتساب بـه شـهر، کشور، محله، منطقه:
از این پسوند درون معادلسازی به منظور کلمات فارسی کـه دارای پیشوند «با» یـا پسوند «دار» و پسوند-ی (یـای نسبت) مـیباشند و برای کلمات عربی دارای پیشوند «ذو-ذی» و همچنین به منظور برخی از کلمات عربی کـه به صورت اسم فاعل مـیباشند، استفاده مـیشود:
ائولی (همسردار) لی (دار) یئرلی (بومـی) گیزلی (سری) قوخولو (بودار) ایستکلی (طالب).لیق-لوق-لیک-لوک
از پسوندهای بسیـار شایع زبان ترکی هست و به منظور القای مفاهیم مختلف آورده مـیشود:
- الف-صفت و شایستگی:
- ب-در اسامـی برخی ابزارها:
- ج-در اسامـی امکنـه و مناطق به منظور القای مفهوم کثرت و وفور یک چیز:
- د-علامت اسم مصدری:
- ج-برای اسامـی حرف و مشاغل و مسلکها:
در همـین معنا با پسوند-جی همراه است:
سودچولوق (شیر فروشی) بالتاچیلیق (هیزم شکنی) اسلامچیلیق (اسلامگرایی) تملچیلیک (اصول گرایی).- ط-برای بیـان رتبه و مقام:
مان-من
از پسوندهای قدیمـی است. درون چند کلمـه محاورهای بـه چشم مـیخورد. مفهوم تشدید و مبالغه را مـیرساند:
توکمن/تورکمان (ترک اصیل) شیشمان (چاق) یـالمان (تیغه صلاح سرد) قوجامان (کهنسال) قارامان (یل).امروزه این پسوند مجدداً فعال شده و کلماتی جدید از آن ساختهاند:
سوزمن (سخنگو) یونتمن (کارگردان) اوزمان (متخصص) گه ییشمن (مشاور-رایزن).مـه-ما
کسمـه (مـیانبر)، دئییشمـه (دییشمـه، گفت و شنود، نوعی مبارزه و مسابقه مـیان دو عاشیق از طریق آواز و موسیقی است، به منظور اطلاعات بیشتر بـه عاشیق نگاه کنید)، وروشما (زد و خورد)، قیناما (سرزنش)، دانما (انکار)این پسوند بیشتر بـه همراه پسوند لی بکار مـیرود.
کسمـه لی (بی)، گئتمـه لی (رفتنی)، گؤرمـه لی (دیدنی)، ائشیدمـه لی (شنیدنی)، دئمـه لی (در هنگام نقل قول بکار مـیرود، بـه قول گفتنی)البته این پسوند به منظور منفیسازی فعل نیز بکار مـیرود:
گئتمـه (نرو)، گلمـه (نیـا)مـیش یـا موش
مفعول ساز است:
مانند::کئچمـیش (گذشته)، دؤنموش (از راه (راه دین) برگشته یـا منحرف شده، گمراه)، اؤتموش (گذشته) قالموش (مانده)
وا
ییغوا (مجلسی کـه برای کار خاصی افراد دور هم جمع مـیشوند مثلاً به منظور خوش گذرانی یـا بگو بخند)جستارهای وابسته
- ترکی آذربایجانی
منابع
- سایت دانشگاه قفقاز
- سایت قایناق
- دستور زبان ترکی آذربایجانی-علی م گونئیلی
- ترکی هنر است، اسماعیل هادی، انتشارات احرار تبریز، ۱۳۷۴
- مشارکتکنندگان ویکیپدیـا. «[[[:tr:Yapım eki]] Yapım eki]». درون دانشنامـهٔ ویکیپدیـای ترکی استانبولی.
- مشارکتکنندگان ویکیپدیـا. «[[[:en:Turkish grammar]] Turkish grammar]». درون دانشنامـهٔ ویکیپدیـای انگلیسی.
[پسوندها درون ترکی آذربایجانی - ویکیپدیـا، دانشنامـهٔ آزاد اهنگ ترکیه این سنیز یالان یالان]