پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو

فرهاد مـهراد اطلاعاتتولد ۲۹ دی ۱۳۲۲ملیت ایرانیمرگ ۹ شـهریور ۱۳۸۱ (۵۹ سال)، موسیقی بی کلام آیینه با صدای فرهادمهراد پاریسعلت مرگ هپاتیت سیسبک‌(ها) پاپ، راکسال‌های فعالیت ۱۳۴۲–۱۳۵۷[۱]
۱۳۷۲–۱۳۸۱[۱]آلبوم معروف برف، وحدتوبگاه farhadmehrad.org

فرهاد مِهراد (۲۹ دی ۱۳۲۲ درون تهران— ۹ شـهریور ۱۳۸۱، پاریس)[۱] معروف بـه فرهاد؛ خواننده، آهنگ‌ساز و نوازندهٔ پاپ راک اهل ایران بود.[۲] وی از خوانندگان صاحب نام راک ایرانی بود کـه نخستین آلبوم راک اند رول انگلیسی ایران را منتشر کرد.[۳]

آنچه کـه او را از دیگر خوانندگان هم نسلش متمایز مـی‌کند، خواندن ترانـه‌های اجتماعی هست که درون آثار موسیقی او متبلور شده است. موسیقی بی کلام آیینه با صدای فرهادمهراد این عنصر درون مضامـین تمامـی ترانـه‌های او کاملاً بـه چشم مـی‌خورد.[۲][۴]

همچنین او را بـه عنوان یکی از اولین خوانندگان سیـاسی ایران نیز مـی‌شناسند.[۵] وی درون اوایل دهه ۱۳۵۰ ترانـه‌هایی با مضامـین سیـاسی، انتقادی مـی‌خواند[۱][۵][۶] و در زمستان ۱۳۵۷ ترانـه انقلابی «وحدت» را خواند،[۷] اما بعد از انقلاب که تا سال ۱۳۷۲ از ادامـه کار منع شد.[۱]

از معروف‌ترین آهنگ‌های او مـی‌توان بـه «مرد تنـها»، «جمعه»، «آیینـه‌ها»، «خسته»، «اسیر شب»، «هفته خاکستری»، «شبانـه۱و۲»، «گنجشکک اشی مشی»، «کودکانـه»، «سقف»، «آوار»، «وحدت»، «نجواها»، «کوچ بنفشـه‌ها»، «برف»، «مرغ سحر»، «گل یخ»، «شب تیره» و… اشاره کرد. موسیقی بی کلام آیینه با صدای فرهادمهراد وی آهنگ‌هایی نیز بـه زبان‌های غیرفارسی دارد.[۳]

زندگی‌نامـه

فصل کودکی و نوجوانی

فرهاد مـهراد درون ۲۹ دی ماه سال ۱۳۲۲ درون تهران[۸] متولّد شد. پدرش کاردار وزارت خارجهٔ ایران درون کشورهای عربی بود. او کـه کوچک‌ترین عضو خانواده بود، خصوصیّات رفتاری اش بـه گونـه‌ای با هم‌سالانش متفاوت بود کـه از دید دوستان و آشنایـان و خانواده بـه مقلّد بزرگسالان تشبیـه مـی‌شد.[۹][۱۰] سه ساله بود کـه گرایش ویژه‌اش بـه موسیقی باعث شگفت اطرافیـان شد، به‌طوری‌که از او دیده مـی‌شد ساعت‌ها درون پشت اتاق برادرش مشغول گوش بـه تمرینات ویلن او و دوستانش شود، کـه به گفتهٔ خود او: موسیقی بی کلام آیینه با صدای فرهادمهراد «با وجود اینکه نمـی‌دانست این صداها چیست امّا گوش او از همان کودکی با موسیقی آشنا مـی‌شد.» بعد از اینکه علاقه او بـه موسیقی توسط دوست برادرش مورد توجّه قرار مـی‌گیرد، آن فرد خانواده‌اش را ترغیب بـه فراهم نمودن سازی به منظور او مـی‌کند. بـه هر ترتیب یک ویلن سل به منظور او تهیـه شده و سرآغازی به منظور یـادگیری دانش موسیقی اش مـی‌شود. امّا مدّت زمان یـادگیری بیشتر از سه جلسه دوام نمـی‌آورد و ویلنسل مـی‌شکند؛ کـه خودش بعدها دربارهٔ آن حادثه این چنین مـی‌گوید: «به هر حال سازی تهیـه مـی‌شود و سپس توسط همان‌هایی کـه تهیـه شده بود شکسته مـی‌شود، کـه در آن لحظه ساز صد تکه و روح من نیز بـه همراه آن هزار تکه مـی‌شود و به گونـه‌ای مـی‌توان گفت کـه علاقه من بـه موسیقی هرز رفت، زیرا باعث شد کـه موسیقی را بـه صورت دِیمـی و از راه گوش فرا بگیرم.» بعد از آن واقعه باز هم تنـها دلخوشی او گوش سپردن بـه همان تمرینات موسیقی برادر بزرگ و داشتن ساز هم تبدیل بـه یکی از محالات مـی‌شود.[۹][۱۱] درون دوران مدرسه پی بـه علاقه و توانایی‌اش بـه رشته زبان و ادبیـات فارسی مـی‌برد و در کنار موسیقی تبدیل بـه دیگر دغدغه اش مـی‌شود و او را مایل بـه ادامـه تحصیل درون رشته ادبیـات مـی‌کند؛ ولی با مخالفت عموی بزرگ کـه در غیـاب پدر سرپرستی خانواده را برعهده داشت روبرو شده و مجبور بـه ادامـه تحصیل درون رشتهٔ طبیعی مـی‌شود؛ نتیجهٔ علاقه‌مند نبودن بـه این رشته و دروس آن دلیلی بر ترک تحصیل او درون کلاس یـازدهم مـی‌شود.[۹][۱۲][۱۳]

فصل جوانی

آغاز فعالیّت هنری با نوازندگی

بعد از ترک تحصیل بـه دنبال علاقهٔ دوران کودکی، یعنی نوازندگی و کار موسیقی رفته و به دلیل اجازه نداشتن ساز از سوی پدر خانواده، به منظور یـادگیری نواختن بـه خانـهٔ دوستان و همسایگان ارمنی خود مـی‌رود که تا بتواند از سازهایی کـه در منزل آن‌ها بود استفاده کند. زیرا بـه گفته خود او: «ارمنی‌ها درون آن دوران نسبت بـه خانواده‌های دیگر آزاد تر بوده و انواع موسیقی‌های جهان را گوش مـی‌دادند و همچنین سازهایی نیز درون منزل خود داشتند.» بـه این ترتیب بـه صورت خودآموز نوازندگی گیتار و پیـانو را یـاد مـی‌گیرد و چندی بعد توسط همان هم محلی‌های ارمنی، گروه چهار بچه جن (به انگلیسی: The four imps) را تشکیل مـی‌دهد و در آن گروه بـه کار نوازندگی و اجرای برنامـه درون کلاب‌های گوناگون مشغول مـی‌شود. چندی بعد این گروه به منظور اجرای برنامـه‌ای کـه توسط مدیریت هتل خورشید کـه برای کارکنان باشگاه شرکت نفت ترتیب داده شده بود راهی اهواز مـی‌شود. درون اجرای شب اوّل برنامـه، رهبر ارکستر بـه علّت عدم حضور خواننده گروه از او مـی‌خواهد کـه علاوه بر نوازندگی بـه عنوان خواننده نیز گروه را همراهی کند و او نیز با یکبار دوره متن ترانـه و آهنگ، برنامـه را بـه روی صحنـه مـی‌برد. (او درون اَدا درست واژگان و عبارات حساس بود و همچنین اطلاعات جامعی درون رابطه با موسیقی جهان داشت. همـین امر باعث مـی‌شد کـه وقتی ترانـه‌ای را بـه زبانی دیگر و از آهنگ‌های انگلیسی، فرانسوی، ایتالیـایی و…، بـه آواز درآورد کمتری باور کند کـه او بـه زبان دیگری تکلّم دارد) چنین وسواسی به منظور گروهی کـه به زبان‌های ارمنی و انگلیسی برنامـه اجرا مـی‌د مفید واقع شده و برای اجرای خوبشان مورد استقبال قرار مـی‌گیرند و مدّت اجرای برنامـه نیز به منظور چند شب متوالی تمدید مـی‌شود.[۹][۱۱][۱۲][۱۴] همچنین بـه گفته منوچهر اسلامـی، نوازنده ترومپت و عضو سابق گروه بلک کتس: «فرهاد چون از کودکی بـه منزل دوستان ارمنی خود به منظور بهره‌گیری از سازهای آنان بـه صورت پنـهانی درآمد و شد بود کاملاً بـه زبان ارمنی نیز تسلّط داشت.»[۱۵]

آغاز همکاری با گروه بلک کتس بـه عنوان خواننده و نوازنده گیتار و پیـانو

مدّتی بعد او از آن گروه جدا شده و به صورت مستقل فعالیّت‌هایش را درون زمـینـه موسیقی آغاز مـی‌کند و در اوّلین قدم درون سال ۱۳۴۲ بـه برنامـه‌ای تلویزیونی، تحت عنوان (واریته استودیو ب) مـی‌رود و در آنجا نیز آهنگ‌های غیر فارسی را اجرا کرده و طرفدارانی مـی‌یـابد. از این رو، یعنی بعد از دیده شدن درون این برنامـه و مورد توجّه قرار گرفتن توسط مخاطبین، چندی بعد از او به منظور اجرای برنامـه درون کنسرت بزرگی بـه مناسبت سالروز محمدرضاشاه پهلوی کـه توسط مدیریت (مجله اطلاعات جوانان) درون استادیوم امجدیـه صورت گرفته بود دعوت مـی‌شود و در آن کنسرت نیز چند ترانـه غیر فارسی را با گیتار مـی‌نوازد و مـی‌خواند و مورد استقبال مردم و تماشاچیـان قرار مـی‌گیرد. از قضا درون این کنسرت ویدا قهرمانی هنرپیشـه سینما کـه به همراه همسرش مالک کافه کوچینی بودند نیز حضور داشت و به دلیل اجرای زیبایش او را بـه گروه بلک کتس کـه هر شب درون کوچینی برنامـه داشتند معرفی مـی‌کند.[۱۱][۱۶] از سال ۱۳۴۵ همکاری او با بلک کتس آغاز مـی‌شود و در آنجا بـه دلیل اجراهای انگلیسی‌اش کـه به گفته دوستان و مخاطبانش از اجرای اصل آهنگ نیز بهتر بود، بـه گونـه‌ای کـه آمریکایی‌های مقیم ایران بـه رزرو صندلی‌های جلو به منظور نزدیک بودن بـه او سر و دست مـی‌شکستند بـه «فرهاد بلک کتس» معروف شده و حتّی توسط نشریـات آن زمان و افرادی کـه از مخاطبان او درون کوچینی بودند، لقب «ری چارلز ایران» را نیز مـی‌گیرد.[۱۷] او درون این گروه بـه خواندن آوازهایی از گروه‌های معروف موسیقی آن زمان از جمله: بیتل‌ها، انیمالز، بی جیز، فورتاپس و خوانندگان سرشناسی مانند: الویس پریسلی، ری چارلز، تام جونز، نینا سیمون، فرانک سیناترا، بن ئی. کینگ و بسیـاری دیگر مـی‌پردازد. منوچهر اسلامـی عضو سابق و نوازنده ترومپت درون گروه بلک کتس از او بـه عنوان پایـه اصلی این گروه یـاد مـی‌کند و مـی‌گوید: «او با آنکه نت نمـی‌دانست و موسیقی را از راه گوش و به صورت تجربی آموخته بود نیـاز چندانی بـه تمرین نداشت و با یکبار زمزمـه ترانـه‌های انگلیسی صدا و سازش را با اعضای گروه هماهنگ مـی‌کرد و در واقع بـه احترام سایر اعضا بـه جلسات تمرین مـی‌آمد.» همچنین ابی دیگر خواننده پاپ کـه در آن زمان هنوز فعالیّت حرفه‌ای خود را بـه صورت جدی آغاز نکرده بود بـه مدّت دو سال با گروه بلک کتس همکاری کرد کـه همـیشـه از این دو سال و در کنار فرهاد مـهراد بودن بـه نیکی یـاد مـی‌کند و آن دو سال را بـه عنوان یک دوره آموزشی قلمداد کرده و مـی‌گوید: «هر آنچه کـه در آواز خواندن یـادگرفته‌ام مدیون فرهاد هستم.»[۱۸] همچنین از سوی مردم بر دیگر خواننده پاپ فریدون فروغی نیز درون اوایل فعالیّت هنری اش بـه دلیل تأثیرپذیری از فرهاد مـهراد خرده گرفته مـی‌شد.

اجرای اوّلین ترانـه بـه زبان فارسی درون دوبله یک فیلم

در همـین زمان، یعنی درون اوج فعالیّت بلک کتس بود کـه استاد علیمایی مدیر دوبلاژ، ملقّب بـه پدر دوبله ایران بـه دنبال صدایی به منظور ترانـه (With a little bit luck)(به فارسی: با یـه کمـی شانس) به منظور فیلم انگلیسی بانوی زیبای من مـی‌باشد و با توجه بـه معروف شدن فرهاد مـهراد درون کلاب کوچینی و معرفی اش از سوی تورج نگهبان او را بـه عنوان صدای دوبله‌کننده این ترانـه انتخاب مـی‌کند؛ و در واقع این ترانـه اولین ترانـه‌ای هست که او آن را بـه زبان فارسی مـی‌خواند.[۱۹] چندی بعد او از بلک کتس جدا شده و برای دیدار ش بـه انگلستان مـی‌رود. امّا سفری کـه قرار بود دو ماهه باشد بیش از یک سال بـه طول مـی‌انجامد. درون این سفر برایب درآمد مدّتی را بـه اجرای برنامـه درون کلاب‌های لندن مـی‌پردازد کـه یکی از تهیـه‌کنندگان مطرح انگلیسی با شنیدن آواز او انتشار آلبومـی را بـه زبان انگلیسی بـه او پیشنـهاد مـی‌کند، ولی بـه دلیل بیماری و مشکلات شخصی انتشار آلبوم درون حد حرف باقی مـی‌ماند.[۲۰] پس از بازگشت بـه ایران اوّلین اجرای موسیقی خود را درون هتل ریمبو درون خیـابان ایرانشـهر تهران اجرا مـی‌کند و سپس به منظور مدّت کوتاهی بـه اجرای برنامـه درون کافه کوچینی ادامـه مـی‌دهد.[۱۲]

آغاز فعالیت درون موسیقی فارسی با اجرای ترانـه‌ای نوین درون اوّلین موسیقی متن فیلم

در سال ۱۳۴۸ توسط اسفندیـار منفردزاده کـه در آن زمان بـه دنبال صدای جدیدی به منظور ترانـهٔ «مرد تنـها» (با آهنگی از خودش و شعری از شـهیـار قنبری) به منظور فیلم رضا موتوری (به کارگردانی مسعود کیمـیایی) بود انتخاب مـی‌شود و پیشگام از خوانندگان دیگر، سرآغازی به منظور اجرای ترانـه‌ای نوین با مضمونی اجتماعی درون اوّلین موسیقی متن فیلم مـی‌شود.[۲۱][۲۲] در ابتدا او بـه دلیل آنکه از اوّلین اجرای فارسی خود درون فیلم (بانوی زیبای من) رضایتمند نبود شرط مـی‌کند درون صورتی کـه بعد از اجرا از نتیجه کار راضی نباشد منفردزاده آهنگ را پاک کرده و منتشر نسازد. امّا بعد از اتمام کار از نتیجه بدست آمده ابراز رضایت مـی‌کند و این ترانـه درون سال ۱۳۴۹ هم‌زمان با اکران فیلم بـه شکل صفحهٔ موسیقی منتشر شده و تبدیل بـه پرفروش ترین‌ها مـی‌شود. زیرا بـه گفته خود او: «تنـها مایل بـه اجرای ترانـه‌هایی بود کـه بتواند آن‌ها را حس کند و زبان حال او باشد یـا اینکه دارای پیـام و بیـانگر معضلی از اجتماع باشد.»[۲۰]

بعد از این ترانـه درون سال ۱۳۵۰ ترانـهٔ «جمعه» (کار منفردزاده و قنبری) را به منظور فیلم خداحافظ رفیق (به کارگردانی امـیر نادری) مـی‌خواند و باز هم مورد توجّه قرار گرفته و به عنوان صدای اعتراض شناخته مـی‌شود. بعد از آن یعنی درون همان سال، ترانـه آیینـه‌ها (کار شماعی زاده و اردلان سرفراز) را باز هم با متن ترانـه‌ای متفاوت با ترانـه‌های آن دوران اجرا مـی‌کند و دارای سبک خاصی درون موسیقی با مُهر و امضای کاری خود شده و همچنین باعث ترغیب خوانندگان دیگر بـه اجرای ترانـه‌های اینچنینی مـی‌شود. بعد از اجرای موفقیت‌آمـیز این آهنگ و استقبال مردم از این نوع موسیقی پاپ با ترانـه‌ای متفاوت، دلیلی بر همکاری دوباره این گروه سه نفره متشکل از خواننده و ترانـه‌سرا و آهنگساز مـی‌شود که تا آهنگ دیگری نزدیک بـه مضمون ترانـه آیینـه‌ها بنام مرداب به منظور او ساخته و با صدای او تمرین شود. خسرو لاوی مسئول انتشار کارهای قبل از انقلاب این هنرمند درون مستند (جمعه‌های فرهاد) درون این رابطه مـی‌گوید: «این آهنگ درون ابتدا به منظور صدای فرهاد ساخته و تمرین شده بود و در آخرین اجرای تمرینی این کار نیز خود من حضور داشتم و شاهد تمرین این آهنگ توسط فرهاد بودم و باید بگویم هنگامـی کـه فرهاد پشت پیـانو مـی‌نشیند و شروع بـه نواختن این آهنگ و خواندن آن مـی‌کند از زیبایی آن اثر مو برتنم سیخ مـی‌شود و مـی‌گویم کـه این کار مـی‌تواند یکی از بهترین کارهای فرهاد شود کـه متأسفانـه بعد از این اجرا بـه دلایلی کـه هیچگاه مشخص نشد آهنگساز کار، خود تصمـیم بـه اجرای ترانـه را مـی‌گیرد و اجرا با صدای فرهاد منتفی مـی‌شود.»[۲۳] منوچهر اسلامـی مـی‌گوید: «افراد دور و بر فرهاد آدم‌های خیرخواهی نبودند، البته بـه جز سرپرست گروهی کـه فرهاد کارش را با او درون کوچینی آغاز کرده بود، چون او استعداد و توانایی فرهاد را کاملاً مـی‌شناخت. فرهاد هم از لحاظ روحی بسیـار آسیب‌پذیر بود و نمـی‌توانست خیلی چیزها را تحمّل کند.»[۲۴] بعد از آن و در سال ۱۳۵۱ ترانـهٔ «خسته» کاری از (تورج نگهبان و محمد اوشال) را به منظور فیلم زنجیری بـه آواز درآورد و در سال‌های بعد نیز ترانـه‌های اسیر شب، شبانـه ۱ و ۲، هفته خاکستری، گنجشکک اشی مشی، سقف، آوار، کودکانـه، وحدت و نجواها را که تا قبل از انقلاب سال ۵۷ بـه اجرا درمـی‌آورد. همچنین بـه دلیل گزیده کار بودنش، آثار او درون یک دوره فعّال نـه ساله، یعنی از اجرای اوّلین آهنگ (مرد تنـها) درون سال ۱۳۴۹ که تا آخرین اجرایش که تا انقلاب یعنی (نجواها) درون سال ۱۳۵۸ مجموعه آثار او تنـها بـه چهارده کار مـی‌رسد، زیرا او کاری را کـه از لحاظ محتوایی مناسب نمـی‌دانست اجرا نمـی‌کرد و اعتقادی نیز بـه همـیشـه درون صحنـه بودن یک هنرمند تحت هرگونـه شرایطی و با ارائه هر نوع کاری نداشت و علّت اینکه با شمار زیـادی از افراد سرشناس آن دوران درون زمـینـه شعر و موسیقی کار کرد امّا درون مجموع نوعی وحدت و یکپارچگی درون محتوای آثارش دیده مـی‌شود نیز بـه همـین دلیل مـی‌باشد.[۲۵][۲۶] او همچنین درون اواخر دهه ۱۳۵۰ با پوران گلفام ازدواج مـی‌کند کـه تا پایـان عمر نیز با او زندگی کرد. تا سال ۱۳۵۷ و انقلاب ایران کنسرت‌هایی را درون داخل و خارج از کشور برگزار کرد و یک روز بعد از انقلاب درون ایران، یعنی درون روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ سیـاوشرایی ترانـهٔ وحدت را بـه اسفندیـار منفردزاده مـی‌سپارد و در همان روز صدای فرهاد درون ستایش آزادی و آزادگی درون تلویزیون ملّی طنین انداز مـی‌شود کـه در واقع اوّلین خواننده‌ای بود کـه صدایش بعد از انقلاب نیز شنیده مـی‌شد. امّا بعد از انقلاب مدّت‌ها از کار منع گردید که تا سرانجام درون سال ۱۳۷۳آلبوم خواب درون بیداری از او منتشر شد کـه چند ترانـهٔ فارسی و چند ترانـهٔ انگلیسی را بـه همراه داشت. درون این آلبوم او تنـها با نواختن یک آلت موسیقی، یعنی پیـانویی کـه خود آن را مـی‌نواخت آهنگسازی ترانـه‌های فارسی و انگلیسی اش را برعهده گرفته بود کـه برای اوّلین بار چنین شیوه‌ای کـه آهنگ یک اثر موسیقی با ساده‌ترین شکل خود، یعنی نواختن تنـها یک ساز مانند پیـانو یـا گیتار بـه اجرا درآید توسط او صورت گرفت کـه در اجراهای کنسرتی اش نیز پایدار ماند. درون سال ۱۳۷۴ نیز اوّلین کنسرت بعد از انقلاب خود را درون کلن آلمان اجرا کرد کـه اوّلین کنسرت پاپی کـه بعد از انقلاب مجوز اجرا درون خارج از کشور را گرفت محسوب مـی‌شد. در سال ۱۳۷۶ آلبوم وحدت او نیز توسط فردی ناشناس منتشر شد کـه شامل ترانـه‌های دههٔ ۱۳۵۰ او بود. همچنین درون سال ۱۳۷۷ نیز توانست درون هتل شرق تهران کنسرتی را اجرا کند و آلبوم برف را نیز منتشر کرد.[۲۷]

فصل پایـانی

پس از انتشار آخرین آلبومش بنام «برف»، درصدد تهیـه آلبومـی بـه نام «آمـین» بود کـه ترانـه‌هایی از کشورها و زبان‌های مختلف را درون بر مـی‌گرفت. امّا از سال ۱۳۷۸ بیماری اش شدّت گرفت. او بـه بیماری هپاتیت سی مبتلا بود و در نتیجهٔ عوارض کبدی ناشی از آن درون خرداد ۱۳۸۱ به منظور درمان بـه لیل فرانسه رفت و در ۹ شـهریور همان سال بعد از مدّتی اغما درون بیمارستان، ساعت ۱ صبح روز شنبه درون سن ۵۹ سالگی درگذشت و در ۱۳ شـهریور درون گورستان تیـه (قطعه ۱۱۰، ردیف ۷، سنگ ۲۳) درون پاریس دفن شد. بعد از درگذشتش مجموعه آثار[۲۸] و فیلم‌های مستندی چون «آمـین»، «برف» و «جمعه‌های فرهاد» از او منتشر شد.[۲۹]

گرم و زنده بر شن‌های تابستان زندگی را بدرود خواهم گفت، که تا قاصد مـیلیون‌ها لبخند گردمتابستان مرا درون برخواهد گرفت و دریـا دلش را خواهد گشودزمان درون من خواهد مُرد و من بر زمان خواهم خفتآه، زمان درون من خواهد مُرد و من بر زمان خواهم خفتبه امـید باران و صلح/فرهاد مـهراد(ترانـه کتیبه فرهاد و وداع درون ۹ شـهریور تابستان ۱۳۸۱)
  • مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی نیز درون ۱۱ شـهریور ۱۳۸۱ درگذشت او را طی یـادداشتی تسلیت گفت.

متن یـادداشت بـه شرح زیر بود:

«فرهاد، هنرمند موسیقی ایران کـه با تحمّل یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت، یقیناً از جمله هنرمندانی هست که تاریخ موسیقی ایران نام او را درون شمار روشنگران اجتماعی ایران جای خواهد داد. صدای او با سرود «وحدت» به منظور مردم ایران جاودانـه است، آنگاه کـه مردم بـه دنبال یک ناجی به منظور روح و جسم خویش بـه سوی معرفت با شیفتگی تمام مـی‌شتافتند، او «محمد» را به منظور مردم خویش والامقام معرفی کرد. نامش و یـادش جاودان. ضایعه درگذشت وی را بـه جامعه هنری ایران بـه ویژه جامعه موسیقی کشور تسلیت عرض نموده و از خداوند شادی روح او و بقای عمر بازماندگان را خواستاریم.»[۳۰]

  • همچنین گروه تولیدکنندگان حرفه‌ای موسیقی پاپ هم با انتشار بیـانیـه‌ای درگذشتش را بـه مردم و به ویژه هنرمندان تسلیت گفت.

در این بیـانیـه آمده بود:

«مرگ پایـان کبوتر نیست.

مرد تنـهای دیـار نغمـه و آواز چمدان‌هایش را بست و به دور دست سفر کرد. او کودکانـه آغوش گشود که تا جاودانگی را تجربه کند و در این راه بزرگ، یـار و همدم سال‌های سال او گنجشکک اشی مشی مونسش شد. نجواگر وحدت و پیـام‌آور غرور یک ملّت، سرانجام سقفی بی روزن و رؤیـایی به منظور خود یـافت و در زیر آوار خاک، آرامشی بلند را بـه سیطره درآورد. فرهاد، مرد تنـهای کوچه‌های بی‌انتها، ساده و بی‌ریـا، بـه سپیدی برف و روشنایی آینـه نقاب درون چهره خاک کشید و از مـیان ما رفت. خداحافظ رفیق روزها و هفته‌های خاکستری، خداحافظ.»[۳۱]

  • مجمع ناشران و تهیـه‌کنندگان آثار شنیداری ایران نیز بـه بهانـهٔ چهلمـین روز درگذشت او بیـانیـه‌ای را منتشر کرد.

«فرهاد، فریـادگر آزادی، ایمان و آگاهی، نفس بریده و جان بـه لب، سرانجام شوکران مرگ را لاجرعه سر کشید و به دیدار دوست شتافت. آن آزادهٔ بلندآوازه، نمادی بی نمونـه از انسانیت، آرمانخواهی و تعهد هنری بود کـه در لحظه‌لحظهٔ عمر هنری اش یک آن از ارتفاع افتخار بـه فروکاست ابتذال نگرایید و حنجره حق خوانش جز به منظور زیبایی، آگاهی و رهایی مردمان، آوایی نپراکند. او هرگز بـه سودای شـهرت و ثروت از اوج اندیشـه و آگاهی بـه فرو سطح گیشـه و کلیشـه و عوامل فریبی تن نداد و چون بسیـاران کـه در آغاز طلوع چرکینشان درون عرصه هنری بـه ظاهر خویش را با فرهنگ شعاری از اصحاب اندیشـه قلمداد مـی‌کنند و به شکار فرصت‌ها مـی‌پردازند و به دلبری، چشم و دل مدیران و مردمان را مـی‌دزدیدند و چون بـه نام رسیدند و رونق بازار را بـه دست آوردند لگد بر حریم حرمت‌ها و رأس بر ساقه اصالت‌ها مـی‌نـهند و نقاب از چهرهٔ چرکین خود مـی‌گیرند، هیچگاه بـه رغم نیـاز و موقعیّت، محبوبیّت توأمان، سر نیـاز فرود نیـاورد و آبروی فقر و قناعت هنرمندانـه را نبرد و بیرق هنر جدی و اندیشمندانـه موسیقی مدرن معاصر ایران را که تا دم مرگ بر بلندای همّت بی‌همتای خود درون اهتزاز نگاه داشت.»[۳۲]

موزه خانـهٔ فرهاد

در سال ۱۳۹۱ بـه کوشش همسر این هنرمند، موزه‌ای از وسایل شخصی او تحت عنوان «خانـهٔ فرهاد» درون موزه سینما واقع درون تهران، خیـابان ولیعصر (پهلوی سابق) باغ فردوس دایر گردید که تا مـیزبان دوستداران این هنرمند باشد. خانـه‌ای کـه در سالن سه بـه این هنرمند اختصاص داده شده هست و گوشـه دنجی هست که درون آن صدایش رساتر از هرجای دیگری بـه گوش مـی‌رسد و در این گوشـه دنج، بخشی از آثار بـه جامانده از او، از جمله: عبای شکلاتی، شال گردن سیـاه کـه آن را درون بسیـاری از اجراهایش بر گردن داشت، بخشی از کتابخانـه شخصی اش بـه چشم مـی‌خورد. همچنین عینک، ساعت، پیـانو، گیتار و دست نوشته‌هایی با خطی خوش و همچنین قرآن شخصی اش بخش دیگری از آثار موجود درون این موزه هست که درون این خانـه بـه نمایش گذاشته شده است. پشت این خانـه، حیـاط قدیمـی و زیبایی با کاشی و حوض آبی ساخته شده کـه صدای این هنرمند را با موسیقی آب مـی‌آمـیزد و گل‌های شمعدانی و یـاس‌های سفید کـه فضا را پر کرده است. همسر این آوازخوان دربارهٔ بـه یـادگار گذاشتن خانـهٔ فرهاد درون موزهٔ سینما مـی‌گوید: «اینجا خانـه واقعی فرهاد است. اینجا فرهاد را احساس مـی‌کنم و امـیدوارم روزی چه باشم و چه نباشم اینجا خانـهٔ فرهاد باقی بماند و دوستدارانش بـه اینجا بیـایند و خاطراتشان را تجدید کنند.» همچنین حتما خاطر نشان کرد کـه طراحی و اجرای خانـهٔ فرهاد را بهروز غریب پور کارگردان تئاتر و سینما انجام داده است.[۳۳][۳۴]

  • وسایل خانـه فرهاد مـهراد

  • وسایل خانـه فرهاد مـهراد

  • وسایل خانـه فرهاد مـهراد

  • وسایل خانـه فرهاد مـهراد

جایگاه شعر و ترانـه از نگاه فرهاد

با تأمل درون ترانـه‌های این هنرمند، نکته‌ای کـه بیش از هر چیز نظر شنونده را بـه خود جلب مـی‌کند، جایگاه شعر و ترانـه از دیدگاه اوست. ایشان بـه درک و فهم شعر بسیـار معتقد بود. حس شعر و مفهوم آن را بـه خوبی درون مـی‌یـافت و به ترانـه‌ای کـه انتخاب مـی‌کرد اعتقاد داشت. درک حس واژگان و ضرباهنگ آن‌ها و نحوه ادای آکسان‌ها و ویبراسیون‌ها جهت تبلور حس کلمات و مفهوم ترانـه درون آثار بـه جای مانده از او قابل تأمل است. شـهیـار قنبری ترانـه‌سرا مـی‌گوید:

«فرهاد درون کنار نوازندگان، نـه دورتر از نفس‌های واروژان و اسفندیـار، کلمـه‌هایم را مـی‌گریست.»

تمام ترانـه‌هایی کـه او حاضر بـه اجرای آن‌ها شد از زبان حال خود و به نوعی از زبان حال مردم و جامعه بود. بـه عارف قزوینی ارادت داشت و او را اوّلین شاعری مـی‌دانست کـه شعرهای اجتماعی گفته است. همچنین بـه اشعار دیگر بزرگان عرصه شعر و ادب نیز توجه داشت. قصیده طولانی «تو را ای کهن بوم و بَر دوست دارم» سروده مـهدی اخوان ثالث را با تغییراتی از خود و «کوچ بنفشـه‌ها» سروده محمد رضا شفیعی کدکنی را نیز با تغییراتی از خود بـه عنوان ترانـه‌هایی به منظور اجرا انتخاب کرد. همچنین بـه آثار ادبیـات کلاسیک مغرب زمـین نیز توجّه داشت و از جملهٔ آن‌ها اجرای «ریچارد دوم» اثر ویلیـام شکسپیر با ترجمـه حسین الهی قمشـه‌ای بود. نگاه متعهدانـه و مسئولانـه او بـه شعر و ترانـه، رسالت حرفه‌ای و در حقیقت قداست موسیقی را از منظر او هویدا مـی‌ساخت. موسیقی به منظور او مقدّس بود و از طریق تغنّی و ترنّم بـه خدا مـی‌رسید. موسیقی از دیدگاه او عارفانـه بود نـه مطربی و بدین جهت موسیقی را به منظور دگرگونی و تبلور روح طلب مـی‌داشت. او با موسیقی پروردگارش را راز و نیـاز مـی‌کرد. یک حس عمـیق عبودیّت و عرفان کـه از علاقه و عشق او بـه موسیقی مذهبی درون سبک کلاسیک مغرب زمـین ریشـه گرفته بود. بـه ملودی و موسیقی خوب اعتقاد داشت ولی نـه بـه گونـه‌ای کـه گوش شنونده را از توجّه بـه کلام منحرف سازد. صدای او بیـانگر غم و اعتراضش بود و به قول الهی قمشـه‌ای هیچ دریچه‌ای را بـه روی خود نبست و آن فریـاد، فریـادی بود کـه از تمام وجودش بر مـی‌خاست. فریـاد او، فریـاد عشق و انسانیّت بود و عاقبت همانگونـه کـه دوست داشت درون تابستان به منظور همـیشـه رفت و گرم و زنده بر شن‌های تابستان زندگی را بدرود گفت.[۳۵] اگر ترانـه‌های غالب آن روزگار را مـی‌شد درون خشم و حُزن خلاصه کرد، صدای او جز این‌ها القاکنندهٔ مجموعهٔ متنوعی از حس‌ها بود: از وحشت و تردید که تا حماسه. وسواس او درون گزینش شعرها و خوانش هوشمندانـه‌اش از آن ترانـه‌ها، نقطه عزیمت او به منظور یکه‌سواری و جدا شدن از جمع هم‌قطارانش بود. مـهم‌تر از این‌ها یکپارچگی و همگونی معنایی بی‌نظیری هست که درون مجموعهٔ کارهای او قابل‌رهگیری است؛ از آن ترانـه‌های انگلیسی‌زبان آغازین که تا آلبوم برف. این یکدستی و پیوستگی درون مجموعه آثار هم‌نسلانش ابداً بـه چشم نمـی‌خورد و گاه با عدم‌تجانس حیرت‌انگیزی روبرو مـی‌شویم. رویکرد متنوع و اندیشیدهٔ او بـه ادبیـات را درون ترانـه‌هایش براساس آثاری از خیـام، نیما، شاملو، خویی، اخوان ثالث، شفیعی کدکنی و متون ادبی غرب و شرق (از شکسپیر که تا متون روسی) مـی‌توان دریـافت. ترانـه‌های او فارغ از فرمالیسم و سانتی‌مانتالیسمِ غالب موسیقی پاپ دههٔ پنجاه علاوه بر بازتابی از عصیـان و نقد اجتماعی، نگاهی فلسفه‌جویـانـه و هستی‌شناسانـه دارند. او به‌خوبی بر آنچه مـی‌خواند واقف بود و کارهایش نسبتی آشکار با اندیشـه‌ای مشخص و هیجان‌گریز داشت. راز پایداری تمامـی آثارش هم جز این نمـی‌باشد و به گونـه‌ای مصداق ترکیب دل‌نشین و حزن‌انگیز «جوانی بدون جوانی» بود.[۳۶]

تحلیلی بر شیوه خوانش فرهاد

باید سال‌ها بگذرد که تا بتوان بـه تعریف درستی از سبک خوانندگی او دست پیدا کرد. او بـه جز سلیقه خوب درون انتخاب اشعار، بسیـار درست و قابل تأمل درون انتخاب موسیقی مناسب کـه حال و هوای صدای خودش را هم داشته باشد تبحر داشت و از نظر دکلماسیون نیز هر واژه از شعرش و هر مصرعی را کـه مـی‌خواند کاملاً با مفهوم بیـان مـی‌کرد بـه شکلی کـه معنای تلفیقی آن بـه گونـه‌ای دیگر مـی‌شد. اجراهای او را حتما چندین بار شنید که تا به جذابیت‌های صدا و نوع خواندنش دست یـافت، همچنین حتما توانایی اش درون اجراهای کنسرتی را نیز مدنظر قرار داد کـه در آن‌ها هم‌زمان پیـانو هم مـی‌نواخت. نظیر این کار را مـی‌توان درون اجرای خواننده دیگری مثل التون جان دید. او درون خواندن ترانـه‌های خارجی نیز بسیـار با فکر عمل مـی‌کرد و هر چه را کـه مـی‌خواست اجرا کند بنا بـه سلیقه خود از نظر آهنگسازی، ملودی و شیوه خواندن تغییر مـی‌داد و در واقع سلیقه خود را درون کار اعمال مـی‌کرد کـه آن کار بهتر از آن چیزی کـه بود صورت بگیرد.[۳۷][۳۸] او ترانـه‌های بسیـاری را بـه صورت بازخوانی و به زبان‌های مختلف خوانده هست و همچنین ترانـه‌هایی هم بـه زبان فارسی دارد. درون هر حال چه زمانی کـه به زبان‌های دیگر اعم از انگلیسی، فرانسوی، ایتالیـایی، ارمنی و… مـی‌خواند و چه زمانی کـه به زبان فارسی مـی‌خواند، شیوه برخورد خاص خود را با کلمات داشت. درون گفتگویی اینچنین عنوان مـی‌کند که:

«من همـیشـه درون وهله اوّل اصرار دارم آهنگی را کـه به زبان دیگری است، اول ترجمـه اش را بدانم و در صورتی کـه بعضی از کلمات برایم ناآشنا باشند با مراجعه بـه فرهنگ لغات معنای آن‌ها را متوجّه شوم و دوم اینکه خیلی حساس هستم بـه زمانی کـه ترانـه‌ای را بـه فارسی کـه زبان مادری ام هست مـی‌خوانم، بـه گونـه‌ای کـه دوست دارم مخاطب من تنـها با یکبار گوش ترانـه آن را متوجّه شده و بتواند بفهمد کـه چه مـی‌گویم.»

بنابراین یکی از شیوه‌های مـهم ترانـه خوانی وی درون آثار فارسی و غیر فارسی اش نحوه صحیح اَدای کلمات مـی‌باشد، به‌طوری‌که او کلمات متن شعر را از موسیقی اش جدا مـی‌کند و کلمات درون ترانـه‌هایش محترمانـه از حنجره اش بر گوش شنونده مـی‌نشیند و آن‌ها را نمـی‌فشارد و برای هن با آهنگ هم آن‌ها را نمـی‌کشد.
فرنگیس حبیبی درون این رابطه مـی‌گوید: «به جرأت مـی‌توان گفت کـه در ترانـه‌های وی هیچ کلمـه شکسته، شُل، خمـیده، پا درون هوا و خمار شنیده نمـی‌شود. هیچ واژه‌ای نیست کـه از سر بوالهوسی و عشوه درون ترانـه بلغزد و بچرخد و محو شود. بـه نظرم مـی‌آید کـه او یـار کلمات است، از بس کـه آن‌ها را مـی‌فهمد و عزیز و محترمشان مـی‌دارد.»

البته بـه نظر مـی‌رسد کـه اینجا حتما به نکته دیگری نیز اشاره کرد و آن هم شیوه غربی ترانـه خوانی است. درون ترانـه خوانی راک، شعر نیست کـه وجود دارد بلکه کلمـه هست که جریـان مـی‌یـابد. شاید بخشی از تأکید او درون شیوه خواندنش ناشی از تجربه‌اش درون راک و آموزه‌هایی هست که درون خواندن ترانـه‌های خارجی از نوع راک و بعد هم پاپ غربی بدست آورده‌است. او از معدود خوانندگانی هست که بار عاطفی واژه موجود درون شعر را با شیوه خوانش خود بـه معنا تبدیل مـی‌کند و به آن‌ها جان مـی‌بخشد. بـه گونـه‌ای کـه وقتی کلمـه «رنج» را مـی‌خواند، رنج مـی‌کشیم، وقتی مـی‌گوید «زمستون» سرمای آن را احساس مـی‌کنیم، وقتی از «جغد شوم» حرف مـی‌زند شوم بودن را مـی‌فهمـیم یـا هنگامـی کـه به تمسخر درون «عصر چهارشنبه من، عصر خوشبختی ما» قبل از «عصر خوشبختی ما»، «هه» مـی‌کند بـه باطل بودن و مورد تمسخر بودن این عبارت پی مـی‌بریم و نمونـه همـین «هه» را بار دیگر درون قبل از عبارت «ساده دل بودم کـه مـی‌پنداشتم دستان نااهل تو حتما مثل هر عاشق رها باشد» بـه وضوح احساسش مـی‌کنیم و معنایش را هم مـی‌فهمـیم زیرا او اجازه نمـی‌دهد شنونده بـه کلمات بی اعتنا باشد. نمونـه این نکته را درون پایـان ترانـهٔ کوچ بنفشـه‌ها نیز مـی‌بینیم، با شعری از شفیعی کدکنی و آهنگی از خودش. عبارتی کـه نـه یکبار و نـه دو بار بلکه شاید بیشتر از هفت بار تکرار مـی‌شود و هر بار محکم تر از بار پیش، گویی کـه هرگز خیـال محو شدن ندارد و بر آن تأکید شده‌است «ای کاش آدمـی وطنش را همچون بنفشـه‌ها مـی‌شد ببرد با خود هر کجا کـه خواست» او یک خواننده مؤلف کـه مـی‌توانست همراه با خواندن نیز بنوازد بود و مـی‌دانست معنای کلماتی را کـه به آواز درمـی‌آورد چیست و نوازندگی همزمانش نیز او را درون این زمـینـه یـاری مـی‌کرد. این را از امتداد مفاهیم درون آواها و ترانـه‌هایش مـی‌توان فهمـید کـه مدام هم درون سال‌های واپسین عمرش بـه صیقل زدن و کامل آن مشغول بود. او مـی‌دانست چه مـی‌خواند، چه مـی‌کند و در کجا زندگی مـی‌کند.[۳۹][۴۰]

پیرامون شخصیّت فردی و هنری فرهاد

«یک نان بـه دو روز اگر بُوَد حاصل مَرد، از کوزه شکسته ای دمـی آبی سرد
مأمور کم از خودی چرا حتما بود، یـا خدمت چون خودی چرا حتما کرد»

«رباعی خیـام، نوشته شده بر تابلویی کـه در موزۀ خانۀ فرهاد بـه یـادگار گذاشته شده است.»

  • دکتر حسین الهی قمشـه‌ای دربارهٔ این هنرمند مـی‌گوید:

    «ایشان را مـی‌توان یکی از اعضای مکتب داوود دانست بـه این دلیل کـه هیچ دریچه‌ای را بـه روی خویش نبست.ی کـه با سوت خاطرات رومانی و بیست سال پیش را زنده مـی‌کند و در عین حال با ما بـه هفتصد سال پیش مـی‌رود و در مولانا سِیر مـی‌کند، همچنین داستان دقوقی را هم دوست دارد و اشعار گوته را نیز مـی‌خواند، گسترش سطح ادراک و احساس او را نشان مـی‌دهد و اینکه آن فریـادی کـه مـی‌کشید از تمامـی وجودش بر مـی‌خواست. همچنین حتما گفت کارهایی کـه او ارائه مـی داد همگی Unique (به فارسی: منحصر بـه فرد) بودند.»[۴۱]

  • منوچهر اسلامـی نوازنده ترومپت و عضو سابق گروه بلک کتس دربارهٔ این هنرمند مـی‌گوید:

«او بسیـار انسان با سواد و فرهیخته‌ای بود، بـه عنوان مثال هر شب ما به منظور اجرای برنامـه، دو سه ساعت زودتر بـه رستوران روبروی کوچینی بنام برگ سبز مـی‌رفتیم و غذای مختصری را مـی‌خوردیم و در مدت زمانی کـه در آنجا بودیم حداقل ده، دوازده نفر از افراد سرشناس و همچنین شاعران شناخته شده‌ای مانند نصرت رحمانی، یدالله رویـایی و ترانـه سرایـانی مانند ایرج جنتی عطایی و ...، بـه آنجا مـی‌آمدند و در زمـینـه شعر و ادبیـات با او بـه بحث و گفتگو مـی نشستند و او هم بـه تک تک آنـها پاسخ مـی‌داد و به اصطلاح عامـیانـه همگی درون مقابل اطلاعات اش درون زمـینـه ادبیـات و تفاسیری کـه از اشعار مختلف داشت لُنگ مـی‌انداختند. فرهاد کلاً آدم بذله گویی نبود اما اگر پیش مـی آمد حرف های جالبی مـی زد. همچنین گلستان سعدی را هم تقریباً از حفظ بود و برای همـین از گلستان درون حرف هایش خیلی مثال مـی آورد و شعری نبود کـه او از بعد آن برنیـاید و نتواند تفسیرش کند؛ بـه خصوص شعرهای حافظ. او نابغه‌ای بود کـه دیگر نظیرش را درون ایران نمـی‌توان یـافت. البته بیشتر مردم او را بـه دلیل ویژگی‌های حداقلی و وجه موسیقی اش مـی‌شناسند، اما او ویژگی‌هایی درون سبک کاری و رفتاری اش داشت کـه اگر بر مردم عیـان مـی‌شد، جایگاهی والاتر از آنچه کـه هست درون اذهان عمومـی پیدا مـی‌کرد و این ظلم بزرگی بود کـه در حق او شد. همچنین او بـه آثار خود کـه امروزه طرفداران بیشماری دارند هیچگاه افتخار نمـی کرد و حتی دوست داشت اگر مـی شود بتواند خود را از آنـها بَری کند، اما از جهتی رضایت داشت کـه در مـیان آثارش آنچنانی کـه باید بـه ابتذال نگراییده است.»[۴۲]

  • محمود استاد محمد بازیگر، نمایشنامـه‌نویس و کارگردان تئاتر درون یـادداشت زیر از رابطه خود با فرهاد مـهراد مـی‌گوید:

«خبر درگذشت او من را از من جدا کرد و گفتم نمـی‌توانم از او ننویسم و این از سر اَدا و اَطوار نبود. دیگر حوصله اَدا و اَطوار هم ندارم و از هر چه سکوت عالمانـه هست نکبتم مـی‌گیرد.

فرهاد موسیقیدان بود و در موسیقی نظریـه‌پرداز. پیـانو و گیتار را خوب مـی‌نواخت. موسیقی کلاسیک را از عهد رُنسانس که تا قرن بیستم مـی‌شناخت ولی درون حیطه موسیقی مدرن دانشی بسیط، حسی جوشنده و نگاهی بدیع داشت و اطلاعات شگرفی نیز درون موسیقی غرب و همچنین موسیقی سنتی خودمان داشت و البته خواننده هم بود؛ ولی من با وجه موسیقیدان و به خصوص با وجه خوانندگی اش ارتباطی نداشتم، هرچند کـه از سال های ۴۷ که تا ۴۸ که تا سال ۶۰ کمتر روز و روزگاری مـی‌شد کـه از حال یکدیگر بی خبر بمانیم. هنوز نوجوان بودم کـه خواسته و نا خواسته صدای او را شنیدم. جوانی کـه مـی‌خواند، ولی مثل دیگران نمـی‌خواند. اَدا درون نمـی‌آورد. مانند بسیـاری آرایش مو و مدل لباس و غمزه‌های نگاهش را بـه نمایش نمـی‌گذارد. درون حسرت خاطرات شب‌های مـهتابی و بید مجنون و بوسه‌های کشدار زنجموره نمـی‌کند. به منظور گوش، اعصاب و شعور مردم احترام قائل است. مـی‌خواند زنده و جاندار، مـی‌نوازد حَی و حاضر و با کشش‌های خوش طنین موسیقی اش فریـاد مـی‌کشد از بیخ و بُن جگر. از زیر آوار خفقان نعره مـی‌زند و اندکی بعد غریب تر از کوکو سرای دشت غربت مویـه مـی‌کند. در همان روزها برحسب اتفاق دقیقه‌ای صدای او را از رادیو شنیدم. گفتگو بود یـا هر برنامـه دیگری نمـی‌دانم؛ ولی او حرف مـی‌زد. از بوف کور هدایت و زمستان اخوان حرف مـی‌زد و بحث مـی‌کرد و من مانده بودم معطل که:«او؟! خواننده ترانـه‌های (ری چارلز) و غم تنـهایی هدایت؟! خواننده کوچینی و یأس زمستانی امـید؟!» حیرتم معقول بود، هرگز نشنیده بودم کـه یک خواننده موسیقی پاپ از ادبیـات ایران و همچنین هوشیـارانـه از تاریخ سیـاسی ایران حرف بزند. این پرسش درون من کهنـه شد که تا چهار سال بعد کـه برای نخستین بار او را درون کافه فیروز، سر مـیز محمد آستیم دیدم. درون آن دوران جذب آستیم و همراه شدن و هم صحبت شدن با او کار ساده‌ای نبود. عَبَث، عبث تنـهایی اش را نمـی‌شکست و با هری هم نمـی‌نشست و لذت کلام خون چکانش را بـه رایگان قسمت نمـی‌کرد؛ ولی آن روز درون کافه فیروز دیدم کـه آستیم اَنیس و مونس اوست. رفاقتشان کهنـه هست و فرهادِ همراه آستیم، اصلاً فرهاد خواننده نیست. روشنفکر است، دردمند است، ادیب است. از نثر بیـهقی حرف مـی‌زند، متن انگلیسی ساموئل بکت را بـه من هدیـه مـی‌دهد و سوره‌ای از قرآن را از حفظ مـی‌خواند. فردای آن روز حیرتم را به منظور اکبر مشکین باز گو کردم. مشکین گفت: «پیره پدر! فرهاد خیلی بیشتر از آن هست که تو شناختی.» از آن شب بـه بعد حدیث سال‌ها همدردی و هم‌بندی و هم خرجی آغاز شد و من دیدم، دیدم کـه آن مستغنی از هرچه کـه دنیوی ست، آن بی‌نیـاز از نام و جاه و جلالت مآبی‌های متداول، کمر نیـاز را چه آسان نمـی‌شکند. او درون تمام آن سال‌ها بـه راحتی مـی‌توانست، نـه با فروش تاریخ تبارِ اندیشگی اش، فقط با رهن اندکی از وقتش ثروتمند شود، ولی نمـی‌شد. نمـی‌خواست، نمـی‌فروخت، فروشنده نبود، حتی یک پرده از صدایش را، یک مضراب از سازش را. یک بار گفت: «من نمـی‌توانم زیر سایـه سر نیزه، ترانـه عاشقانـه بخوانم و نخواند، هرگز نخواند.» او خواننده بود اما از امتیـازات خوانندگی استفاده نمـی‌کرد. ترانـه‌های اجتماعی کـه سیـاسی تلقی مـی‌شد مـی‌خواند اما مـیراث خوار سیـاست نبود. مانند بسیـاری لاف سیـاسی نمـی‌زد، دکان سیـاست باز نمـی‌کرد و از هیچ نمدی توقع هیچ کلاهی را به منظور خود نداشت کـه هیچ، حتی بـه کلاهی کـه دیگران بر سر خود مـی‌گذاشتند مـی‌خندید. اگر نوار «شبانـه ۱» آن زمان را، نـه بعد از انقلاب، چاپ سال‌های پنجاه را پیدا کردید مـی‌بینید کـه ترانـه سرا با یک هیبت سیـاسی ترانـه اش را تقدیم کرده هست به دکتر اسماعیل خویی، آهنگساز با شـهامتی مبارزاتی آهنگش را تقدیم کرده هست به غلامحسین ساعدی و او به منظور آنکه درون آن تقدیم نامچه دکاتیری کم نیـاورد صدایش را تقدیم کرده هست به «دکتر صلحی زاده» کـه آن روزها مشـهورترین پزشک ترک اعتیـاد بود. زهی تسخر! کـه او زد بر بنیـان آن باورهای بی گوهر. پیش از این گفتم کـه در تمام دهه پنجاه شاهد تک لحظه‌هایی از لحظات ماهیت هستی او بودم. از مرور لحظات مـی‌گذرم و به سال شصت، سال باور جدایی‌ها مـی‌رسم. همان سالی کـه زندگی حکم انجماد همـه ما را جاری کرد و فهمـیدیم کـه بهتر هست سرمای زمستان خاموشی را تقسیم نکنیم. هربار انزوای خودش را صبورانـه بر دوش کشید؛ ولی درون جمع ما حیرت او از صبوری اش وسیع تر بود کـه چرا؟! چرا هیچاو را نمـی‌شناسد؟! نمـی‌شنود؟! بـه جا نمـی‌آورد؟! چرا شنوندگان و پذیرندگان و تأییدکنندگان پیشین اصرار دارند کـه او را نشنوند؟! بـه عنوان مثال ترانـه «وحدت» سرود سنگرهای خیـابانی سال ۵۷ شد. مگر ممکن هست طنین صدای او درون شبانگاهان سنگرهای خیـابانی فراموش شده باشد؟! ولی شده بود! این ناممکن اتفاق اقتاده بود و او نمـی‌توانست به منظور «سرود وحدت» مجوز پخش بگیرد. مسئولان اداره موسیقی همان سنگریـان سال ۵۷ دیگر او را نمـی‌شناختند، نمـی‌خواستند «وحدت» را بشنوند و او از این امتناع سخت، این برخوردهای یخین، دچار سرسام شده بود. یک بار از او پرسیدم که: «چه مـی‌گوید؟ آن سنگر نشین امروز مدیر شده؟» و او با زهر خندی گفت: «مـی‌گوید: ( ح ) جیمـی کلمـه ترجیع ترانـه را غلط تلفظ کرده‌ای!» و عالعمل فرهادی کـه عربی را با فصاحت حرف مـی‌زد و حتی خرده نیز بر ترجمـه قرآن مـی‌گرفت چه مـی‌توانست باشد؟!»[۴۳][۴۴]

خداحافظ ای صدای تبعید شده بـه فراسوی ابرها، ای طنین جاری درون جریـان جوی هاو شما را ای ریگ‌های غلتان درون ته جوی، بـه راه و رفتار بی پایـانتان سوگنداگر درون فراسوها، درون دشت دل‌انگیز صداقت، صدای ترنم پر دردی را شنیدید بـه صاحب آن صدا بعد از سلام بگویید:بار گرانیست بر شانـه‌های من این خاموشی بیست ساله تو
  • بابک بیـات آهنگساز درون مصاحبه‌ای کـه با خبرگزاری ایسنا درون شـهریور ۸۱ انجام مـی‌دهد مـی‌گوید:

«ترانـه، درد مردم یک اجتماع هست و حتما یک شاعر یـا ترانـه سرا از درد مردم خود حرف بزند اما خیلی راحت گفته مـی‌شود کـه از درد مردم شعر نگویید. مگر مـی‌شود درون مـیان مردم بود و از غم و غصه مردم حرف نزد! همچنین او درون بخش دیگری از سخنان خود جایگاه «فرهاد مـهراد» را درون موسیقی چند دههٔ اخیر ایران دارای اهمـیت فراوان دانست و گفت: من درون هر کجا کـه سخنرانی داشته‌ام درباره او صحبت کرده‌ام. او یک فرد درون گرا بود، اما جایگاه خودش را داشته و دارد. بعضی‌ها این موضوع را درون بوق و کرنا کرده‌اند کـه وقتی فردین فوت کرد همـه مردم را بـه سوگ خود نشاند، اما هیچاز مرگ این هنرمند متأثر نشد، که تا از این طریق از اهمـیت او کاسته شود. دلیل این امر کاملاً مشخص است. الان درون هر خانـه کـه بروید حداقل چند فیلم از فردین مـی‌توانید پیدا کنید، فردین درون مـیان عام مردم محبوبیت داشت. اما فرهاد، متعلق بـه قشر خاصی از مردم بود. او متعلق بـه قشر تحصیلکرده و روشنفکر جامعه آن روز و امروز ماست. فردین متعلق بـه ۹۵ درصد مردم بود اما او متعلق بـه ۵ درصد بود.»[۴۵]

  • علیرضا طبایی شاعر پیشکسوت درون مراسم رونمایی از مجموعه ترانـه «دردی بـه نام من» با اشاره‌ای بـه فرهاد مـهراد درون رابطه با انوع ترانـه مـی‌گوید:

    «به نظرم درون آن زمان ترانـه بـه سه شاخه تقسیم شد: اول همـین انواع مبتذل کـه به ترانـه‌های لاله‌زاری معروف شدند. نوع دوم، اکثریت فضای ترانـه‌سرایی را بـه خود اختصاص داده بود ولی بیشتر یک نوع کلیشـه‌زدگی از نوع حدیث نفس و عباراتی چون ساقی، مِی، من دارم مـی‌مـیرم و ترکیب‌های مشابه را شامل مـی‌شد. درون کنار شاخه دوم، نوع سومـی هم رشد کرد کـه پرویز وکیلی درون آن بیشتر از همـه سهم داشت. نوذر پرنگ نیز درون این نوع چند کار زیبا دارد. اما درون کل نوع دوم سهم بیشتری داشته و بدنـه جریـان ترانـه‌سرایی را تشکیل مـی‌داد کـه ترانـه‌های آن بیشتر دارای مفاهیم تکراری بودند و از روی هم بودند. اما مثلاً ترانـه‌هایی کـه فرهاد مـهراد مـی‌خواند، متفاوت بود.»[۴۶]

  • تورج شعبان خانی آهنگساز همدوره این هنرمند دربارهٔ او مـی‌گوید:

    «عقاید فرهاد را خیلی مـی‌پسندیدم، فرهاد یک هنرمند بالفطره بود، اگری ۱۰ دقیقه پیش او مـی‌نشست و با او حرف مـی‌زد، مـی‌فهمـید کـه اصلاً متعلق بـه این دنیـا نیست. آدم خاصی بود، ساعت چهار نیمـه شب گیتار دست مـی‌گرفت و آواز مـی‌خواند. بعد از مرگ فرهاد حس کردم کـه نوبت ما هم مـی‌رسد. فرهاد به منظور نسل ما الگوی شاخصی بود. بعد از او دیگر بازگشت بـه شیوه‌های پیشین ممکن نبود. او ما را سال‌ها بـه پیش راند و توقع اهل هنر را از موسیقی بسیـار بالا برد. از این بعد مـی‌بایست خود را با معیـارهای روشنفکرانـه و متعهدانـه او مـی‌سنجیدیم. او موسیقی اعتراض را بـه مـیان جامعه برد و به ما امکان داد چشم اندازهای تازه‌ای را درون افق موسیقی نوین ایران کشف کنیم و به کار بگیریم. همچنین بسیـار منحصر فرد بود و این ویژگی نـه تنـها درون نوع موسیقی اش بلکه درون خصوصیـات اخلاقی او نیز نمایـان بود. به منظور مثال درون آن دوران اگر افراد ثروتمند نیز او را به منظور اجرای برنامـه‌ای بـه مـیهمانی‌های خود دعوت مـی‌د و دستمزد خوبی را هم مـی‌دادند دعوت را نمـی‌پذیرفت و نمـی‌رفت. همچنین درون مورد آهنگ هایی کـه برای او ساخته مـی شد حتما بگویم کـه چون خود او نوازنده و نظریـه پرداز درون موسیقی بود حتماً حتما نظرش نیز درون موسیقی هایش اعمال مـی شد، مخصوصاً آهنگ هایی کـه توسط منفردزاده ساخته مـی شد، زیرا بیشترین آهنگ ها را با او داشت و به نوعی انگار قراردادی مبنی بر اینکه آهنگ حتما به چه شکل باشد بین آنـها وجود داشت.»[۴۷][۴۸][۴۹]

  • خسرو لاوی ناشر آهنگ‌های او درون سال‌های قبل از انقلاب مـی‌گوید:

«بسیـار اهل مطالعه و فردی کتاب خوان بود و من چنین چیزی را درون بین خوانندگان آن دوران ندیده بودم و همـیشـه همراه خود خورجینی داشت کـه در آن مملوء از کتاب بود و تمام دورانی کـه ما با یکدیگر کار مـی‌کردیم هیچگاه صحبت پول را نمـی‌کرد. درون صورتی کـه وقتی با خوانندگان دیگر کار مـی‌کردم درون ابتدا حتما قراری مبنی بر مشخص مـیزان قرارداد گذاشته مـی‌شد. همچنین با وجود آنکه فرد مذهبی ای نبود زمان‌هایی کـه تا صبح مشغول بـه کار بودیم و نزدیک اذان صبح مـی شد درون خلوتی مـی‌رفت و نمازش را مـی‌خواند.»[۵۰]

  • دکتر اسماعیل خویی دربارهٔ این هنرمند مـی‌گوید:

«هاله‌ای بود از تفکری اجتماعی کـه در شخصیت و خوانندگی او شکل گرفته بود. همـه ما او را بـه عنوان یک خواننده اجتماعی مـی‌شناسیم نـه فردی کـه تنـها به منظور سرگرم و لذت هنری بخشیدن بـه مردم وب درآمد بیشتر خوانده باشد. صدای فرهاد از آن جنس صداهایی هست که شما بـه هیچ عنوان نمـی‌توانید آن را با صدای دیگری اشتباه بگیرید.»[۵۱]

  • اسفندیـار منفردزاده آهنگساز هم طی یـادداشتی یکی از سالروزهای تولّد این هنرمند را تبریک گفت.

«فرخنده باد زاد روز فرهاد، روز عشق بـه انسان.

(تن آدمـی شریف هست به جان آدمـیت/ نـه همـین لباس زیباست، نشان آدمـیت) مـی‌دانیم بعضی این بیت را این گونـه رفتار د: (تن آدمـی شریف هست به جان آدمـیت/ نـه! همـین لباس زیباست نشان آدمـیت) فرهاد تن رها کرد. اگر شـهرت عشق را فرهاد برد، تلاش کرد تیشـه بر بی ستون نادانی زند. فرهاد عاشق بود. عشق اگر درون جان تو باشد بعد از رفتن تن بـه جان دیگران ساری مـی‌شوی. جریـان این عشق هست که مـی‌تواند جهان را آزاد و آباد کند و داد بنا کند. جهانی درخور شرف انسان. تن رفتنی است، بعد از جان عاشق باش که تا جهان زیبا شود، بعد فرخنده باد زاد روز فرهاد، روز عشق بـه انسان.»[۵۲]

  • شـهیـار قنبری ترانـه سرا هم بعد از درگذشت این هنرمند یـادداشتی را درون یـادبود او منتشر کرد:

«مرد تنـها هم مُرد!

برایی شدن، به منظور اسطوره شدن، به منظور به اوج رسیدن، به منظور این کـه تار نماها از مرثیـه لبریز شوند، حتما مُرد. مرد تنـها هم مُرد و اسطوره شد. سوگواران گناهکار دوباره انگشت اتهام بـه جانب یکدیگر دراز مـی‌کنند کـه بگویند: «من بی گناهم، تو بودی کـه دست او را نگرفتی، تو بودی کـه گذاشتی تمام شود و باری آرام مـی‌گیرند و به بستر مـی‌روند.» حافظه ملی ما پاکِ پاک است، حافظه هنری هم. هیچهیچ چیز بـه یـاد ندارد. این کـه چه کرده‌ای مـهم نیست، این کـه چه نکرده‌ای مـهم است. دوباره یکی مـی‌رود و ما همـه دسته گل های پوسیده را بـه پایش پرتاب مـی‌کنیم. بر امواج اینترنت تصویرش را تاخت مـی‌زنیم، شعر مـی‌نویسیم، رج مـی‌زنیم، بغض مـی‌کنیم، سبک مـی‌شویم. این همـه انرژی دیر هنگام بـه کار هیچنمـی‌آید. اما اگر زنده بود بـه دردش مـی‌خورد. از این همـه دوستت دارم‌ها شد و با یک بغل ترانـه بـه خانـه رفت. شانزده سالگی ام درون یک برنامـه رادیویی قد مـی‌کشید. رادیو تهران صبح جمعه، برنامـه آوای موسیقی، تهیـه کننده: هوشنگ قانعی. من نویسنده و گوینده اش بودم. رو بـه روی من ایستاده بود و کاغذ سیـاه و سپید را دوره مـی‌کرد. با صدای بی صدا... مثل یک خواب کوتاه... یـه مَرد بود یـه مَرد. لبخندش را بـه من بخشید و روزی دیگر صدایش را بـه آسمان دوخت. فرهاد پاک بود، روشن بود، نازک بود، آرام بود و دانا بود. فرهاد از همـه بهتر بود، از همـه سر بود. بعد جمعه از راه رسید. جمعۀ پیروزی نوین. آمنـه آغاسی را بعد زد و بعد اسفندیـار بـه زندان رفت و من درون خلوت هوشیـار و خوش رنگ واروژان؛ درون خیـابان بیست و پنج کوچه محسنی بـه هفته خاکستری رسیدم. بازجویـان اوین گمان مـی‌د این ترانـه را اسفندیـار نوشته! همـین طور پیش رفت که تا آخرین نجواها. شعری کـه در دریـا کنار بـه گُل نشست. اسفندیـار بر آن موسیقی نوشت. اما بـه استودیو نرفت. اسفندیـار منفردزاده بـه آمریکا رفت و من بـه انگلیس و فرهاد درون خانـه ماند. گذشت و گذشت و بعد یک بار دیگر درون برابر دوربین نشسته بودم کـه خبر آمد فرهاد هم رفت و بعد هِق هِق من بند نیـامد و هنوز هم نمـی‌دانم با این شور بختی چه کنم؟ فرهاد عشق بود کـه دیگر تکرار نخواهد شد، بـه همـین سادگی و اینک نابلدترینمان؛ این رسوایـان بر خاکستردانش اشک مـی‌ریزند و مرثیـه مـی‌خوانند و موعظه مـی‌کنند و برای جلد روی نشریـه‌ها عمـی‌گیرند و فرهاد از آن بالا یـا از آن پایین مـی‌خندد. درست مثل لحظه‌ای کـه شعر مرد تنـها را مرور مـی‌کرد. «سهراب» مـی‌دانست کـه مرگ پایـان کبوتر نیست و فرهاد مـی‌داند کـه دوباره بـه دنیـا مـی‌آید. بی وقفه از هفته‌های خاکستری اینک ققنوسی پر و بال مـی‌گشاید کـه سایـه گسترده اش خُردی ما را هِجی مـی‌کند و حال، خودم مـی‌نویسم، فرهاد رفت، بقیـه هم مـی‌روند و هر روز هنرمندانی هستند کـه از یـادها پاک مـی‌شوند. واژه هنرمند آنقدر بزرگ هست کـه لایق درک باشد، ولی متأسفانـه هیچگاه اینگونـه نبوده هست و نخواهد بود یـا کـه امـیدی بـه تغییر هست؟ روزها و شب‌هایی هست کـه صدایش درون گوشم تکرار مـی‌شود و در گوشم صدایش فریـادی است. فریـادی کـه از عمق وجودش بر مـی‌خواست. فرهاد را دوست داشته‌ام و دوست مـی‌دارم و تمام هنرمندان این مرز و بوم را کـه زمانی درون کنارم فریـادشان شعله مـی‌کشید و اینک شعله خاموش گشته است. فرهاد رفت و در آرامگاهی کـه واقعاً آرامگاه هست هنوز لبخندی دلنشین بردارد و در جایی هست که دیگر نـه از نامش بلکه از شماره سنگ قبرش شناخته مـی‌شود. عاقبت همـه ما همـین است. آنگاه کـه فراموش شویم چه احساسی مـی‌کنیم؟ فرهاد فراموش شد، آنگونـه کـه دیگران. فراموشی حزن انگیز است. اشک از چشمانم جاری مـی‌شود. ترس این دارم کـه هنگام خاکسپاریم هیچنباشد و فراموش شده باشم. تنـها باشم آنگونـه کـه فرهاد تنـها بود، آنگونـه کـه امروز تنـهایم. بر مـی‌خیزم درون آیینـه نگاهی بـه خود مـی‌اندازم. صدای فرهاد فضای اتاق را پر مـی‌کند. درون باز مـی‌شود؛ فرهاد مـی‌آید؛ لبخند همـیشگی اش بر دیوار اتاقم سنگینی مـی‌کند و اوست کـه فریـاد مـی‌زند. مـی‌بینم صورتمو تو آینـه/ با لبی خسته مـی‌پرسم از خودم/ این غریبه کیـه از من چی مـی خواد / اون بـه من یـا من بـه اون خیره شدم، درون اتاقم بسته مـی‌شود. او رفته است. این من هستم کـه هنوز درون آیینـه نگاه مـی‌کنم و فردا ماییم کـه در آیینـه نگاه مـی‌کنیم. یـادداشتم را با حرف همـیشگی فرهاد تمام مـی‌کنم کـه آخر تمام حرف‌هایش این را مـی‌گفت: (به امـید باران و صلح)»[۵۳]

همچنین این ترانـه سرا درون مصاحبه‌ای دیگر درون رابطه با خصوصیـات خوانندگانی کـه با آن‌ها کار کرده‌است مـی‌گوید:

«من فقط تنـها آدم جدی ای را کـه در مسائل کاری از مـیان خوانندگان گذشته مـی‌شناختم فرهاد بوده است. آدمـی بود شدیداً جدی، شدیداً دل به‌کار بسته. از واژهٔ جدی زیـاد نترسیم. یعنی فکر نکنیم یک آدم اَخمو و نمـی‌دانم بداخلاق هست و فقط مـی‌خواهد تنبیـه کند نـه، آدمـی هست که خودش زود راضی نمـی‌شود از کاری کـه کرده و مـی‌گوید من حتما کار بهتری را ارائه دهم. همچنین او به منظور ارائه کارهایش هیچ عجله ای نداشت و تازه ما حتما او را بـه سختی گیر مـی آوردیم (چون بیشتر مواقع درون دسترس نبود) و کاری را بـه او پیشنـهاد مـی کردیم. بـه عنوان مثال بـه یـاد دارم کـه برای ترانـه آوار بـه منزلش رفته بودم و این ترانـه را بـه او پیشنـهاد کردم و او هم بسیـار آن را پسندید و حتی تصمـیم گرفت کـه خودش آهنگ آن را بسازد (این اثر را نیز بسیـار دوست دارم چون اولین تجربه فرهاد درون زمـینـه آهنگسازی هست به روی شعر دشواری از من کـه آهنگ گذاشتن روی آن سخت بود) و قرار شد کـه بزودی ضبط آن انجام شود و من هم دوست داشتم کـه هر چه سریعتر این کار بـه سرانجام برسد. اما آنچنان او به منظور ارائه آن خونسرد بود و عجله ای نداشت کـه باعث شد یک روز من و آندرانیک تنظیم کننده آن بـه سراغش درون گرمابه برویم و به زور او را بیـاوریم که تا آن کار را اجرا کند و تمام شود. او فرد مادی گرایی هم نبود. یـادم هست کـه برای ترانـه جمعه بـه دنبال سرمایـه گذار بودیم وی هم به منظور آن پیدا نمـی شد که تا یک روز بـه اتفاق هم بـه شرکتی رفتیم کـه مدیر آنجا مبلغ بسیـار چشمگیری را بـه ما پیشنـهاد کرد و قبول کرد کـه کار ما را منتشر کند اما بـه یکباره فرهاد برآشفت و گفت بـه چه دلیلی قرار هست که شما چنین مبلغی را بـه ما بدهید درون صورتی کـه مشخص نیست کار فروش برود یـا نـه و هر چقدر کـه ما اصرار کردیم پیشنـهاد را نپذیرفت و محل را ترک کرد و رفت. همچنین حتما بگویم کـه او دقیقاً شبیـه همان چیزی بود کـه امروز همـه ما از او درون ذهن داریم چون بسیـاری از افراد متأسفانـه شبیـه تصاویرشان نیستند، مانند بسیـاری از صداهای عشق ها کـه آن خودِ خودشان شبیـه این شعارها نمـی‌باشند اما فرهاد دقیقاً خودش بود و سال هایی کـه با او گذشت و ترانـه هایی کـه با او دارم را رقم زد بسیـار سال های با ارزشی به منظور من هستند. او خواننده بسیـار حرفه ای بود کـه وقتی وارد استودیو مـی شد که تا زمانی کـه کار بـه پایـان مـی رسید کارش را بـه درستی انجام مـی داد و اکثر کارهایی کـه به زبان انگلیسی خوانده هست به مراتب از اجرای اورجینال آن بهتر هست و این یک استثنا و حادثه مـی باشد کـه دیگر تکرار هم نخواهد شد. او را همـیشـه دوست داشتم و دوست مـی دارم.»[۵۴][۵۵][۵۶]

  • شـهبال شب پره درام نواز و مؤسس گروه بلک کتس درون مورد آشنایی خود و در رابطه با او مـی‌گوید:

هیچگاه دیگر گمان نمـی‌کنم کـه فردی را مانند او درون موسیقی ببینیم. او تنـها یک صدا، یک شخصیت و یک دانش نبود، پدیده‌ای بود کـه آمد و رفت. روزی خانم قهرمانی صاحب کلاب کوچینی نزد من آمده و گفتند کـه چند شب پیش درون جایی بودم کـه در آنجا پسری را دیدم کـه به زیبایی گیتار مـی‌نوازد و مـی‌خواند و از او خواستم کـه امروز بـه اینجا بیـاید. آن پسر آمد و از او خواستم که تا به همراه هم آهنگی از ری چارلز را بنوازیم و او نیز کـه خود از طرفداران ری چارلز بود از این بابت خوشحال شده و پشت پیـانو نشست و من هم پشت درام که تا آن آهنگ را بنوازیم. وقتی کـه شروع بـه نواختن پیـانو و خواندن کرد، باورش برایم مشکل بود، چون آهنگ را مانند نسخه اصل آن و بدون اینکه فاصله‌ای مـیانش باشد، دقیقاً مثل خود ری چارلز پیـانو را مـی‌نواخت و مـی‌خواند کـه من بـه او گفتم: تو این صدای شبیـه بـه ری چارلز را از کجا آوردی و بعد هم یک آهنگ آرام جورجیـا را با هم زدیم؛ وی باور نمـی‌کند کـه فردی حدود پنجاه سال پیش درون ایران بـه این شکل مـی‌خوانده است. همچنین اعضای بلک کتس او را بـه اسم «فرهنگ لغات درون حرکت» خطاب مـی‌د زیرا هر چیزی را کـه مـی‌خواستیم از او مـی‌پرسیدیم.[۵۷]

  • فریدون شـهبازیـان، آهنگساز و موسیقیدان کـه زمانی قرار بود «جشنواره موسیقی فرهاد» با دبیری او برگزار شود درون گفتگویی با روزنامـه اعتماد بعد از سال‌ها یـاد فرهاد را زنده مـی‌کند و مـی‌گوید:

«باید سال‌ها بگذرد که تا بتوان بـه تعریفی از سبک خوانندگی او دست پیدا کرد. ایشان بـه جز سلیقه خوبش درون انتخاب اشعار، بسیـار خوب و قابل تأمل و تفکر درون انتخاب موسیقی مناسب کـه حال و هوای صدای خودش را هم داشته باشد تبحر داشت. شاید بتوان گفت اجرای او بـه نوعی بود کـه خواننده دیگری نمـی‌توانست مانند او آن ترانـه‌ها را اجرا کند. از نظر دکلماسیون واقعاً بی نظیر بود و شما وقتی صدایش را مـی‌شنیدید مـی فهمـیدید کـه هر واژه از شعرش و هر مصراعی کـه مـی‌خواند کاملاً با مفهوم بیـان مـی‌شود، بـه شکلی کـه معنای تلفیقی آن بی اثر نبود. شاید سال‌ها بگذرد که تا بتوانیم به منظور سبک او تعریفی داشته باشیم اما اگر از من بپرسید مـی‌گویم سبک او سبک رمانتیک بود. فراموش نکنید کـه اجراهای درخشان او را حتما چندین بار شنید که تا به جذابیت‌های صدای او دست یـافت. با همـه زیبایی‌ها و جذابیت‌ها حتما توانایی او درون اجرای کنسرت‌هایی را کـه در آن‌ها همزمان پیـانو هم مـی‌نواخت ستایش کرد. نظیر کار او را مـی‌توان درون اجرای خوانندگان دیگری مثل التون جان و ... پیدا کرد. او خواننده‌ای بود کـه نظیرش هرگز پا بـه عرصه وجود نگذاشت،ی کـه حتی ترانـه‌های خارجی را بسیـار با فکر و با صدای ملکوتی و منحصر بـه فرد خود اجرا مـی‌کرد و خاطراتی به منظور من و دیگران بـه جا گذاشت. درون مورد اجراهای درخشانش کـه باید چندین بار شنیده شود خوب هست بگویم کـه این اجراها جذابیت‌هایی داشت کـه واقعاً ستودنی بود. او هر چه را کـه مـی‌خواست اجرا کند بنا بـه سلیقه خودش از نظر آهنگسازی و ملودی دستکاری مـی‌کرد و در واقع سلیقه خود را درون کار اعمال مـی‌کرد کـه آن کار بهتر از آن چیزی کـه بود صورت بگیرد و این بسیـار خوب بود و باید بگویم کـه ما یک خواننده با صدای تنور دراماتیک و باشکوه را از دست دادیم.»[۵۸][۵۹]

  • علیرضا مـیرعلینقی روزنامـه نگار دربارهٔ این هنرمند مـی‌گوید:

    «جالب اینجاست کـه زندگی هنری قبل از انقلاب فرهاد شاید بیشتر از هفت سال هم نباشد. هفت سالی کـه با کار و تلاش تبدیل بـه موجی درون مـیان مردم شد کـه حتی بعد از مرگ او هم فرو ننشست. این موج رای بـه راه انداخت کـه در هیچ دوره‌ای از زندگی اش اهل جنجال و موج سازی نبود. او محجوب تر از هر آدم دیگری بود. موج فرهاد نـه از جنجال و های و هوی، کـه از یگانگی او درون موسیقی برخاست. خواندن به منظور او یک بهانـه بود. بررسی کارش این را نشان مـی‌دهد کـه خواندن هیچ وقت حرفه او نبوده است. او کاشف بود و جستجویش را درون بافتی از شرافت و خلوص انجام داد. هر چه درون حیـاتش ساکت بود، موج او امروز بلند و مداوم است. فرهاد زنده هست و هنوز مـیان ماست.»[۶۰]

  • مـهران زینت بخش سازنده مستند برفِ فرهاد مـی‌گوید:

«او خواننده و آهنگسازی از تبار حقیقت بود. پرچمدار فصل نوین ترانـه معترض درون ایران. من او را درون فیلم رضا موتوری پیدا کردم با ترانـه مرد تنـها. او یک گام از اجتماع خود جلوتر بود. ناملایمات اجتماع را مـی‌دید و از آنـها رنج مـی‌برد. فیلم برف به منظور او و به یـاد او و عاشقانش ساخته شده است. این فیلم حکایتی هست عاشقانـه به منظور فرهاد مـهراد. داشتن احساسات مشترک با او، چیزهایی مثل غم تنـهایی، انزوا طلبی و لحن معترض مرا بـه او نزدیک تر ساخت. من خودم را درون وجود این شخصیت پیدا کردم و خیلی ناخودآگاه و خودجوش ساخت این فیلم مستند اتفاق افتاد.»[۶۱]

  • محسن نامجو دیگر خواننده پاپ مـی‌گوید:

«اجراهای فرهاد دارای لحظاتی هست که او شما را با خود درون جایی از فضا گره مـی‌زند.»[۶۲]

یـادی از او درون مراسم‌ها و دیگر آثار هنری

  • در بهمن ماه ۱۳۹۳ مراسم افتتاحیـه سی و سومـین جشنواره فیلم فجر درون برج مـیلاد شـهر تهران برگزار شد کـه پخش ترانـه «والا پیـام دار» یـا همان «وحدت» با صدای فرهاد مـهراد و تصاویری از پیروزی انقلاب اسلامـی از اتّفاقات ویژه مراسم بود.[۶۳]
  • آیین رونمایی از پوستر «خصلت خوبان» کـه شامل ۱۲۴ شخصیت شـهید، شـهیر و فرهیخته است، عصر دوشنبه ۴ تیر ۱۳۹۳ درون سازمان هنری رسانـه‌ای اوج برگزار شد. اسماعیل کوشا کـه این پوستر با کوشش و تلاش او تهیـه شده‌است دربارهٔ این طرح بـه جام جم گفت: «این پوستر کـه پس از هفت سال اندیشـه و تحقیق بـه مرحله طراحی رسیده نماد وحدت ایرانیـان هست و درون آن تصویری از برخی بزرگان دین، علم، هنر، ادبیـات، ورزش، سینما و شـهدا دیده مـی‌شود.» او حضور چهره‌های شناخته شده هنری را هم از ویژگی‌های مـهم این پوستر برشمرد و گفت: «از جمله هنرمندان سرشناس رشته‌های مختلف هنری کـه در این پوستر حضور دارند مـی‌توان بـه پروین اعتصامـی، جلال آل احمد، شـهریـار، علی حاتمـی، فرهاد مـهراد و… اشاره کرد.»[۶۴]
  • سوم بهمن ماه سال ۱۳۹۱، هفتاد و یکمـین برنامـه از سری نشست‌های عصر شعر و ترانـه با حضور برخی چهره‌های شاخص ادبیـات و موسیقی کشور برگزار شد و در ابتدای برنامـه بـه مناسبت زادروز فرهاد مـهراد، حاضران شاهد دو اجرای زندهٔ تقدیمـی بـه این هنرمند بودند.[۶۵]
  • در اسفند ماه سال ۱۳۹۲ تئاتری بـه شیوه (کنسرت-نمایش) تحت عنوان «در روزهای آخر اسفند» برگرفته از آهنگ «کوچ بنفشـه‌های فرهاد مـهراد» بـه کارگردانی محمد رحمانیـان بـه عنوان اَدای دِینی بـه خوانندگان آغازگر سبک پاپ و راک مدرن نظیر فرهاد مـهراد بـه روی صحنـه رفت کـه در انتهای نمایش، ترانـه‌ها و قطعات خارجی خاطره انگیز و قدیمـی، برگرفته از آثار انگلیسی فرهاد مـهراد و همچنین ترانـه کوچ بنفشـه‌های وی بـه اجرا درآمد.[۶۶]
  • شـهاب حسینی بازیگر سینما درون اولین تجربه کارگردانی خود بـه نویسندگی محمد هادی کریمـی کـه در مـهر ماه سال ۱۳۹۳ اکران شد، یـادی نیز از فرهاد مـهراد کرده‌است. او درون این فیلم سینمایی کـه نقش اول آن را نیز بر عهده دارد، ۳۸ شخصیت برجسته علمـی، هنری، تاریخی، سیـاسی، فرهنگی و ورزشی را ایفا مـی‌کند و در قالب نویسنده‌ای فرورفته کـه بناست کتاب تازه‌اش را بنویسد اما همذات‌پنداری او با شخصیت‌های مختلف این کتاب کـه از شرقی‌ترین چهره‌ها مانند شیخ صنعان، سهروردی، مولانا و سقراط حکیم گرفته که تا غربی‌ترین چهره‌ها مانند راجر واترز، کرت کوبین و اسحاق نیوتن را دربرمـی‌گیرد باعث شده او یک سری نقش متفاوت و دست‌اول ایفا کند. او درون جایی از فیلم نیز نقش چه گوارا، انقلابی معروف لاتین را بازی کرده که تا ردپای شخصیت سیـاسی هم درون کارش باشد. زکریـا و مسیح دو پیـامبری هستند کـه شـهاب حسینی درون قالب آن‌ها فرورفته و البته کـه نقش‌های فرهاد مـهراد خواننده ایرانی و یک فوتبالیست باشگاه فوتبال بارسلونا نیز جایگاه ویژه‌ای درون هنرنمایی شـهاب حسینی داشته‌اند.
  • یغما گلرویی، ترانـه‌سرای معاصر نیز با انتشار ترانـه «آخرین آوازه‌خون مُرد» درگذشت فرهاد مـهراد را گرامـی داشت، این ترانـه اولین بار درون سال ۱۳۸۱ درون مراسم یـادبودی کـه برای فرهاد مـهراد درون «فرهنگ‌سرای ابن سینا» برگزار شده بود خوانده شد.[۶۷]
رو شناسنامـهٔ جنگل مُهرِ باطلِ تگرگهاین ترانـه خوندنی نیست، این گزارشِ یـه مرگهاون «صدای بی‌صدا» رو از ترانـه‌ها گرفتنچشمِ آدمای لالِ کورِ گوش‌بُریده روشن!گرمـیِ بازارِ بِاسمشو از یـادمون بُردتیترِ روزنامـه همـین بود: «آخرین آوازخون مُرد»«دلش از تاریکی خسته»، «سقفش اَبرِ آسمون بود»خیلیـا مـی‌خوندن اما تنـها اون آوازخون بود…«گنجشگکِ اَشی‌مشی» رو بومِ شب نشستهآوازخون پنجرهٔ ترانـه‌هاشو بستهدوباره نوبتِ ما شد، نوبتِ مرثیـه‌سازیفصلِ پیرهنای مِشکی، فُرصتِ روده‌درازی«مردِ تنـها» رفته اما مـی‌شـه که تا «جمعه» سفر کردمـی‌شـه با «یـه شبِ مـهتاب» سایـه‌ها رو درون به درون کردمـی‌شـه فریـادشو فهمـید، سرِ پیچِ هر ترانـهمـی‌شـه که تا همـیشـه دل داد بـه صفای «کودکانـه»هر ترانـه‌ش یـه فراره از حصارِ بستهٔ دامآخرین پُکِ بـه سیگار واسه محکومـه بـه اعدام…«گنجشگکِ اَشی‌مشی» رو بومِ شب نشستهآوازخون پنجرهٔ ترانـه‌هاشو بسته

همچنین ترانـه دیگری را هم بـه فرهاد مـهراد تقدیم کرد.[۶۸]

سیگارِ گیتارتُ آتیش بزنخیلی وقته تو لَکِ شنیدن صدای صاعقمآوازه خونا رفتن تو کار پانتومـیمفکر م این روزا از مُد افتادهخدام دیگه زورِ سابقو ندارهتویی کـه مـی باس عَلو بدی سایـه هارواین برفارو از رو موهات بتکونمن گول اون تارای سفیدو نمـی‌خورممـی دونم کـه هنوزم تو فکر گرفتن خورشیدیحالا یـه شبِ مـهتابو برام بخون کـه خراب شنیدن اون صدای آبادماز جمعه بگو و از سقفی کـه هنوزم تنِ اَبرِ آسمونـهنگو دیگه صدایی اَزت شنیده نمـی شـهپیداس کـه هنو نفت داری تو فانوس تنتواسه همـین گفتن جای خاک آتیشت بزننسرزمـین گُل و بلبل سرزمـین قفس و گلخونسپس آخرین آوازتو بلندتر از نرده‌های این قفس بخونسیگارتو، گیتارتو آتیش بزن
  • در مراسم ویژهٔ استقبال از نوروز کـه در اسفند سال ۱۳۹۱ با حضور رئیس‌جمـهور وقت و برخی اعضای هیئت دولت با نمایش آیین‌های نوروزی استان‌های مختلف برگزار شد یـادی نیز از فرهاد مـهراد شد و آهنگ کودکانـه با صدای او درون سالن پخش گردید. و این درون حالی بود کـه وقتی این آهنگ پخش مـی‌شد بسیـاری گزارش د احمدی‌نژاد بـه همراه یـار همـیشگی‌اش اسفندیـار رحیم مشایی بغض کرده بودند و منقلب بـه نظر مـی‌رسیدند.[۶۹][۷۰]
  • روز جمعه ۱۸ بهمن ماه سال ۱۳۹۲ درون بازدیدی کـه رئیس شورای شـهر تهران، احمد مسجد جامعی از موزهٔ خانـهٔ فرهاد داشت، حاشیـه‌هایی را کـه این هنرمند درون قرآن شخصی خود نوشته بود با صدای بلند خوانده شد. این هنرمند کـه فرزند سفیر ایران درون برخی کشورهای عربی بود بـه زبان عربی نیز تسلط کامل داشت و به همـین دلیل درون زمان‌هایی کـه برای قرائت قرآن اختصاص مـی‌داد بر حواشی این کتاب آسمانی، یـادداشت‌هایی را مـی‌نوشته‌است. او حتی درون برخی از حاشیـه‌هایی کـه در قرآن نوشته‌است اشکالاتی را نیز بـه ترجمـه قرآن گرفته‌است و اکنون این قرآن درون کنار یـادداشت‌های شخصی وی درون تالاری کـه به نام اوست درون موزهٔ سینما بـه یـادگار گذاشته شده‌است کـه تفاوت عمده‌ای را بـه موزهٔ سینما بخشیده‌است.[۷۱]
  • در شمارهٔ پنجم کتاب فصل «مقام موسیقایی» کـه در مرداد ماه سال۱۳۹۱ بـه همت مرکز موسیقی حوزه هنری تولید و توسط انتشارات سوره مـهر منتشر شد یـادی نیز از این هنرمند شد. بررسی پوسترها و طرح جلدهای موسیقی قبل و بعد انقلاب از جمله فصل‌های دیدنی و جذاب این شماره از مجله «مقام موسیقایی» بود کـه طرح جلدهای خاطره انگیزی از کاست‌های هنرمندانی چون فرهاد مـهراد و… درون آن آورده شده بود.[۷۲]
  • روزبه نعمت‌اللهی خواننده پاپ درون مـهر ماه ۱۳۹۲ درون یکی از کنسرت‌هایش ترانـه «شب سیـاه غم‌گرفته» را بـه یـاد فرهاد مـهراد اجرا کرد و همچنین پخش تصاویر قدیمـی این هنرمند از مانیتورها فضای متفاوتی را بـه سالن بخشید.[۷۳]
  • به مناسبت سالگرد این هنرمند درون تابستان ۱۳۹۲ محسن چاوشی دیگر خواننده پاپ، یـادداشتی را درون مجله چلچراغ بـه یـاد او منتشر کرد.[۷۴]

«جمعه روز بدی بود. بوی عیدی بوی توپ با تو معنی مـی‌گرفت. ای کاش حضورت صدایت را دلچسب تر مـی‌کرد. اما نبودنت باعث نمـی‌شود کـه هرگز از کوچه بعد کوچه‌های ذهنمان دور شوی.

فرهاد، هنوز هم جمعه روز بدی است. دلگیر همانند نبودنت. سالروز بودنت را احساس مـی‌کنم حتی اگر جمعه باشد. صدایت مـی‌ماند و مـی‌ماند و مـی‌ماند که تا همـه حضورت را تجربه کنند و به راستی این تنـها صداست کـه مـی‌ماند. فرهاد این روزهای مردم ما چه بی صدا مـی‌گذرد و همـه فکر یک سقفند. آن روزهایتان را کـه ورق مـی‌ افسوس مـی‌خورم. ای کاش ما هم صدایمان بـه گوش مردم مـی‌رسید. روزگارمان بد نیست خدا را شکر گله‌ای نیست اما دوست داشتم تجربه کنم بزرگی و فریـاد زدن‌هایت را کـه چه عاشقانـه عشق را روایت مـی‌کردی. هنوز هم کاغذهایمان رنگی است. هنوز هم سقف‌هایمان بی روزن است. هنوز هم فرهاد، فرهاد هست و هنوز هم فریـاد فرهاد ماندنی است. محسن چاوشی»

  • نمایش «مرد مقابل» بـه کارگردانی سیما تیرانداز درحالی شامگاه شنبه درون قالب سی‌ویکمـین جشنوارهٔ تئاتر فجر بـه صحنـه رفت کـه معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامـی و مدیر کل ادارهٔ هنرهای نمایشی از تماشاگران آن بودند. از دیگر نکته‌های جالب این نمایش کـه در حضور مدیران تئاتری و جمعی دیگر اجرا شد، استفاده از تصنیفی از محمدرضا شجریـان، یکی از ترانـه‌های فرهاد مـهراد و همچنین شعری از فروغ فرخزاد (با ذکر نام) درون متن نمایش بود.[۷۵]
  • در مراسم بزرگداشت امـیرکبیر درون دی ماه۱۳۹۱ گفته شد: «نخبگان این سرزمـین از حسنک وزیر گرفته که تا به امروز همـیشـه کشته شدند و ما حتما از تاریخ درس بگیریم.» درون ادامـه این مراسم نیز کلیپی با صدای فرهاد مـهراد پخش شد.[۷۶]
  • مراسم یـادبودآندره آرزومانیـان، آهنگساز و نوازنده پیـانو کـه در خرداد ۱۳۸۹ برگزار شد با پخش کلیپی از اجرای «آندره آرزومانیـان» از قطعه جمعه فرهاد مـهراد همراه بود.[۷۷]
  • در بیست و پنجمـین جشنوارهٔ موسیقی فجر کـه در اسفند ماه سال ۱۳۸۸ برگزار شده بود نیز یـادی از فرهاد مـهراد شد و با اجرایی از نیما مسیحا کـه در مرکز همایش‌های برج مـیلاد بـه روی صحنـه رفت پایـان یـافت. او سپس بـه یـاد فرهاد مـهراد قطعهٔ مرد تنـها را خواند و گفت: «در طول ۱۰سال فعالیتم درون موسیقی و آواز همـیشـه از صدای او حس مـی‌گرفتم.»[۷۸]
  • رضا صادقی دیگر خواننده پاپ درون کنسرتی کـه در اسفند ماه ۱۳۸۷ درون کرج برگزار مـی‌شد آن را بـه هنرمندان درگذشته‌ای چون فرهاد مـهراد، خسرو شکیبایی و ناصر عبداللهی تقدیم کرد.[۷۹]
  • در مراسم اختتامـیهٔ ششمـین جشن «تصویر سال» کـه در آذر ماه سال ۸۷ برگزار شد نیز قطعه موسیقی ای بـه خوانندگی فرهاد مـهراد پخش شد.[۸۰]
  • در مراسم اختتامـیهٔ چهارمـین جشنواره موسیقی گل یـاس (ویژه بانوان) کـه در اسفند ماه سال ۱۳۸۱ درون تالار وحدت برگزار شد نیز بـه مناسبت درگذشت فرهاد مـهراد یک دقیقه سکوت اعلام شد و سپس گروه‌ها بـه اجرای برنامـه پرداختند.[۸۱]

آثار

نوشتار اصلی: ترانـه‌شناسی فرهاد مـهراد

فارسی

سال نام اثر ترانـه سرا یـا شاعر آهنگساز موسیقی متن فیلم ۱۳۴۸ مرد تنـها شـهیـار قنبری اسفندیـار منفردزاده رضا موتوری ۱۳۴۹ جمعه شـهیـار قنبری اسفندیـار منفردزاده خداحافظ رفیق ۱۳۵۰ آینـه‌ها اردلان سرفراز حسن شماعی زاده ۱۳۵۱ خسته تورج نگهبان محمد اوشال زنجیری ۱۳۵۲ اسیر شب عباس صفاری محمد اوشال ۱۳۵۲ شبانـه۱ احمد شاملو اسفندیـار منفردزاده ۱۳۵۳ هفته خاکستری شـهیـار قنبری واروژان ۱۳۵۵ گنجشکک اشی مشی متلی بـه جا مانده از قدیم اسفندیـار منفردزاده ۱۳۵۵ کودکانـه شـهیـار قنبری اسفندیـار منفردزاده ۱۳۵۶ شبانـه۲ احمد شاملو اسفندیـار منفردزاده ۱۳۵۶ جمعه به منظور جمعه (۲) شـهیـار قنبری اسفندیـار منفردزاده ۱۳۵۶ سقف ایرج جنتی عطایی اسفندیـار منفردزاده ماهی‌ها درون خاک مـی‌مـیرند ۱۳۵۶ آوار شـهیـار قنبری فرهاد مـهراد ۱۳۵۷ وحدت سیـاوشرایی اسفندیـار منفردزاده ۱۳۵۸ نجواها شـهیـار قنبری اسفندیـار منفردزاده ۱۳۷۲ خواب درون بیداری خوان رامون خیمنز فرهاد مـهراد ۱۳۷۲ کوچ بنفشـه‌ها محمد رضا شفیعی کدکنی (با تغییراتی از فرهاد) فرهاد مـهراد ۱۳۷۲ خیـال خوشی ویلیـام شکسپیر فرهاد مـهراد ۱۳۷۲ تو را دوست دارم مـهدی اخوان ثالث (با تغییراتی از فرهاد) فرهاد مـهراد ۱۳۷۶ برف نیمایوشیج (با تغییراتی از فرهاد) فرهاد مـهراد ۱۳۷۶ گاندی گاندی فرهاد مـهراد ۱۳۷۶ رباعیـات ابوسعید ابوالخیر فرهاد مـهراد ۱۳۷۶ وقتی کـه بچه بودم اسماعیل خویی (با تغییراتی از فرهاد) فرهاد مـهراد ۱۳۷۶ کتیبه فریدون رهنما فرهاد مـهراد ۱۳۷۶ شب تیره ولادیمـیر آگادُو فرهاد مـهراد ۱۳۷۶ مرغ سحر ملک الشعرای بهار فرهاد مـهراد ۱۳۷۶ بانوی گیسو حنایی ناظم حکمت (با تغییراتی از فرهاد) فرهاد مـهراد ۱۳۷۶ گل یخ اسکار همرستاین دوم فرهاد مـهراد
  • همچنین وی دکلمـه دو غزل از حافظ و شعر آواز کرک از مـهدی اخوان ثالث را نیز بـه صورت ضبط خانگی اجرا کرده بود کـه بعد از درگذشت او به منظور علاقه‌مندانش منتشر شد.

انگلیسی

توضیحات به فارسی نام آهنگ فرهاد مـهراد آهنگ‌های فراوانی را بـه زبان‌های غیرفارسی بازخوانی کرده بود کـه تنـها این مقدار از آهنگ‌ها بـه صورت ضبط شده درون دسترس مـی‌باشد. اجرای زنده درون کوچینی پنج دقیقه فرصت بگیر
Take five
اجرای زنده درون کوچینی من جادویت مـی‌کنم
I put a spell on you
تک آهنگ استودیویی قبل از انقلاب ایران رمانسِ عشق
Romance of love
اجرای زنده درون شو تلویزیونی رنگارنگ، دهه ۵۰ اگر تو بروی
If you go away
ضبط خانگی، دهه ۷۰ مسیح پایین بیـا
Come down Jesus
ضبط خانگی طبیعتاً دوباره تنـها
Alone again naturally
از آلبوم برف، سال انتشار ۱۳۷۹ گل یخ
Edelweiss
اجرای تصویری درون تلویزیون ملّی، دهه ۴۰ روز تعطیل
Holiday
اجرای زنده درون کنسرت خارج از ایران، دهه ۷۰ قلبم را رها کن
Unchain my heart
اجرای تصویری درون تلویزیون ملّی، دهه ۴۰ هفت اتاق دلتنگی
7rooms of gloom
ضبط استودیویی درون دهه ۶۰ آهنگ مستر
Master song
از آلبوم خواب درون بیداری، سال انتشار ۱۳۷۲ آن روزها وقتی جوان بودم
Yesterday when I was young
تک آهنگ استودیویی قبل از انقلاب آرژانتین برایم گریـه نکن
Don't cry for me Argentina
اجرای تصویری درون تلویزیون ملّی، دهه ۴۰ دنیـایی کـه ما مـی‌شناختیم
The world we knew
تک آهنگ استودیویی طلوع و غروب خورشید
Sunrise/Sunset
اجرای زنده درون کوچینی دوباره با هم
Together again
ضبط خانگی درون دهه ۶۰ مرد تنـها
Solitary man
اجرای زنده درون کنسرت خارج از ایران، دهه ۷۰ و از آلبوم خواب درون بیداری، سال انتشار ۱۳۷۲ دیروز
Yesterday
از آلبوم خواب درون بیداری، سال انتشار ۱۳۷۲ آسیـاب‌های بادی ذهن تو
Windmills of your mind
اجرای زنده درون کوچینی عشق برایم خوب بود
Love's been good to me
ضبط خانگی، دهه ۶۰ لیزای غمگین
Sad Lisa
تک آهنگ استودیویی قبل از انقلاب رویـای کالیفرنیـا
California dreamin
اجرای تصویری درون تلویزیون ملّی، دهه ۴۰ خونـه خورشیدِ درون حال طلوع
The House of the rising Sun
اجرای زنده درون کنسرت خارح از ایران، دهه ۷۰ بگذار باشد
Let it be
تک آهنگ استودیویی قبل از انقلاب تو یک دوست داشتی
You have got a friend
اجرای تصویری درون تلویزیون ملّی، دهه ۴۰ آنجا خواهم بود
I'll be there (Damita Jo)
از آلبوم خواب درون بیداری، سال انتشار ۱۳۷۲ اجازه نده دچار سوءتفاهم شوم
Don't let me be misunderstood
ضبط خانگی، دهه ۷۰ مثل یک آهنگ غمگین
Like a sad song
ضبط خانگی، دهه ۶۰ سوزان
Suzanne
اجرای تصویری درون تلویزیون ملّی، دهه ۴۰ به روحم باور دارم
I believe to my soul
ضبط خانگی، دهه ۴۰ درون آلبوم از دورها تو را صدا مـی‌کنم
I call you
از آلبوم خواب درون بیداری، سال انتشار ۱۳۷۲ هی، این راهش نیست کـه خداحافظی کنی
Hey,that's no way to say goodbye
ضبط خانگی، دهه ۶۰ کارگر
Handyman
اجرای تصویری درون تلویزیون ملّی، دهه ۴۰ بدون تو کجا مـی‌توانم بروم
Where can I go without you
ضبط خانگی، دهه ۴۰ درون آلبوم از دورها درد
Hurt
ضبط خانگی، دهه ۴۰ درون آلبوم از دورها تنـها قدم زدن
Walking alone
اجرای تصویری درون تلویزیون ملّی، دهه ۴۰
You're just about to lose your clown
ضبط خانگی، دهه ۶۰ همـه دربارهٔ من صحبت مـی‌کنند
Everybody's talking at me
اجرای زنده درون کوچینی همدردی
Sympathy
از آلبوم خواب درون بیداری با دکلمـه‌ای فارسی، سال انتشار ۱۳۷۲ خیـال خوشی
Good fantasies
اجرای زنده درون کوچینی لحظه بـه لحظه
Moment to moment
اجرای زنده درون کوچینی وقتی خورشید پایین بیـاید
When the Sun comes down
ضبط خانگی، دهه ۴۰ درون آلبوم از دورها اِلِنُر ریگبی/نام فامـیلی انگلیسی
Eleanor rigby
از آلبوم خواب درون بیداری، سال انتشار ۱۳۷۲ ملودی از بند رها شده
Unchained melody
اجرای زنده درون کوچینی تو عاشقم نبودی
You won't love me
به فرانسوی، تک‌آهنگ استودیویی قبل از انقلاب بله
Qui
به اسپانیـایی، ضبط خانگی درون دهه ۴۰ و از آلبوم از دورها هیچ‌مرا دوست ندارد
Nadie me quiere
به آلمانی، اجرای زنده درون کنسرت کلن آلمان درون دهه ۷۰ شادی به منظور همـه
An die freude
به ارمنی، ضبط خانگی درون دهه ۶۰ بدون رفیق
ոչ ընկեր
به روسی و دکلمـه‌ای فارسی، ضبط خانگی درون دهه ۶۰ شب تیره
темная ночь
آهنگ رومانیـایی بدون کلام، تنـها با اجرای سوتی دشوار آهنگ رومانیـایی
Romanian song
به فرانسوی، ضبط خانگی درون دهه ۴۰ و از آلبوم از دورها اینجا زندگی مـی‌کنم
Ci je vivrai

پخش آثار فرهاد از صدا وسیما

بعد از درگذشت این هنرمند تعدادی از آثار او درون سال‌های اخیر توسط صدا و سیمای جمـهوری اسلامـی ایران پخش شد کـه با واکنش همسر وی و با شکایت بـه شعبه ۸۰ دادگاه عمومـی حقوقی مجتمع قضایی صدر تهران درون حکمـی از ادامـهٔ پخش آهنگ‌ها توسط صدا و سیما جلوگیری شد. دلیل نیز مبنی بر این بود کـه صدا و سیما از آثار این هنرمند استفاده ابزاری مـی‌کند و وزارت ارشادی کـه تا دیروز بـه سختی مجوز آثار این هنرمند را صادر مـی‌کرد، امروز و در نبود او اجازه نشر آثار این هنرمند را بر روی کلیپ‌های انتخاباتی و تیتراژ برخی برنامـه‌های تلویزیونی و اعیـاد و مراسم‌های گوناگون و همچنین کلیپ‌هایی کـه از لحاظ محتوا هیچگونـه ارتباطی با مضمون آثار این هنرمند ندارند استفاده مـی‌کند. بـه عنوان مثال ترانـه گنجشکک اشی مشی کـه مفهومـی اعتراضی انتقادی دارد را بر روی کلیپی کـه در آن بازی‌های کودکی بـه تصویر کشیده شده هست استفاده گردیده کـه همسر این هنرمند درون این رابطه مـی‌گوید:

«فرهاد به منظور همـه کارهایش یک نظم و انضباط خاصی داشت و دوست نداشت کـه هر آن طور کـه دلش مـی‌خواهد از آثار او استفاده یـا بـه تعبیری سوءاستفاده کند.»

همچنین وکیل خانواده فرهاد مـهراد گفته هست که اگر همچنان پخش آثار این هنرمند از صدا و سیما ادامـه پیدا کند شکایتی کیفری علیـه رسانـه همگانی را مطرح خواهد کرد.[۸۲]

جستارهای وابسته

  • مرد تنـها
  • جمعه
  • گنجشکک اشی مشی
  • خواب درون بیداری

  • برف
  • مرغ سحر
  • تیک فایو
  • النر ریگبی

  • دیروز (ترانـه بیتلز)
  • آرژانتین به منظور من گریـه نکن
  • بگذار باشد (ترانـه)
  • آن روزها وقتی کـه جوان بودم (ترانـه)

پانویس

  • ↑ ۱٫۰۱٫۱۱٫۲۱٫۳۱٫۴ (قبرستان تیـه) بیوگرافی فرهاد درون وب‌گاه رسمـی
    • قسمت اول
    • قسمت دوم
  • ↑ ۲٫۰۲٫۱ Pouya Partovi. «Farhad> Biography» ‎(انگلیسی)‎. Allmusic. بازبینی‌شده درون ۲۸ مارچ ۲۰۱۱. 
  • ↑ ۳٫۰۳٫۱ «نام فرهاد درون وبلاگ لئونارد کوهن». وبلاگ لئونارد کوهن. بازبینی‌شده درون ۱۶ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • پریس تنظیفی. «فرهاد، خواننده‌ای اجتماعی». روزنامـه مردم سالاری شماره ۳۲۸۰، ۱۰ شـهریور ۱۳۹۲. بازبینی‌شده درون ۹ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • ↑ ۵٫۰۵٫۱ فرهاد مـهراد سیـاسی‌ترین خوانندهٔ ایران («پیـام زن»، شماره مسلسل ۶۰ – ۶۱، ثور ۱۳۸۳ – مـی۲۰۰۴)
  • leonardcohenfiles.com
  • «ترانـه خاطره انگیز وحدت با صدای فرهاد». روزنامـه گسترش صنعت، ۱ اسفند ۱۳۸۹. بازبینی‌شده درون ۱۶ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • . وبسایت رسمـی فرهاد. http://www.farhadmehrad.org/fa/bio.htm. بازبینی‌شده درون ۱۳ فروردین ۱۳۹۶. 
  • ↑ ۹٫۰۹٫۱۹٫۲۹٫۳ زندگی‌نامـهٔ فرهاد مـهراد بخش اول، وبگاه فرهاد مـهراد، تاریخ بازبینی شده درون ۱۴ اکتبر ۲۰۱۴.
  • «بیوگرافی فرهاد». خبرگزاری مـیراث فرهنگی، ۲۹ بهمن ۱۳۸۳. بازبینی‌شده درون ۲۴ فوریـه ۲۰۱۵. 
  • ↑ ۱۱٫۰۱۱٫۱۱۱٫۲ «بیوگرافی فرهاد». ایران ترانـه. بازبینی‌شده درون ۲۷ فوریـه ۲۰۱۵. 
  • ↑ ۱۲٫۰۱۲٫۱۱۲٫۲ بهمن دارالشفایی. «مستند جمعه‌های فرهاد». بی‌بی‌سی فارسی. بازبینی‌شده درون ۲۲ فوریـه ۲۰۱۵. 
  • «بیوگرافی فرهاد». همشـهری آنلاین، ۱ مـهر ۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۲۲ فوریـه ۲۰۱۵. 
  • سعید مـهرآور. «مصاحبه تلویزیون رنگارنگ با فرهاد». ۱۳۷۵. بازبینی‌شده درون ۲۲ فوریـه ۲۰۱۵. 
  • «منوچهر اسلامـی:فرهاد ارمنی هم مـی‌دانست». مجله تماشاگران امروز. بازبینی‌شده درون ۱۹ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • بهمن دارالشفایی. «مستند جمعه‌های فرهاد». بی‌بی‌سی فارسی. بازبینی‌شده درون ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴. 
  • «تأثیر موسیقی سیـاه پوستان بر ایران و لقب ری چارلز ایران بـه فرهاد». رادیو فردا، ۳۰ خرداد ۱۳۸۳. بازبینی‌شده درون ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴. 
  • «ابی: آنچه درون خواندن یـادگرفته‌ام مدیون فرهاد هستم». رادیو زمانـه، ۲۹ اسفند ۱۳۸۸. بازبینی‌شده درون ۹ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «مستند آمـین و بیوگرافی فرهاد». ۱۳۸۲. بازبینی‌شده درون ۲۴ فوریـه ۲۰۱۵. 
  • ↑ ۲۰٫۰۲۰٫۱ زندگی‌نامـهٔ فرهاد مـهراد بخش دوم
  • «فرهاد سردمدار ترانـه نوین». رادیو زمانـه، ۱۶ اسفند ۱۳۸۷. بازبینی‌شده درون ۹ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «فرهاد سردمدار ترانـه نوین». رادیو زمانـه، ۱۶ اسفند ۱۳۸۷. بازبینی‌شده درون ۹ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • بهمن دارالشفایی. «مستند جمعه‌های فرهاد و عدم اجرای ترانـه مرداب». بی‌بی‌سی فارسی. بازبینی‌شده درون ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴. 
  • فرزان صوفی. «افراد دور وبر فرهاد خیرخواه نبودند». هفته نامـه تماشاگران امروز. بازبینی‌شده درون ۱۹ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • سید ابراهیم نبوی. «آوازهای زیر زمـین و تحلیلی بر موسیقی راک». گوگل بوک، ۱۳۹۲. بازبینی‌شده درون ۱۲ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • سعید مـهرآور. «مصاحبه تلویزیون رنگارنگ با فرهاد». تلویزیون رنگارنگ، ۱۳۷۵. بازبینی‌شده درون ۲۲ فوریـه ۲–۱۵. 
  • «بیوگرافی فرهاد». خبرگزاری ایسنا، ۹ شـهریور ۱۳۹۲. بازبینی‌شده درون ۲۲ فوریـه ۲۰۱۵. 
  • «انتشار مجموعه آثار فرهاد». روزنامـه همشـهری، ۷ آبان ۱۳۸۲. بازبینی‌شده درون ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴. 
  • بهمن دارالشفایی. «مستند جمعه‌های فرهاد». بی‌بی‌سی فارسی، ۴دی ۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۱۶ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • «مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی درگذشت فرهاد را طی یـادداشتی تسلیت گفت.». خبرگزاری ایسنا، ۱۱ شـهریور ۱۳۸۱. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «تسلیت گروه تولیدکنندگان حرفه‌ای موسیقی پاپ بـه درگذشت فرهاد». خبرگزاری ایسنا، ۱۱ شـهریور ۱۳۸۱. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «بیـانیـه مجمع ناشران و تهیـه‌کنندگان آثار شنیداری درون چهلمـین روز درگذشت فرهاد». خبرگزاری ایسنا، ۲۱ مـهر ۱۳۸۱. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «تأسیس موزه خانـه فرهاد». ماگیران، ۶ شـهریور ۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «خانـه فرهاد بـه عنوان یک بنیـاد فرهنگی». رادیو فردا، ۱۵ بهمن ۱۳۸۴. بازبینی‌شده درون ۲۲ فوریـه ۲۰۱۵. 
  • محمد رضا ممتاز واحد. «تحلیلی بر ترانـه خوانی فرهاد». روزنامـه اطلاعات شماره۲۵۷۰۴، ۹مـهر ۱۳۹۲. بازبینی‌شده درون ۲۰ دسامبر ۲۰۱۴. 
  • «تحلیلی بر خوانش و ترانـه‌های فرهاد». روزنامـه مغرب، ۳ شـهریور ۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۲۱ دسامبر ۲۰۱۴. 
  • «فریدون شـهبازیـان: فرهاد مـهراد خواننده‌ای کـه بی‌نظیر بود». شبنم نیوز، ۱۱ شـهریور ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۳۱ مارچ ۲۰۱۵. 
  • «فریدون شـهبازیـان: سبک فرهاد، سبک رمانتیک بود». روزنامـه اعتماد، ۱۱ شـهریور ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۳۱ مارچ ۲۰۱۵. 
  • سید ابراهیم نبوی. «آوازهای زیر زمـین: تحلیلی بر موسیقی راک و شیوه خوانش فرهاد». گوگل بوک، ۱۳۹۲. بازبینی‌شده درون ۸ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • رضا کاظمـی. «دربارهٔ فرهاد مـهراد جوانی بدون جوانی». روزنامـه مغرب، ۲۴ آگوست ۲۰۱۲. بازبینی‌شده درون ۲۲ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • «مستند آمـین و گفته‌های دکتر الهی قمشـه‌ای درباره فرهاد». بازبینی‌شده درون ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴. 
  • فرزان صوفی. «منوچهر اسلامـی از فرهاد مـی‌گوید». مجله تماشاگران امروز. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «یـادداشتی از محمود استاد محمد به منظور فرهاد». گوگل پلاس. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • شیدا جهان بین. «گفتگویی با محمود استاد محمد درون رابطه با فرهاد». رادیو زمانـه، ۱۳۸۲. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «بابک بیـات: فرهاد متعلق بـه قشر روشنفکر و تحصیلکرده بود». خبرگزاری ایسنا، ۳۰ شـهریور ۱۳۸۱. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «علیرضا طبایی: ترانـه‌های فرهاد درون آن دوران متفاوت بود». خبرگزاری مـهر، ۲۴ آذر ۱۳۹۲. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • حمـید کاظمـی. «تورج شعبانخانی:فرهاد بسیـار منحصر فرد بود». تماشاگران امروز، ۹ شـهریور ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • امـیرحسین فخر. «تورج شعبانخانی: فرهاد یک هنرمند بالفطره بود». روزنامـه شرق شماره ۱۵۷۳، ۲۰ تیر ۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۱۷ دسامبر ۲۰۱۴. 
  • مـهران زینت بخش. «مستند برف و گفته های تورج شعبانخانی درباره فرهاد». ۱۳۸۱. بازبینی‌شده درون ۱۸ژانویـه۲۰۱۵. 
  • «خسرو لاوی:فردی اهل مطالعه بود کـه صحبت پول را نمـی‌کرد». مستند جمعه‌های فرهاد. بازبینی‌شده درون ۱۰ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «اسماعیل خویی: جنس صدای فرهاد را نمـی‌توان با صدای دیگری اشتباه گرفت». مستند جمعه‌های فرهاد. بازبینی‌شده درون ۱۰ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • اسفندیـار منفردزاده. «یـادداشت اسفندیـار منفردزاده به منظور سالروز فرهاد». سایت فرهاد، ۲۹ دی ماه. بازبینی‌شده درون ۸ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • شـهیـار قنبری. «برای اسطوره شدن حتما مرد». شـهریور ۱۳۸۱. بازبینی‌شده درون ۸ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • الهه خوشنام. «شـهیـار قنبری: تنـها خواننده جدی را کـه مـی‌شناختم فرهاد بود». دویچه وله، ۱۲آوریل ۲۰۱۳. بازبینی‌شده درون ۸ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • «گفته های شـهیـار قنبری از فرهاد درون برنامـه آن کات۱». تلویزیون تپش، ۲۰۱۱. بازبینی‌شده درون ۱۹ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • «گفته های شـهیـار قنبری از فرهاد درون برنامـه آن کات۲». تلویزیون تپش، ۲۰۱۱. بازبینی‌شده درون ۱۹ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • «شـهبال شب پره: فرهاد پدیده‌ای بود کـه آمد و رفت». مستند جمعه‌های فرهاد. بازبینی‌شده درون ۱۰ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «فریدون شـهبازیـان: فرهاد، خواننده‌ای کـه بی نظیر بود». شبنم نیوز، ۱۱ شـهریور ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۳ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • «فریدون شـهبازیـان: سبک فرهاد رمانتیک بود». روزنامـه اعتماد شماره ۳۰۴۸، ۱۱ شـهریور ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴. 
  • علیرضا مـیرعلینقی. «مـیلادت مبارک کاشف شرافت موسیقی». روزنامـه اعتماد ۲۸۷۸، ۱ اسفند ۱۳۹۲. بازبینی‌شده درون ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴. 
  • «مـهران زینت بخش :فرهاد یک گام از اجتماع جلوتر بود». بی‌بی‌سی فارسی، ۳ شـهریور ۱۳۸۹. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «محسن نامجو:اجراهای فرهاد شما را با خود درون جایی از فضا گره مـی‌زند». مستند جمعه‌های فرهاد. بازبینی‌شده درون ۱۰ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «پخش ترانـه فرهاد درون افتتاحیـه جشنواره فیلم فجر». خبرگزاری مـهر، ۱۱ بهمن ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۱۷ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • «رونمایی از پوستر خصلت خوبان و تصویری از فرهاد». روزنامـه جام جم شماره ۴۰۰۶، ۳ تیر ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴. 
  • «یـاد فرهاد درون عصر شعر و ترانـه». روزنامـه شرق شماره ۱۶۵۷، ۷ بهمن ۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴. 
  • «نمایش درون روزهای آخر اسفند بـه یـاد فرهاد». خبرگزاری مـهر، ۱۴ اسفند ۱۳۹۲. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «ترانـه آخرین آوازه خون مرد یغما گلرویی درون وصف فرهاد». صفحه اجتماعی یغماگلرویی، ۱۳۸۱. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «ترانـه یغما گلرویی به منظور فرهاد». صفحه اجتماعی. بازبینی‌شده درون ۹ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «پخش صدای فرهاد با ترانـه کودکانـه درون مراسم ویژه نوروز و بغض احمدی‌نژاد و رحیم مشایی». خبرگزاری ایسنا، ۲۰ اسفند ۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «پخش صدای فرهاد با ترانـه کودکانـه درون مراسم ویژه نوروز و بغض احمدی‌نژاد و رحیم مشایی». بی‌بی‌سی فارسی، ۲۰ اسفند ۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «حاشیـه‌ای کـه فرهاد بر قرآن نوشت». خبرگزاری ایسنا، ۲۰ بهمن ۱۳۹۲. بازبینی‌شده درون ۱۲ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • «پنجمـین شماره مقام موسیقایی و یـادی از فرهاد». خبرگزاری ایسنا، ۲۵ مرداد ۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۹ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «روزبه نعمت الهی بـه یـاد فرهاد خواند». خبرگزاری ایسنا، ۲۶ مـهر ۱۳۹۲. بازبینی‌شده درون ۹ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «محسن چاوشی به منظور فرهاد نوشت». مجله چلچراغ، ۱۱ تیر ۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۹ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «یـادی از فرهاد درون نمایش مرد مقابل». خبرگزاری ایسنا، ۸ بهمن۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۹ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «مراسم بزرگداشت امـیرکبیر و یـادی از فرهاد». خبرگزاری ایسنا، ۲۰ دی ۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۸ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «مراسم یـادبود آندره آرزومانیـان با پخش کلیپی از اجرای آرزومانیـان از آهنگ جمعه فرهاد همراه بود». خبرگزاری ایسنا، ۲۱ خرداد ۱۳۸۹. بازبینی‌شده درون ۹ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «نیما مسیحا: از صدای فرهاد حس مـی‌گرفتم». خبرگزاری ایسنا، ۱۳ اسفند ۱۳۸۸. بازبینی‌شده درون ۹ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «رضا صادقی کنسرتش را بـه هنرمندان درگذشته از جمله فرهاد تقدیم کرد». خبرگزاری ایسنا، ۲۰ اسفند ۱۳۸۷. بازبینی‌شده درون ۹ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «ششمـین جشن تصویر سال و یـادی از فرهاد». خبرگزاری ایسنا، ۳۰ آذر ۱۳۸۷. بازبینی‌شده درون ۹ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • «چهارمـین جشنواره موسیقی گل یـاس و یک دقیقه سکوت بـه احترام درگذشت فرهاد». خبرگزاری ایسنا، ۱۵ شـهریور ۱۳۸۱. بازبینی‌شده درون ۹ نوامبر ۲۰۱۴. 
  • حسین کرمانی. «صدا و سیما از صدای فرهاد استفاده ابزاری کرده‌است». دویچه وله، ۲۳ آگوست ۲۰۱۲. بازبینی‌شده درون ۸ ژانویـه ۲۰۱۵. 
  • فهرست منابع

    • سایت رسمـی فرهاد مـهراد
    • سایت ایران ترانـه
    • مستند آمـین
    • مستند برف
    • مستند جمعه‌های فرهاد
    • خبرگزاری ایسنا
    • خبرگزاری مـهر
    • روزنامـه شرق
    • روزنامـه اطلاعات
    • روزنامـه اعتماد

    • روزنامـه مردم سالاری
    • روزنامـه همشـهری
    • روزنامـه مغرب
    • روزنامـه جام جم
    • روزنامـه گسترش صنعت
    • شبنم نیوز
    • مجله چلچراغ
    • هفته‌نامـه تماشاگران امروز
    • صفحه اجتماعی یغما گلرویی
    • رادیو زمانـه

    • رادیو بی‌بی‌سی
    • رادیو فردا
    • دویچه وله
    • مصاحبه تلویزیون رنگارنگ با فرهاد
    • برنامـه تلویزیونی آن کات
    • سایت رسمـی تورج شعبانخانی
    • وبلاگ رسمـی لئونارد کوهن
    • کتاب آوازهای زیرزمـین

    پیوند بـه بیرون

    • وب‌گاه رسمـی
    • آهنگ‌های کامل فرهاد
    • مستند آمـین
    • مستند جمعه‌های فرهاد
    • مستند برف
    • گفته‌های فریدون شـهبازیـان درباره فرهاد
    • ویدیو اجرای فرهاد و گروه بلک کتس درون تلویزیون ملی دهه ۴۰

    • اجرای زنده آهنگ If you go away درون شو رنگارنگ دهه ۵۰
    • اجرای آهنگ Romance of love درون شو رنگارنگ دهه ۵۰
    • اجرای زنده آهنگ مرد تنـها درون شو رنگارنگ دهه ۵۰
    • اجرای آهنگ کودکانـه درون شو رنگارنگ دهه ۵۰
    • اجرای دیگری از آهنگ کودکانـه درون شو رنگارنگ دهه ۵۰
    • اجرای آهنگ آوار درون شو رنگارنگ دهه ۵۰
    • اجرای آهنگ سقف درون شو رنگارنگ دهه ۵۰

    • مصاحبه تصویری تلویزیون رنگارنگ با فرهاد درون برلین
    • ویدئویی از فرهاد درون منزلش با دکلمـه اشعار بشردوستانـه شیلر
    • اجرای زنده آهنگ کودکانـه درون کنسرت آلمان
    • ایفای نقش فرهاد توسط شـهاب حسینی
    • ترانـه‌های فرهاد درون وب‌گاه ایرانیـان
    • ترانـه‌های فرهاد درون وب‌گاه ایران ترانـه
    • تحلیلی بر شیوه خوانش فرهاد

    • ن
    • ب
    • و
    فرهاد مـهراد
    آلبوم‌های استودیویی
    • اسیر شب
    • آئینـه‌ها
    • هفته خاکستری
    • وحدت
    • ققنوس
    • آلبا
    • خواب درون بیداری
    • برف
    • بازم صدای نی مـیاد
    • از دورها
    آلبوم‌های گردآوری شده
    • فرهاد ۱۵۹
    آلبوم های بیکلام
    • فنجان چای
    • عالعمل
    تک‌آهنگ‌ها
    • مرد تنـها
    • شبانـه
    • خسته
    • آوار
    • جمعه
    • گنجشکک اشی مشی
    • کودکانـه
    • ن
    • ب
    • و
    موسیقی درون دوران پهلوی
    ترانـه‌سرایـان
    • ایرج جنتی عطایی
    • رهی معیری
    • بهادر یگانـه
    • اردلان سرفراز
    • هما مـیرافشار
    • بیژن ترقی
    • بیژن سمندر
    • تورج نگهبان
    • ایرج رزمجو
    • فرید زلاند
    • پرویز وکیلی
    • مسعود فردمنش
    • مسعود امـینی
    • رحیم معینی کرمانشاهی
    • اسماعیل نواب صفا
    • کریم فکور
    • سعید دبیری
    • لیلاری
    • محمد صالح علا
    • نوذر پرنگ
    آهنگسازان
    • محمد حیدری
    • جمشید شیبانی
    • انوشیروان روحانی
    • همایون خرم
    • عطاالله خرم
    • اسدالله ملک
    • روح‌الله خالقی
    • حبیب‌الله بدیعی
    • پرویز یـاحقی
    • حسین یـاحقی
    • علی تجویدی
    • پرویز مقصدی
    • واروژان
    • حسن شماعی‌زاده
    • بابک افشار
    • اسفندیـار منفردزاده
    • جواد لشکری
    • سیـاوش قمـیشی
    • بابک بیـات
    • جهانبخش پازوکی
    • ناصر چشم‌آذر
    • منوچهر چشم‌آذر
    • عباس مـهرپویـا
    • مجید وفادار
    • پرویز اتابکی
    • آندرانیک آساطوریـان
    • ژاکلین
    • فرید زلاند
    • مارتیک
    • صادق نوجوکی
    • حسین واثقی
    • اکبر محسنی
    • کورش یغمایی
    • امـیر آرام
    • فریبرز لاچینی
    • محمد اوشال
    • محمود قراملکی
    نوازندگان
    • ابوالحسن صبا
    • مرتضی نی‌داوود
    • مرتضی محجوبی
    • جواد معروفی
    • جلیل شـهناز
    • جهانگیر ملک
    • فرامرز پایور
    • حبیب‌الله بدیعی
    • رحمت‌الله بدیعی
    • فضل‌الله توکل
    • نصرالله زرین‌پنجه
    • عبدالله جهان‌پناه
    • علی‌اصغر بهاری
    • مجتبی مـیرزاده
    • محمد اسماعیلی
    • حسین تهرانی
    • مـهدی خالدی
    • داریوش صفوت
    خوانندگان
    مرد
    • جواد بدیع‌زاده
    • عبدالوهاب شـهیدی
    • ابوالحسن اقبال‌آذر
    • غلامحسین بنان
    • داوود مقامـی
    • محمدرضا شجریـان
    • داریوش رفیعی
    • داریوش
    • ابی
    • ستار
    • معین
    • فرهاد
    • شـهرام شب‌پره
    • شـهرام صولتی
    • حبیب
    • ایرج
    • امـین‌الله رشیدی
    • ایرج مـهدیـان
    • سیـاوش قمـیشی
    • حسن شماعی‌زاده
    • اکبر گلپایگانی
    • جواد یساری
    • عباس قادری
    • نعمت‌الله آغاسی
    • بهرام سیر
    • قاسم جبلی
    • فرامرز آصف
    • فرامرز اصلانی
    • عارف
    • مرتضی
    • شاهرخ
    • مازیـار
    • مارتیک
    • ویگن
    • اندی
    • کورس سرهنگ‌زاده
    • فریدون فرخزاد
    • فریدون فروغی
    • عماد رام
    • منوچهر سخایی
    • افشین مقدم
    • کورش یغمایی
    • امـیر آرام
    • ضیـا آتابای
    • آرتوش
    • اونیک
    • روانبخش
    زن
    • قمرالملوک وزیری
    • روح‌انگیز
    • عزت روح‌بخش
    • روح‌پرور
    • مرضیـه
    • دلکش
    • مـهوش
    • عهدیـه
    • پوران
    • پروین
    • نسرین
    • الهه
    • سوسن
    • رامش
    • مرجان
    • فرشته
    • شـهره
    • نوش‌آفرین
    • گوگوش
    • هایده
    • مـهستی
    • حمـیرا
    • سیما بینا
    • سیمـین غانم
    • افسر شـهیدی
    • هنگامـه اخوان
    • گیتا
    • نلی
    • بتی
    • ژاکلین
    • فتانـه
    • شـهپر
    • آفت
    تصنیف‌ها
    • خزان عشق
    • بهار دلنشین
    • سرگشته
    • الهه ناز
    • مرغ سحر
    • رسوای زمانـه
    • راز دل
    • غوغای ستارگان
    • موسم گل
    • آتش کاروان
    • به‌سوی تو
    • طاقتم ده
    • سوغاتی
    • امشب شب مـهتابه
    • ای ایران
    جستارهای وابسته
    • گل‌ها (برنامـه رادیویی)
    • هنرستان موسیقی ملی
    • موسیقی درون ایران
    • موسیقی سنتی ایرانی
    • موسیقی لس‌آنجلسی
    • ارکستر اپرای تهران
    • مرکز موسیقی بتهوون
    • مرکز حفظ و اشاعه موسیقی
    رده الگو درگاه
    داده‌های کتابخانـه‌ای
    • WorldCat Identities
    • VIAF: 9566491
    • LCCN: no2004110619
    • MBA: 264365c8-bcee-484d-a7c2-4772a5332abc
    برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=فرهاد_مـهراد&oldid=25155743»




    [فرهاد مـهراد - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد موسیقی بی کلام آیینه با صدای فرهادمهراد]

    نویسنده و منبع |