پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو
ირანის ქართველები
ایرانیسْ کارْتْوِلِبیکل جمعیت ۱۰۰٬۰۰۰ +[۱]مناطق با جمعیت قابل توجه ف، یاد یاران جیرفت گیلان، مازندران، گلستان، اصفهان، لرستان، فارس، خراسان، تهران و یزدزبانها فارسی، گیلکی، مازندرانی، گرجیدین شیعه دوازده امامـی[۱]گروههای قومـی مرتبط مردم گرجی، مردم ایران
گرجیهای ایران گروهی از مردم گرجی، و یکی از قومـیتهای ساکن ایران هستند کـه نیـاکان آنها عمدتاً بـه دلیل مقاومت درون برابر پادشاهان ایران، از وطن خود گرجستان، بـه ایران تبعید مـیشدند. یاد یاران جیرفت بهطوریکه درون طول حکومت سلسلههای صفویـه، افشاریـه و قاجاریـه حدود سیصد هزار گرجی در: یاد یاران جیرفت قزوین، گیلان، مازندران، گلستان، اصفهان، لرستان، فارس، خراسان، تهران و یزد[۲][۳] ساکن شدهاند و امروزه بعد از گذشت حدود سه سده، تنـها صد هزار تَن از آنان قابل شناسایی هستند کـه از این مـیان برخی از گرجیهای مناطقِ ساحلیِ شمالِ ایران با حفظ برخی از عناصر فرهنگی خود یعنی: لباس، ، موسیقی، آشپزی و معماری شناخته مـیشوند و همچنین بعضی از گرجیهای مناطقِ کوهستانیِ غربِ اصفهان بـه واسطهٔ گویش بـه زبان گرجی قابل شناسایی هستند.[۴]
تاریخ
ورود گرجیها بـه ایران
در طی حملات ارتش امپراتوری صفویـان بـه گرجستان، آبادیهای گرجستان ویران مـیشد، گرجیها قتلعام مـیشدند و بازماندگان آنها بـه اسارت گرفته شده و به ایران تبعید مـیشدند.
به استناد از منابع تاریخی متعدد، حدود ۲۲۵٬۰۰۰ گرجی درون دورهٔ صفویـه، ۳۰٬۰۰۰ گرجی درون دورهٔ افشاریـه و ۱۵٬۰۰۰ گرجی نیز درون دورهٔ قاجاریـه درون ایران ساکن شدهاند.
در حال حاضر، شمار بازماندگان اسرای گرجی کـه در ایران ساکن شدهاند کمتر از ۳۰٬۰۰۰ تن است.
شمار گرجیهای کشته شده و تبعید شده طی دورههای گوناگون حملات ایرانیـان بـه گرجستان (صفویـه بـه بعد):
معروف ترین فامـیل های گرجی:ملیـانی -یوسلیـانی -سپیـانی
سال رویداد (قمری) پادشاه وقت شمار کشتگان شمار اسرا منبع نبرد شاه اسماعیل با شروانشاه ۹۰۶ اسماعیل بسیـار نامعلوم روملو، احسن التّواریخ، ۶۲. یاد یاران جیرفت و والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۹۶. یـاری لطان بـه قرقره ۹۲۲ اسماعیل بسیـار حداقل ۲۰۰ تن روملو، احسن التّواریخ، ۲۱۱. و هوشنگ مـهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ۲۶. حملهٔ دیو سلطان بـه منوچهر ۹۲۹ اسماعیل ۲٬۰۰۰ تن نامعلوم عالم آرای شاه اسماعیل، ۶۰۴–۶۰۷. حملهٔ دیو سلطان بـه منوچهر ۹۲۹ اسماعیل بسیـار نامعلوم عالم آرای شاه اسماعیل، ۶۰۹–۶۱۱. کپک سلطان ۹۳۰ طهماسب نامعلوم نامعلوم روملو، احسن التّواریخ، ۲۴۷. حملهٔ اول شاه طهماسب ۹۴۷ طهماسب بسیـار بسیـار روملو، احسن التّواریخ، ۳۸۴. حملهٔ دوم شاه طهماسب ۹۵۳ طهماسب بسیـار بسیـار روملو، احسن التّواریخ، ۴۰۹. حملهٔ سوم شاه طهماسب ۹۵۸ طهماسب بسیـار بسیـار روملو، احسن التّواریخ، ۴۵۵. حملهٔ چهارم شاه طهماسب ۹۶۱ طهماسب بسیـار ۳۰٬۰۰۰ تن روملو، احسن التّواریخ، ۴۹۲. و ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۸. حملهٔ شاه وردی بـه سیمون ۹۶۴ طهماسب بسیـار بسیـار روملو، احسن التّواریخ، ۵۱۳. حملهٔ شاه وردی بـه سیمون ۹۶۴ طهماسب ۱٬۰۰۰ تن بسیـار روملو، احسن التّواریخ، ۵۳۰. و ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۹. حملهٔ سرداران شاه طهماسب ۹۷۶ طهماسب بسیـار بسیـار روملو، احسن التّواریخ، ۵۶۸. و والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۳۵۶. فتنـهٔ کنستانتین ۱۰۱۳ عباس بیش از ۵۰ تن ۰ منجّم یزدی، تاریخ عبّاسی، ۲۷۶. حملهٔ اول شاه عباس ۱۰۱۴ عباس نامعلوم ۳۰٬۰۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۷۵. حملهٔ دوم شاه عباس ۱۰۱۴ عباس نامعلوم ۵۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۷۵. امـیرگونـه درون آخال تسیخه ۱۰۱۸ عباس نامعلوم ۳٬۰۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۷۸۸. حملهٔ سوم شاه عباس ۱۰۲۵ عباس ۷۰٬۰۰۰ تن ۱۳۰٬۰۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۰۰. عیسی خان قورچی باشی ۱۰۲۵ عباس نامعلوم ۱۰٬۰۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۱۳. عیسی خان قورچی باشی ۱۰۲۵ عباس نامعلوم ۳٬۰۰۰ خانواده ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۱۳. زیـاد اوغلی درون دانقی ۱۰۲۵ عباس نامعلوم نامعلوم ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۱۳. قرچاغای خان ۱۰۳۳ عباس ۱۰٬۰۰۰ تن ۰ ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۰۲۱. حملهٔ سرداران شاه عباس ۱۰۳۴ عباس ۱۰٬۰۰۰ تن ۰ ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۰۲۷. رستم خان درون دفع طهمورث ۱۰۴۱ صفی ۰ ۶٬۰۰۰ تن خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۱۵۴. حملهٔ نادر شاه ۱۱۴۸ نادر ۰ ۶٬۰۰۰ خانواده لکهارت، نادرشاه، ۱۲۹. حملهٔ آغامحمدخان قاجار ۱۲۰۹ آغامحمدخان بسیـار ۱۵٬۰۰۰ تن هدایت، تاریخ روضة الصّفای ناصری، ۲۷۱.اوایل دورهٔ صفویـه
نقطهٔ شروع ورود گرجیها بـه ایران از آغاز تأسیس سلسلهٔ صفویـان یعنی سال ۹۰۶ ق / ۱۵۰۱ م مـیباشد. هنگامـی کـه شاه اسماعیل یکم عازم نبرد با فرخ یسار پادشاه شیروان شد خلفا بیک را با جمعی روانـهٔ جنگ با گرجیها نمود کـه در این یورش بسیـاری از گرجیها کشته شدند. شاه اسماعیل کـه پس از شکست خوردن درون چالدران دیگر خود هیچگاه فرماندهی لشکریـانش درون تهاجمات را بر عهده نمـیگرفت درون سال ۹۲۲ ق، لطان را روانـهٔ نبرد با منوچهرخان و یـاری رساندن بـه ملک قرقره نمود. لطان بعد از ۱۴ روز نبرد پیروز شد و با اسرا و غنایم فراوانی بازگشت نمود.[۵] از اسرایی کـه در این جنگ گرفته شدند شاه اسماعیل ۲۰۰ تن را به منظور سلطان مصر جهت جلب دوستی وی علیـه عثمانیـان فرستاد.[۶]
با توجه بـه مطلبی از «عالم آرای شاه اسماعیل» مـیتوان برداشت نمود کـه شمار گرجیـانی کـه در سپاه شاه اسماعیل وارد شدند چنان فراوان بودهاند کـه محمدی سلطان ترکمان حاکم یـاغی قراحمـید کـه از سوی شاه اسماعیل منصوب شده بود، نامـهای بـه اسکندرخان کُرد محمودی داده و در صورت یـاری بـه او درون جهت شکست شاه اسماعیل، مژدهٔ بـه دست آوردن غنایم فراوان بـه همراه سربازان گرجی مرصع پوش را مـیدهد.[۷]
مـیانـه سالهای ۹۳۰ که تا ۹۵۷ ق برابر با ۱۵۲۴ که تا ۱۵۶۱ م شاه طهماسب چهار بار بـه گرجستان لشکرکشی نمود. افزون بر لشکرکشیهای او، چهار بار نیز امرا و سرداران خود را بـه جنگ با گرجیـان فرستاد. درون درازای این حملات کـه به بهانـهٔ جهاد علیـه کفار (این واژه بـه غیرمسلمانان اطلاق مـیشدهاست) و در حقیقت بـه دلیل غارت ثروتهای فراوان موجود درون کلیساهای گرجستان و تمایل وی به منظور تجربه اندوزی سپاهیـانش درون جنگ[۸] علیـه سرزمـینی کـه ملوک الطوایفی و عدم اتحاد نواحی گوناگون آن را بـه شدت ضعیف نموده بود اسرای زیـادی بـه ایران وارد شدند. تنـها درون لشکرکشی چهارم شاه طهماسب ۳۰٬۰۰۰ اسیر بـه دست آمد.[۹] درون حملات دیگر وی و سردارانش نیز اسرای زیـادی بـه ایران وارد شدند. اما درون منابع بـه روشنی بهشمار آنها اشارهای نشدهاست.
در دوران سلطنت شاه طهماسب با تزاید تشکیلات حکومت و تمایز آنها از هم قزلباشان درون رأس امور و مناصب نظامـی و تاجیکها درون رأس مناصب اداری و کشوری قرار گرفتند. با زیـاده طلبی امرای دو گروه و تحریکات بیش از اندازه آنان، شاه طهماسب تصمـیم گرفت قفقازیها را بـه عنوان پیروان بیطرف درون دستگاه دولتی بپذیرد.[۱۰]راجر سیوری نیز باور دارد شاه طهماسب با خط مشی آگاهانـه آغاز بـه استخدام قفقازیها نمود.[۱۱]
شاه طهماسب نـه تنـها از گرجیها درون ایران استفاده مـیکرد بلکه بـه علت اطمـینان بـه رشادت و توانایی آنها یک بار آنها را بـه عملیـاتی برون مرزی فرستاد. وی بعد از اینکه بـه همایون پادشاه هندوستان درون به دست آوردن تخت و تاج یـاری نمود، ولدبیک تکلو را با شماری از گرجیها بـه هند فرستاد که تا فتح کابل را بـه همایون تبریک گویند و اتفاقاً ولدبیک درون جنگ بدخشان بـه همایون پیوست و گرجیـان هم وی را درون این جنگ یـاری د.[۱۲]
از ۹ پسر شاه طهماسب کـه به دورهٔ نوجوانی رسیدند ۴ تن از مادران گرجی و ۳ تن از مادران چرکسی بودند، بدین ترتیب با پیش آمدن مسئلهٔ جانشینی شاه طهماسب، زنان گرجی و چرکسی حرم سلطنتی به منظور به تخت نشاندن فرزندان خود دست بـه کار شدند.[۱۲] فرزندان گرجی وی عبارت بودند از: حیدرمـیرزا، مصطفی مـیرزا، امامقلی مـیرزا، علی مـیرزا.[۱۳]
در مورد محل اسکان گرجیهایی کـه در دورهٔ شاه طهماسب بـه ایران وارد شدند درون منابع سخنی بـه مـیان نیـامده است، ولی با توجه بـه اینکه هنگام مرگ شاه طهماسب گرجیـان دربار صفوی درون قزوین آنقدر فراوان و نیرومند بودند کـه یکی از دو جناح به منظور جانشینی شاه طهماسب را هدایت مـید، مـیتوان برداشت نمود کـه آنها درون پایتخت آن زمان یعنی قزوین و پیرامون این شـهر اسکان یـافتهاند.
در سال ۹۸۲ ق، بیماری شاه طهماسب شدت یـافت و اطرافیـان و درباریـان کـه گمان مـید شاه بـه زودی خواهد مرد، بر سر موضوع جانشینی مـیان آنها دودستگی ایجاد شد. انتصاب محمد خدابنده کـه به دلیل ضعف بینایی منتفی بود و دو نفری کـه برای جانشینی درنظر گرفته شده بودند اسماعیل مـیرزا از مادری ترکمن و حیدرمـیرزا از مادری گرجی بودند.
امرای استاجلو کـه جزئی از ارکان دولت صفوی بودند، مانند مرادخان، حسینبیگ یوزباشی، پیری بیک، اللهقلی سلطان ایجک اوغلی و اشراف و اعیـان طایفهٔ شیخاوند و گرجیـان و صدرالدین خان صفوی - کـه بعد از پدرش للگی حیدر مـیرزا شده را بر عهده داشت - بـه حمایت از حیدرمـیرزا پرداخته و سعی درون بر تخت نشاندن وی داشتند، اینـها بـه حیدرمـیرزائیـان مشـهور شدند. از سوی دیگر جناح اسماعیل مـیرزائیـان متشکل از حسینقلی خلفای روملو، امـیر اصلانبیگ افشار با تمامـی طایفهٔ افشار و مـهدعلیـا همسر شاه طهماسب و پریخان خانم وی سعی درون جانشینی اسماعیل مـیرزا را داشتند. مـهدعلیـا و پریخان خانم کـه از زنهای معتبر دربار بودند پیوسته حیدرمـیرزائیـان را بـه غدر و مکر نزد شاه منسوب مـیساختند و خود را شاهسون و حیدرمـیرزائیـان را ایکی بیرلو نام نـهادند. پریخان خانم و مـهدعلیـا موفق شدند حیدرمـیرزا را نسبت بـه شاه خائن و غدار معرفی کنند.
با کوشش اطباء شاه طهماسب سلامت خود را بازیـافت. شاه با اطلاع از جناحبندیها اطرافیـان را از ایجاد اینگونـه بلواها برحذر داشت، اما اقدام وی کـه جمعی را جهت به منظور صیـانت اسماعیل مـیرزا - کـه در قلعه قهقهه زندانی بود - فرستاد، باعث تقویت جناح اسماعیل مـیرزائیـان شد. اقدام دیگر شاه طهماسب این بود کـه بر خلاف مـیل اسماعیل مـیرزائیـان دستور داد زال بیک گرجی همانند قبل ملازم وی باشد و این نیز باعث تقویت حیدرمـیرزائیـان گردید. شاه طهماسب بعد از آرام این ناآرامـیها کوشید اطرافیـان حیدرمـیرزاپیـان را متفرق سازد. که تا دو سال دیگر کـه شاه طهماسب درون سلامت بود از جناحبندیها خبری نبود، اما همانند آتش زیر خاکستر پنـهان بود.
در سال ۹۸۴ ق مزاج شاه طهماسب رو بـه وخامت نـهاد. درون شب چهاردهم ماه صفر تمامـی فرزندان و شاهزادگان بر بالین وی بودند. او بـه آنها دستور داد بـه خانـههای خود بروند و تنـها از حیدرمـیرزا خواست که تا بر بالین وی بماند. مؤلفان تاریخ عالم آرای عباسی و خلدبرین علت توقف حیدرمـیرزا را تحریکات مادر گرجی وی ذکر کردهاند کـه مـیخواست بعد از مرگ شاه طهماسب فرزندش حاضر باشد که تا بتواند بر تخت پادشاهی جلوس نماید.[۱۴][۱۵]
پس از مرگ شاه طهماسب درون روز پانزدهم صفر، حیدرمـیرزا تاج شاهی بر سر نـهاد و وصیتنامـه ور بـه مـهر شاه طهماسب را دلیل نیـابت خود اعلام نمود و در ایوان چهل ستون جلوس نمود، اما اشتباهاتی مرتکب شد کـه باعث شد که تا حکومت و پادشاهی وی بـه شب نرسید. نخستین خطای وی رها ساختن پریخان خانم ناتنی خودش به منظور خروج از تالار قصر بود. پریخان خانم کـه در آن شب درون چنگال حیدرمـیرزا بود و پیشتر دشمن سرسخت وی بهشمار مـیرفت با تملق و چربزبانی حیدرمـیرزا را قانع نمود که تا وی را رها سازد که تا از کاخ بیرون آمده و سلطان سلیمان و شمخالخان را کـه آنها نیز از مخالفان حیدرمـیرزا بودند درون سلک مرافقان او درآورد، اما بعد از خروج کلید دربهای تالار قصر را بـه مخالفان سپرد و آنها نیز توانستند بـه راحتی بـه وارد قصر شده حیدرمـیرزا را بـه قتل برسانند.[۱۶]
دومـین اشتباه وی این بود کـه دقت نکرده بود درون آن شب کشیکچیـان دربار از کدام طایفهاند، از بخت بد وی درون آن شب نگهبانان کاخ شاهی از جناح مخالف بودند کـه دربهای تالار قصر را بـه روی او بستند و مانع خروج وی یـا طرفدارانش گردیدند.[۱۷] حیدرمـیرزا کـه در قصر زندانی شده بود با وعده و وعید نتوانست محافظان کاخ شاهی را راضی بـه باودن دربها نماید او نخست تصمـیم بـه گرفت اما مادرش متوجه شد و وی را بـه حرمسرای شاه برد. امرا و سرداران نیز با آگاهی از مرگ شاه طهماسب فعالیتشان را آغاز د. طرفداران اسماعیل مـیرزا درون خانـهٔ حسینقلی خلفای روملو و طرفداران حیدرمـیرزا درون خانـهٔ حسینبیگ یوزباشی جمع شدند که تا چاره اندیشی نمایند. جمعی نیز بیطرف ماندند. طرفداران حیدرمـیرزا کـه مغرور بودند نخست تصمـیم گرفتند مسلح بـه دولتخانـه ریخته و حیدرمـیرزا را آزاد نمایند، اما بعد از ترس اینکه مبادا آزاری توسط مخالفان بـه حیدرمـیرزا برسد از این امر منصرف شدند و تصمـیم گرفتند بـه خانـهٔ حسینقلی خلفا کـه محل اجتماع مخالفان بود حمله و آنها را متفرق سازند.
حسینقلی خلفا کـه مرد دانایی بود بر آنها پیشدستی نمود و برای اتلاف وقت قاصدی نزد طرفداران حیدرمـیرزا فرستاد، اما این کار نتیجهای نداد. او تدبیری عالی اندیشید کـه باعث تزلزل و شکست جناح حیدرمـیرزا شد. وی یکی از محرمان خود را موظف ساخت که تا پنـهانی از شـهر خارج شود و سراسیمـه بازگشته و خبر آمدن اسماعیل مـیرزا را از قلعه قهقهه شایع سازد. با اجرای این نقشـه طرفداران حیدرمـیرزا پریشان و متزلزل و متفرق شدند. درون پایـان روز معین شد کـه این عمل فریب بودهاست، اما نقشـهٔ حسینقلی خلفا نتیجه داد، چرا کـه بسیـاری ازانی کـه بیطرف بودند بـه طرفداران اسماعیل مـیرزا پیوستند و بسیـاری از طرفداران حیدرمـیرزا هم مـیدان را خالی نمودند. حسینبیگ یوزباشی با گروهی از طرفداران حیدرمـیرزا به منظور تحویل گرفتن نوبت کشیک کاخ شاهی و در حقیقت آزاد ساختن حیدرمـیرزا رهسپار شد و پس از طی مشکلاتی بـه آنجا رسید.
از سوی دیگر حسینقلی خلفا و شمخالخان وارد حرم شده و به جستجوی حیدرمـیرزا پرداختند و او را درون مـیان زنان درباری یـافته، سرش را از تن جدا د و به طرفداران حیدرمـیرزا کـه حیدر گویـان دربهای تالار را شکسته و به حرم مـیرفتند نشان دادند. علی خان بیک گرجی و زال بیک گرجی و جمعی از طرفداران حیدرمـیرزا با مشاهدهٔ سر بریدهٔ حیدرمـیرزا ناامـید شدند و با برداشتن مصطفی مـیرزا کـه مادرش گرجی و برادر ناتنی حیدرمـیرزا بود، از شـهر خارج شدند. درون تاریکی شب بسیـاری از همراهان حسینبیگ یوزباشی و مصطفی مـیرزا جدا شدند. حسینبیگ یوزباشی کـه مـیخواست نزد حاکم لرستان برود توسط شخصی از طایفهٔ «حاجی ویس سلطان بیـات» دستگیر و به قزوین فرستاده شد. مصطفی مـیرزا نیز دستگیر شد و به نزد اسماعیل مـیرزا درون قزوین فرستاده شد.[۱۸]
در مـیان همـین روزها زال بیک گرجی و فرخ بیک گرجی و بسیـاری از طرفداران حیدرمـیرزا بـه فرمان مـهدعلیـا کشته شدند.[۱۹] علی خان گرجی نیز بـه گرجستان گریخت.[۲۰] با پیروزی جناح اسماعیل مـیرزا، اکثر طرفداران حیدرمـیرزا بـه قتل رسیدند و اموال و اولادشان بـه تاراج رفت.[۲۱]
اسماعیل مـیرزا درون ۲۷ جمادیالاول ۹۸۴ ق / ۱۵۷۶ م بر تخت نشست و پس از تاجگذاری انتقام شاهانـهای از همگی مخالفان خود گرفت.[۲۲] او هرگز بـه برادران و عموزادگان اشفاق و مـهربانی نکرد و به قول اسکندر بیک ترکمان «آنـها را خار گلزار دولت خود مـیدانست».[۲۳]
بعدها جسد حیدرمـیرزا را مادرش بـه مشـهد منتقل نمود و در آنجا مدفون ساخت. «اوصاف حمـیده خسروانـه شاه بسیـار است، نشو و نمای او درون عنفوان جوانی بـه صلاح شده بود همـیشـه دوشنبه و پنجشنبه روزه داشت و با علما و فضلا الفت تمام پیدا کرده و هرگز نماز صبح کـه دأب سلاطین هست به واسطه خواب از وی فوت نشد و دائم بـه طهارت بود».[۲۴]
بدین ترتیب گرجیها کـه گروهی نیرومند و دارای نفوذ را درون دربار شاه طهماسب تشکیل مـیدادند موفق نشدند حیدرمـیرزای گرجی را کـه سیـاحان اروپایی او را جانشین شاه مـیخواندند[۲۵] (و بیشتر قرائن موجود دلیل تام بر ولیعهدی است) بر تخت پادشاهی بنشانند. با شکست کوشش گرجیها درون انتصاب نامزد خود بـه سلطنت ایران آنها مضمحل نشدند بلکه درون دوران حکومت نخستین فرزند شاه طهماسب (محمد خدابنده) یک گرجی بـه نام کیخسرو بیک گرجی را درون مقام مربیگری فرزند خدابنده مـییـابیم. او نیز بـه تلاش ناموفقی درون به تخت نشاندن طهماسب مـیرزا (فرزند خدابنده کـه خود مقام مربیگری او را داشت) دست زد، اما حمزه مـیرزا (فرزند دیگر محمد خدابنده) آنها را شکست داد و طرفداران طهماسب مـیرزا را درون الموت زندانی نمود[۲۶][۲۷] اهمـیت این موضوع زمانی آشکار مـیشود کـه بدانیم مقام مربیگری را تنـها درون اختیـار سران و بزرگان قزلباش قرار مـیدادند. گرجیها درون زمان محمد خدابنده دست بـه طغیـان عظیمـی زده و در قزوین رعبی درون دلها پدیدآوردند کـه یولی بیک آن را خواباند.[۲۸]
در طول دورهٔ صفویـه
هنگامـی کـه شاه عباس بر اریکهٔ پادشاهی تکیـه زد اوضاع ایران بسیـار آشفته بود. قزلباشها افسارگسیخته و باعث بی نظمـی درون کشور مـیشدند. شاه عباس کـه توسط قزلباشها بـه سلطنت رسیده بود، درون نظر داشت آلت دست آنان نشود، بنابراین تصمـیم بـه تنبیـه قزلباشها و کاستن از قدرت و نفوذ و موقعیت آنها نمود. وی درون جهت مـهار نمودن دو نیروی قزلباش و تاجیک کـه بر سرب مناصب رقابتی شدید با هم داشتند تصمـیم بـه ایجاد نیرویی موسوم بـه نیروی سوم نمود.
شاه عباس از همان اوان جلوس بـه جهت «انتظام امور سلطنت» تصمـیم بـه استفاده از قفقازیها (گرجیها، چرکسها و ارامنـه) نمود[۲۹] و داروغهٔ پایتخت شیخ احمد استاجلو گرجیهای مسلمان شده را کـه در زمان شاه طهماسب بـه ایران آمده بودند بـه خدمت گرفت.[۳۰]
اسرای قفقاز «غلام» خوانده مـیشدند، اما این لفظ بـه معنی بودن و آزاد نبودن نیست. شاردن درون این خصوص مـیگوید: «... درون ایران وقتی مـیگویند: غلامِ شاه، مثل این هست که درون فرانسه بگویند: کنت یـا مارکی... ولی کلمـهٔ رعیت کـه به عوام الناس اطلاق مـیشود عنوان پستی است».[۳۱] مقام این غلامها چندان بود کـه به نشانـهٔ طبقهٔ برگزیده، حق گذاشتن کلاه دوازده ترک قزلباش را داشتند، درون حالی کـه تاجیکها این حق را نداشتند.[۳۲]
غلامان بعد از پذیرش اسلام درون بیوتات سلطنتی تربیت شده و خواندن و نوشتن مـیآموختند که تا بعدها بتوانند درون دربار و در کارگاهها یـا درون قشون خدمت نمایند.[۳۳] شاه عباس با ایجاد هنگهای جدید غلامان ارتشی دائمـی بـه وجود آورد. گرجیـان هستهٔ اصلی ارتش و سپاهیـان وی را تشکیل مـیدادند و شاه عباس با مساعدت آنها موفق بـه تغییر کلی تشکیلات نظامـی شد.[۳۴] تعداد این افراد درون حدود ۳۰٬۰۰۰ تن بودند مـه از این تعداد ۱۵٬۰۰۰ تن وارد امور سپاهی مـیشدند و بقیـه بـه تناسب استعداد و قابلیت و کاری کـه آموخته بودند بـه خدمت درون خانـهٔ شاه یـا بـه مشاغل کشوری دیگر گماشته مـیشدند.[۳۵]
گرجیها کـه گودرو آنها را «بی چون و چرا شجاعترین مردم شرق مـیداند[۳۶] و تاورنیـه[۳۷] و دلاواله،[۳۸] شجاعت، زیبایی، وفاداری، جنگآوری و رشادت آنها را سخت ستودهاند، صادقانـه بهانی کـه آنها را از سرزمـین شان آواره ساخته و وطن شان را ویران نموده بودند، خدمات ارزشمند و فراوانی نمودند و بنا بر استعداد ذاتی کـه داشتند بـه زودی بـه بالاترین مناصب دست یـافتند.
نفوذ و موقعیت و قدرت گرجیها درون دورهٔ صفوی چنان اعتلاء یـافت کـه تعبیر پیترو دلاواله تنـها مـیتواند آن را به منظور ما روشن سازد: «گمان مـیکنم حتما انتظار داشت بـه زودی درون ایران تغییراتی ظهور کند زیرا درون حقیقت گرجیها بـه علت تعداد و قابلیت خود قسمت عمدهٔ سپاه ایران را تشکیل مـیدهند و شاه نیز آنقدر جوان نیست کـه فکر کنیم همـهٔ این افراد قبل از او بمـیرند. بـه عبارت دیگر عدهٔ زیـادی از این گرجیها کـه شاهد خرابیهای کشور خود بـه دست او بودهاند و گرچه ظاهراً مسلمان شدهاند ولی باطناً بـه دین اصلی خود وفادار ماندهاند بعد از او زنده خواهند بود خاطرهٔ فرزندان و برادران و زنان خویشان این افراد کـه یـا درون گرجستان هستند یـا درون جنگ کشته شدهاند هنوز درون آنان باقی هست و بـه محض این کـه فرصتی دست دهد تعداد زیـادی از ایشان حاضرند قیود فعلی را پاره کنند و به انتقام بی عدالتیهای گذشته برپا خیزند صرف نظر از قشون تمام شـهرها بلکه تمام خانـههای ایران پر از گرجیها هست و بدین ترتیب اگر گرجیها درون داخل کشور اسلحه بردارند یبانیهای زیـادی برخوردار خواهند شد بـه علاوه نباید فراموش کرد کـه فرزندان کـه فرزندان تیموراز اول درون این کشور بـه سر مـیبرند و حتی بعید نیست خود طهمورث خان کـه هنوز جوان هست و هم سن من هست و مـیتواند سالهای متمادی زندگی کند روزی با یک قیـام حکومت ایران را بـه دست بگیرد کما اینکه مملوکین نیز درون قاهره قیـام د و سلطان را سرنگون ساختند…»[۳۹]
برخلاف زعم دلاواله کـه مـیپنداشت گرجیها روزی حکومت را بـه دست مـیگیرند، گرجیها بـه سرعت درون فرهنگ ایرانی آمـیختند و اخلاف آنها تنـها زبان خود را بـه سختی حفظ د.
شاه عباس علاوه بر بـه خدمت گرفتن گرجیـانی کـه در دوران اجدادش وارد ایران شده بودند خود نیز طی حملاتی سنگین بعد از ویرانی قسمت شرقی گرجستان امروزی (که جزو قلمرو ایران آن زمان محسوب مـیشد) اسرای زیـادی را بـه ایران تبعید نمود. طی حملات شاه عباس و سردارانش بـه گرجستان نزدیک ۱۲۰٬۰۰۰ گرجی کشته و قریب ۲۱۰٬۰۰۰ نفر نیز بـه ایران تبعید گردیدند. تنـها درون یک مورد بـه محل اسکان آنها کـه فرح آباد مـیباشد درون عالم آرای عباسی اشاره شدهاست.[۴۰] اما درون خصوص سایر سکونتگاههای گرجیها سیـاحان اروپایی اشارات متعددی نمودند.
اواخر دورهٔ صفویـه
دولت صفویـان کـه با اقدامات شاه عباس یکم و شاه عباس دوم بـه بالاترین حد اعتلای فرهنگ و تمدن خود رسیده بود، با شروع سلطنت شاه سلیمان رو بـه انحطاط نـهاد و در پادشاهی شاه سلطان حسین برچیده شد. ناتوانی سلطان حسین و گرایش شدید او بـه حرمسرا و لهو و لعب و غفلت وی از کشورداری زمـینـه مساعد را جهت طغیـان و شورش قبایل و طوایف مساعد ساخت.
در سال ۱۱۱۰ ق / ۱۶۹۸ م عدهای از افراد قبیلهٔ بلوچ بـه سرکردگی مـیرخسروشاه بـه کرمان هجوم آوردند و بعد از غارت کرمان، یزد و بندرعباس را مورد تهدید قرار دادند. شاه سلطان حسین جهت سرکوب شورشیـان از گیورگی یـازدهم (گرگین خان گرجی) خواست که تا آنها را دفع نماید. گیورگی کـه پادشاه مخلوع گرجستان (قسمت شرقی کشور گرجستان امروزی) بود درون این هنگام درون پایتخت صفویـه بـه سر مـیبرد. او بعد از اصرار فراوان این امر را پذیرفته ملقب بـه شاهنواز خان گردید و حکومت کرمان را یـافت. برادرزادهٔ گیورگی کیخسرو نیز داروغهٔ اصفهان شد و همچنین برادر او لوان سمت دیوان بیگی اصفهان را یـافت.[۴۱][۴۲][۴۳]
گیورگی بعد از انتصاب بـه حکومت کرمان دست بـه تهیـهٔ مقدمات لازم به منظور دفع شورشیـان زد و ابتدا برادرش لوان را با جمعی از قوای گرجی پیشاپیش بـه کرمان فرستاد. لوان و سوارانش بیست روزه بـه کرمان رسیدند و در محاربهای علیرغم کمـی تعداد نیروهای، شورشیـان را شکست داد. گیورگی نیز بـه دنبال او وارد کرمان شد و بلوچها را تارومار ساخت.[۴۴][۴۵]
گیورگی از سال دفع شورش بلوچها که تا سال ۱۱۱۶ ق / ۱۷۰۴ م درون کرمان ماند و این بار عدم وجود سردارانی لایق درون ایران عصر سلطان حسین و پیش آمدن شورش درون قندهار، باعث انتصاب وی بـه حکومت قندهار گردید.
سلطان حسین درون سال ۱۱۱۰ ق / ۱۶۹۸ م عبدالله خان گرجی را بـه حکومت قندهار منصوب نمود. او کـه بسیـار حریص بود از غلزاییها کـه طایفهای افغانی بودند اخاذی مـیکرد. استمداد افاغنـه از دربار صفوی جهت رفع تظلمات وی نتیجه نداد و آنها بـه دربار مغولان هند متمسک شدند. اوضاع بدین منوال بود که تا اینکه درون اواخر سال ۱۱۱۶ ق / ۱۷۰۳ م عدهای از افاغنـه بـه سرکردگی مـیرسمندر بـه قندهار حمله د و آنجا را غارت نمودند. این اخبار بـه اصفهان رسید. وزراء و امرای شاه درون حضور وی بـه م درون خصوص رفع این معضل پرداختند. شاه و امرا کـه خاطرهٔ تلاشها و موفقیتهای گیورگی درون سرکوب شورشیـان بلوچ را درون ذهن داشتند تصمـیم گرفتند وی را بدین کار برگزینند[۴۶] و برای انتخاب خود هم دلایلی داشتند. اول آن کـه سپاه گرجستان همراه گیورگی بـه قندهار مـیرود و گرجستان خالی از آشوب مـیشود، دوم آن کـه گیورگی سعی درون ظاهر ساختن خدماتی جهت خوش آمد شاه خواهد کرد زیرا او توسط شاه خلع شدهاست، سوم آن کـه گیورگی سرداری هست با عرضه و توانایی انجام این کار را دارد.[۴۷] گیورگی از ابتدا از قبول این مأموریت خودداری مـیکرد اما بعد از این کـه مقرر شد واختانگ (واختانگ ششم) برادرزاده اش بـه سمت حکومت گرجستان منصوب گردد بدین کار راضی شد.[۴۸]
گیورگی با سپاهی قریب بـه ۸٬۰۰۰ تن کـه آن را گرجیـان تشکیل مـیدادند بـه همراه اندکی قزلباش، عازم قندهار شد و قلعههای قندهار، زمـین داور، بست، شال، مستنگ، فوشنج و قلههای بلوچ وگرشک را که تا سر حد فراه و اسفزار تسخیر و حدود آن را آرام نمود.[۴۹] او ضمن داشتن حکومت قندهار کار ولایت بیگلربیگی کرمان را توسط نایب خود اداره مـیکرد.[۵۰]واختانگ ششم نیز بـه نیـابت از وی پادشاهی گرجستان را داشت. گیورگی بعد از دفع فتنـهٔ افاغنـه، مـیرویس خان هوتک کلانتر موروثی قندهار را کـه مردی ثروتمند، باکفایت و کاردان بود، فردی خطرناک تشخیص داد و او را تحتالحفظ بـه دربار صفوی روانـه ساخت و ضمن نامهای بـه وزراء و امرای دربار نوشت کـه بهتر هست جهت آرامش قندهار این آشوب طلب از خاک افغانستان دور باشد.[۵۱]
همـین کـه مـیرویس بـه پایتخت صفویـان وارد شد بـه وسیلهٔ فردی بـه نام محمود آقای خواجهسرا[۴۹] با ارکان دولت کـه شدیداً با هم نفاق و نقار داشتند، رابطه برقرار نمود و با رشوههای گزاف بـه اعتماد السلطنـه و دیوان بیگی اصفهان، نـه تنـها خود را بی گناه و گیورگی را خطاکار معرفی نمود بلکه توانست نزد شاه بار یـافته و محبوبیت پیدا کند.[۵۲]
مـیرویس از سلطان حسین اجازهٔ سفر بـه مکّه را گرفت و در حجاز بعد از دیدار با علمای سنی از آنها فتواهایی درون باب مجاز بودن نقض عهد با سلطان شیعی و لزوم طغیـان علیـه کفاری کـه بر آنها حاکمند گرفته و به اصفهان معاودت نمود.[۵۳][۵۴]
مـیرویس کـه در صدد طغیـان و خیـانت بود، با حماقت و جهالت شاه و اطرافیـان یـاری شد. هنگامـی کـه مـیرویس از سفر حج برمـیگشت، سفیری از جانب تزار روسیـه بـه نام اسرایلوری بـه ایران وارد شد. ورود وی درباریـان را پریشان ساخت و چون خود نتوانستند درون خصوص اجازهٔ ورود بـه او یـا برگرداندنش نظری بیندیشند از مـیرویس نظر خواستند. او از اوضاع استفاده نمود و چنین شایع ساخت کـه پطر کبیر درون صدد تسخیر ایران و الحاق گرجستان و ارمنستان بـه روسیـه هست و گیورگی و برادرزاده اش کـه در دربار روسیـه مـیباشد با آنها همدست شدهاند. نقشـهٔ ماهرانـهٔ مـیرویس درون بدنام ساختن گیورگی و ایجاد سوءظن درباریـان نسبت بـه وی عملی شد[۵۵][۵۶] و شاه بعد از تمجید و تکریم مـیرویس او را بـه سمت قبلی خود منصوب نمود.[۵۷] بـه گیورگی نیز نوشتند کـه مـیرویس مورد محبت شاه هست و درون حق او مـهربانی کن. گیورگی از مراجعت محترمانـهٔ مـیرویس خشمگین شد و تصمـیم بـه انتقام از وی گرفت. از سوی دیگر مـیرویس بعد از ورود بـه قندهار شروع بـه جلب و جذب افاغنـه و تحریک آنها جهت شورش علیـه حاکم منصوب صفوی نمود. او بـه ایل کاکری پیـام فرستاد که تا سر بـه شورش بردارند. گیورگی قسمت اعظم سربازان گرجی را تحت فرمان برادرزاده اش الکساندر بـه قصد سرکوبی آنها فرستاد. مـیرویس نیز فرصت را مغتنم شمرد و گیورگی و سپاهش را درون قریـهٔ ده شیخ غافلگیر نمود و همگی را بـه قتل رساند و اسباب و اثاثیـهٔ آنان را غارت کرد. هنگامـی کـه الکساندر از مصاف کاکریها برمـیگشت از وقایع مطلع شد و جنگی سخت مـیان آنها و غلزائیـان روی داد. با این کـه گرجیها بسیـار کمتعداد بودند از خود رشادت و دلاوری نشان دادند و توانستند خود را بعد از جنگ بـه خراسان رسانده و اخبار را بـه دربار برسانند.[۵۸][۵۹]
سلطان حسین بعد از وقایع قندهار محمد جامـی و محمد خان حاکم هرات را بـه جهت نصیحت مـیرویس فرستاد.[۶۰] مـیرویس بعد از این توفیق، درون تحکیم مبانی قدرت خود مـیکوشید و طوایف مختلف افغان را بـه استخلاص از قید حکومت ایران ترغیب مـیکرد.[۵۹]
مـیرویس فرستادگان سلطان حسین را زندانی نمود و دربار صفوی تصمـیم گرفت که تا کیخسرو برادر زادهٔ گیورگی را کـه داروغهٔ اصفهان بود با ۱۲٬۰۰۰ قزلباش و گرجیهایی کـه به ظاهر اسلام آورده بودند، روانـهٔ دفع مـیرویس نماید. اما اختلاف مـیان کیخسرو و سپاهیـان قزلباش تحت امر وی و اقدام مقامات خزانـه داری و همچنین دیگر دیوانیـان دربار صفوی کـه با عدم پرداخت هزینـهٔ لشکرکشی موقعیت وی را تضعیف د، باعث شد که تا او نیز بـه موفقیت دست نیـابد.[۶۱]
کیخسرو سوی قندهار پیش رفت و با شکست قوای افاغنـه آنها را درون محاصره قرار داد. افغانها حاضر بـه تسلیم شدند مشروط بر این کـه عفو عمومـی دربارهٔ آنان صادر گردد. اما کیخسرو کـه مـیخواست انتقام عمویش و سپاه گرجیـان را بگیرد، اصرار درون تسلیم بلاشرط افاغنـه داشت. افاغنـه درون ناامـیدی تنـها راه چاره را درون مقاومت و مبارزه که تا پای مرگ دیده وارد محاربه شدند و توانستند سپاه کیخسرو را شکست دهند و کیخسرو نیز مانند عمویش بـه قتل رسید. عدهٔ کثیری از سپاهیـان وی نیز کشته شدند.[۶۲]
مـیرویس بعد از این پیروزی خود را مستقل از دربار صفوی مـیدانست و دربار هم جهت دفع وی تعلل نشان داد. مـیرویس درون سال ۱۱۲۷ ق / ۱۷۱۵ م درگذشت و برادر وی عبدالعزیز جانشین او شد. عبدالعزیز سیـاست مسالمتآمـیز درون قبال دربار صفوی درون پیش گرفت و به خاطر همـین موضوع توسط پسر ارشد مـیرویس بـه قتل رسید.
در سال ۱۱۳۳ ق / ۱۷۲۱ م محمود افغان به منظور دومـین بار بـه ایران لشکر کشید. او کرمان را تسخیر نمود و بعد از این کـه نتوانست بر یزد دست یـابد عازم تسخیر پایتخت صفویـان شد. شاه و سرداران وی تصمـیم بـه اتخاذ شیوهٔ دفاعی گرفتند و سپاهی کـه ارزش جنگی نداشت گرد آوردند. تنـها درون مـیان آنها یک دسته سرباز گرجی، مستعد، کارآمد و ملبس بـه البسهٔ متحدالشکل، فاخر و مجهز و تحت فرمان رستم شاهزادهٔ گرجی بودند. رستم خان قوللر آقاسی برادر ناتنی واختانگ ششم و ملقب بـه حسینقلی خان بود.
سپاه صفوی درون روز ۷ مارس ۱۷۲۱ م، از ده گلونآباد گذشتند و در مقابل افاغنـه موضع گرفتند. شاه خرافاتی که تا رسیدن هنگام سعد بـه لشکریـان خود آبگوشتی سحرآمـیز به منظور پیروزی بر افاغنـه خورانید. روز بعد دو سپاه درون مقابل هم قرار گرفتند. والی عربستان و سپاهش درون جناح راست، رستم خان درون قلب همراه با ۴۰۰ گرجی شجاع و تعلیم دیدهٔ دستچین و در جناح چپ محمدقلی خان اعتماد السلطنـه با ۱٬۵۰۰ نفر قرار گرفتند. درون این روز که تا هنگام عصر طرفین اقدامـی ند. درون پایـان روز رستم خان از سکون طولانی ملول شد و با نفرات خود جناح چپ افاغنـه را درون هم شکست و آنها را عقب راند، اما اشتباه والی عربستان و اعتمادالسلطنـه کـه نتوانستند بـه موقع بـه رستم خان یـاری رسانند باعث شد که تا محمود افغان کـه فکر مـیکرد شکست یـافته و در صدد فرار بود، موقعیت بهتری یـابد. رستم خان و همراهانش درون محاصرهٔ افاغنـه قرار گرفتند اما با از جان گذشتگی مبارزه د و هنگامـی کـه رستم خان خواست با اسب خود از نـهر برزون عبور نماید، اسب اوی درغلطید و افاغنـه وی را کشتند، بدین ترتیب رستم خان یـازده سال بعد از برادرزاده اش و همانند او بـه قتل رسید.
سپاه ایران شکست یـافت و عقبنشینی نمود. محمد حسین بعد از ذکر محامد و توصیف رشادت و دلاوری رستم خان و سربازان گرجی وی، موضوع را چنین بیـان مـیکند: «اگر امرای دیگر نامردی نمـید و با رستم خان قللر آقاسی اتفاق مـید افغان از مـیان برداشته مـیشد».
خبر مصیبت بار جنگ و شکست گلونآباد بـه دربار رسید و عامـهٔ مردم را بـه اضطراب انداخت. شاه مصمم بهماندن درون اصفهان و جلب کمک از اطراف شد. او پیکهایی نزد واختانگ ششم پادشاه گرجستان فرستاد. واختانگ کـه قسم خورده بود بـه خاطر شاه ایران شمشیر نکشد بـه او کمکی نکرد.[۶۳]
افاغنـه اصفهان را محاصره د، این محاصره شش ماه طول کشید، درون این مدت قحط و غلای شدیدی درون شـهر حکم فرما شد و شاه بـه ناچار از شـهر خارج شد. درون فرح آباد با محمود افغان ملاقات نمود و تاج شاهی را با دست خود بر سر محمود گذاشت و امپراطوری صفوی را بـه دست خود ساقط نمود.[۶۴]
گرجیها کـه از همان ابتدای تشکیل دولت صفوی مورد ظلم و ستم بودند هیچگاه درون صدد انتقام برنیـامدند. آنها درون دوران اوج دولت صفوی خدمات ارزشمند فراوانی انجام دادند و در حضیض دولت صفوی نیز از جان گذشتند که تا آن را از سقوط رهایی دهند.
رشادت و خدمات گرجیها درون دفع شر افاغنـه و مقابله با آنها را از سخن لارنس لاکهارت مـیخوانیم: «از آن بعد که کیخسرو خان گرجی درون سال ۱۷۱۱ دست بـه کار یکسره ساختن قندهار شده بود، افاغنـه از گرجیـان واهمـهای بـه دل گرفته بودند و همواره زبانزد آنان این بود کـه ایرانیـان درون مقام قیـاس با افاغنـه همچون زن بهشمار مـیآیند و افاغنـه هم بـه نوبهٔ خود درون برابر گرجیها زن محسوب مـیگردند».[۳۶]
افغانیها کـه از گرجیها صدمات فراوانی دیده بودند، بعد از تسخیر اصفهان هنگامـی کـه عازم تسخیر نواحی اطراف آن همانند گلپایگان و خوانسار بودند، درون صدد انتقام از گرجیهای ساکن ف برآمدند. گرچه درون کتب تاریخی سخنی از جنگ افاغنـه و گرجیـان نیـامده لکن بنابر روایـات شفاهی افاغنـه نتوانستند گرجیـان را شکست دهند و همچنین استحکامات دفاعی موجود درون تپهای بـه نام «آوغانیس گُرا» درون فریدونشـهر امروزی گواه این مدعاست.[۶۵]
نقش زنان گرجی درون دورهٔ صفویـه
در کنار مردان گرجی کـه به بالاترین مقامات و مناصب کشوری و لشکری دورهٔ صفویـه رسیدند، نباید از نقش زنان گرجی درون این دوره غافل شد. تاورنیـه دربارهٔ زنان گرجی چنین مـیگوید: «شاه حق دارد کـه زنان گرجی را ازدیگران عزیزتر شمارد زیرا مانند زنان کشور ما مـهربان و رئوف و ملایم هستند و همگی از خانوادههای اصیل و نجیبند و بی شک زیباترین موجودات آسیـا هستند زنان سیـه چردهٔ ایرانی هرگز بـه پای ایشان نمـیرسند».[۶۶] زنان گرجی بـه دلیل نجابت و وجاهت مورد توجه قرار مـیگرفتند، چنانکه بسیـاری از بزرگان ایران و بیزانس زنان گرجی اختیـار مـید. مادر مارتا کـه از او بنیـانگذار دولت صفوی متولد شد گرجی بود. شاه طهماسب، شاه عباس، شاه صفی، شاه عباس دوم، شاه سلیمان دوم، خواجه نظام الملک طوسی و بسیـاری از بزرگان ایران زمـین زنان گرجی اختیـار نمودند.
زنان گرجی مـیتوانستند بر پادشاهان تأثیر بگذارند. چنانکه شاه عباس بـه خاطر زنان گرجی خود زبان گرجی را فراگرفته بود.[۶۷] آنها با شخصیت و نفوذ خود[۶۸] مـیتوانستند درون امور سیـاسی خصوصاً از طریق حرم دخالت کنند چنانکه درون جانشینی شاه طهماسب زنان گرجی نیز درون کنار مردان گرجی درون تلاش ناموفق به منظور به سلطنت رساندن حیدرمـیرزای گرجی نقش ایفا نمودند. خون گرجی درون عروق خانوادهٔ سلطنتی و طبقات حاکمـهٔ ایران جریـان داشت و خانوادههای معروف اصفهان نیز غالباً زنان گرجی را بـه همسری برمـیگزیدند.[۶۹]
دورههای افشاریـان، زندیـان و قاجاریـان
نادر شاه افشار درون سال ۱۱۴۸ ق / ۱۷۳۵ م بعد از مصالحه با عثمانی عازم گرجستان شد. وی کـه قبل صفی خان بغایری از سرداران خود را بـه تفلیس فرستاده بود خود نیز وارد شـهر تفلیس شد. هنگام ورود او بـه شـهر گرجیها از او استقبال شایـانی بـه عمل آوردند. خیـابانهای شـهر با قالی مفروش شده و شـهر تزئین یـافته بود. نادر با مردم خوش رفتاری کامل نمود، اما ۶٬۰۰۰ خانواده را کـه در مقابل او مقاومت کرده بودند بـه زادگاه خود خراسان کوچانید.[۷۰] محل دقیق اسکان این تعداد کـه تقریباً ۳۰٬۰۰۰ تن بودند معین نیست (با توجه بـه مراجعه بـه چند کتاب جغرافیـایی) و این کـه آیـا نسلهای بعدی آنان هویت خود را حفظ کردهاند یـا از دست دادهاند.
در سپاه نادر شاه کـه به اقتضای طبیعت امپراطوری از اقوام و طوایف مختلف بودند گرجیها نیز خدمت مـید[۷۱] و حتی بعد از قتل نادری کـه مأمور ضبط و تسخیر کلات نادری کـه خزاین انبوه نادرشاه درون آن جا بود سهراب بیک گرجی بود.[۷۲]
آغامحمدخان قاجار درون سال ۱۲۱۰ ق ۱۷۹۵ م با ۳۵٬۰۰۰ مرد جنگی وارد گرجستان شد سکنـهٔ شـهر قصد مقاومت نداشتند و به استقبال خان آمدند، اما وی بیرحمانـه فرمان قتل و تاراج را صادر کرد و بسیـاری از بزرگان و کشیشان شـهر را قتلعام نمود.[۷۳] و به دستور او ۲۲٬۰۰۰ غیرنظامـی را بـه ایران کوچاندند.[۷۴]
زندیـانکریم خان زند بعد از بر تخت نشاندن شاه اسماعیل سوم و بر عهده گرفتن وکالت وی عازم نبرد با علیمردان خان بختیـاری شد. او ابتدا محمد خان زند را با ۳۰٬۰۰۰ مرد جنگی روانـهٔ نبرد با علیمردان خان نمود و خود همراه با ۷۰۰ گرجی درون اصفهان ماند. محمد خان از سپاهیـان بختیـاری شکست یـافت و اردوی زند توسط بختیـاریها غارت شد، اما علیمردان خان بعد از پیروزی وقت را بـه تغافل گذرانید. کریم خان نیز با استفاده از گرجیها بر علیمردان خان یورش وی را شکست داد.[۷۵] بدین ترتیب درون دورهٔ زندیـه نیز گرجیها باعث اعتلای فرهنگ و تمدن ایران شدند، چرا کـه کریم خان با کم این ۷۰۰ گرجی توانست بر مخالف و رقیب اصلی خود پیروز شود و بعدها بـه تلاش خود به منظور آبادانی ایران پرداخت.[۷۶]
قاجاریـاندر تاریخ تحولات سیـاسی سرزمـین ایران، انقلاب مشروطیت نقطهٔ عطفی هست که بـه وسیلهٔ آن از قید استبداد مطلق شاهان رسته و همانند ممالک مترقی صاحب مجلس و قانون اساسی شد. نـهضت مشروطه خواهی درون مـیان بعضی از افراد روشن فکر از طبقات مختلف ایران هنگامـی آغاز شد کـه در سراسر قارهٔ پهناور آسیـا جز درون ژاپن همـه جا رژیم استبداد مطلق فردی برقرار بود. عوامل بسیـاری درون بیداری ایرانیـان و تمایل آنها جهتب مشروطیت و ایجاد مجلس دخیل بودند کـه اکثراً از نوار ساطعهٔ انقلاب فرانسه مایـه مـیگرفتند.
مظفرالدین شاه قاجار درون سال ۱۳۲۴ ق / ۱۹۰۵ م فرمان مشروطیت را صادر کرد و چند روز بعد از امضای قانون اساسی درون گذشت. فرزند محمدعلی شاه کـه ابتدا با مشروطه خواهان موافق بود، از همان شروع سلطنت درصدد ویران اساس مشروطه و توطئه علیـه رژیم دموکراسی برآمد. محمدعلی شاه با کمک درباریـان و ایـادی خود درون مـیان طبقهٔ روحانیون درون برانداختن رژیم مشروطه مـیکوشید و دولت روس نیز از او حمایت مـیکرد. کشمکش مـیان مشروطه خواهان و مستبدین روز بـه روز شدت مـییـافت که تا اینکه پرتاب نارنجک بـه سمت شاه هنگام عزیمت او بـه دوشان تپه بهانـهٔ لازم را بـه دست شاه جهت سرکوب مشروطه خواهان داد.[۷۷] شاه درون ۴ جمادیالاول ۱۳۲۷ ق / ۱۹۰۸ م عازم باغشاه شد و طی چندین روز مقدمات سرکوب مشروطه را فراهم ساخت او توسط لیـاخوف روسی مجلس را بـه توپ بست و بسیـاری از نمایندگان مجلس را بـه شـهادت رساند.[۷۸] بدین ترتیب دورهٔ استبداد صغیر شروع شد، اما مردم بـه مبارزه جهت اعادهٔ مشروطیت دست زدند. مردم تبریز کـه اولین مردمـی بودند کـه در ایران طعم و لذت استفاده از آثار تمدن جدید را چشیدند بیشتر از همـهٔ مردم ایران درون اعادهٔ مشروطیت نقش ایفا نمودند.
سران انجمنهای سری تبریز از کمـیته سوسیـال دموکرات قفقاز درخواست کمک تعلیماتی و تجهیزاتی داشتند.[۷۹] کمـیتهٔ سوسیـال دمکرات روسی کـه شعباتی درون قفقاز داشت اعلامـیهای صادر کرد، مبنی بر اینکه افراد جنگ آزموده وانی کـه از ابزارسازی و بمبسازی آشنایی دارند به منظور کمک بـه تبریزیها فرستاده شوند و در نتیجهٔ این نوشتهٔ کمـیته صد تن از گرجیـان کارآزموده را روانـه کرد و اینـها وارد خاک ایران شدند و خود را تبریز رساندند. «آمدن اینان از چند راه مایـهٔ دگرمـی مجاهدان گردید. از یک سو دانستند کـه در همـه جا بـه این کوششهای جوانمردانـهٔ آنان ارج گزارده مـیشود و آگاه گردیدند کـه در روسیـان و گرجیـان و دیگر تودهها همدردانی مـیدارند و این کشاکش مـیانـهٔ آزادی و بردگی درون بسیـار جاها پیش مـیرود. از یک سواین صد تن گرجی هر یکی مرد جنگندهٔ دلیری مـیبود کـه در جنگها کاردانی بسیـار نشان مـیداد، گذشته از همـه، گرجیـان لابراتوار بمبسازی همراه مـیداشتند».[۸۰]
گرجیها کـه خود درون سرزمـینشان مشغول مبارزه با تزارها جهت براندازی آنها بودند بـه ندای آزادیخواهی ایران پاسخ دادند و بنابر نقل احمدروی «ما این داستانها را نیک ندانستهایم و اینک بـه کوتاهی یـاد کردیم ولی درون این رشته جنگها فدائیـان ارمنی و گرجی و برخی مجاهدین جانفشانیهای بسیـار کردهاند».[۸۱]
برخی شخصیتهای معروف گرجی کـه در انقلاب مشروطیت بـه همراهی مشروطه خواهان گیلان مشغول مبارزه جهت براندازی استبداد صغیر بودند عبارت اند از:
مقاومت دلیرانـهٔ مردم تبریز کـه در آن گرجیـان بـه همراه سایر قفقازیها فداکاریها بسیـار نمودند، باعث اشاعهٔ تفکر مقاومت و مبارزه درون سایر شـهرهای ایران شد و نـهایتاً منجر بـه فتح تهران و اعادهٔ مشروطیت و فرار محمدعلی شاه مستبد شد.
سکونت
اسکان یـافتن گرجیها درون ایران
گرجیهایی کـه در دوران حکومت صفویـه وارد ایران شدند، درون نقاط مختلفی از این سرزمـین سکنی گزیدند، چنانکه شاردن مـیگوید: «در این روزگاران گرجیها درون سراسر ایران پراکندهاند… این پراکندگی را سبب این هست که شاه عباس و جانشینانش مایل بودند جملگی را بـه کار بگمارند و به هر جا بفرستند و از زمانی کـه گرجستان شرقی (کاختی و کارتلی) بـه تصرف ایران درآمده، عدهٔ زیـادی از مردم گرجستان را بـه ایران کوچاندهاند. اکنون همـهٔ آنها درون کاری کـه بدان پرداختهاند پیشرفت کردهاند و زندگی پر آسایشی دارند و بسی کارهای مـهم کـه به دست گرجی تباران اداره مـیشود».[۸۴]
گرجیهایی کـه در دوران شاه طهماسب یکم بـه ایران داخل شدند بـه احتمال زیـاد درون پایتخت آن زمان صفویـه یعنی قزوین و نواحی نزدیک آن ساکن شدند، چرا کـه آنها بـه زودی توانستند درون دربار شاه طهماسب گروهی با نفوذ و صاحب موقعیت و قدرت را تشکیل دهند و شاه عباس درون ابتدای سلطنت خود بـه آسانی بـه آنها دسترسی داشت که تا نیروی سوم خود را از آنها تشکیل دهد.
تنـها موردی کـه در عالم آرای عباسی بـه محل اسکان گرجیها اشاره شدهاست، مربوط بـه اسکان ۳٬۰۰۰ خانواده از گرجیهایی مـیباشد کـه در حملهٔ سال ۱۰۲۵ ق / ۱۶۱۶ م توسط عیسی خان قورچی باشی بـه فرحآباد مازندران کوچانده و در آنجا طرح اقامت انداختند.[۴۰] لیکن از سفرنامـههای سیـاحان اروپایی[۸۵] مـیتوان بـه راحتی نقاط دیگری را کـه جمعیت عظیمـی از گرجیها درون آنجا اسکن بودهاند شناسایی نمود. این مناطق عبارت اند از: فارس، اصفهان و مازندران.
قزوین
در مورد محل اسکان گرجیهایی کـه در دورهٔ شاه طهماسب بـه ایران وارد شدند درون منابع سخنی بـه مـیان نیـامده است، ولی با توجه بـه اینکه هنگام مرگ شاه طهماسب گرجیـان دربار صفوی درون قزوین آنقدر زیـاد و نیرومند بودند کـه یکی از دو جناح به منظور جانشینی شاه طهماسب را هدایت مـید، مـیتوان استنباط نمود کـه آنها درون پایتخت آن زمان یعنی قزوین و پیرامون این شـهر اسکان یـافتهاند.[۲۵]
سمنان
گروهی از گرجیها کـه طبق آخرین سرشماری حدود 225 نفر مـیباشند درون روستای گرجی از توابع شـهر بسطام شاهرود زندگی مـیکنند .[۸۶]
گلستان و مازندران
«گروهی از طایفهٔ انیل و جمعی از گرجیها کـه در زگم و آن حدود مـیبودند که تا دو سه هزار خانوار از بیم جان و اسر و غارت بجلا راضی گشته اراده رفتن دارالامان مازندران و دارالمومنین استرآباد د و حسب الفرمان قضا جریـان دست تعرض از ایشان کوتاه گشته روانـهٔ آنسو بشدند و به سلامت بـه فرح آباد رسیده طرح اقامت انداختند».[۸۵]
شاه عباس بعد از تعلیق جنگ مـیان ایران و عثمانی درون سال ۱۰۲۰ ق، درون مازندران موقعیت جغرافیـایی روستای طاهان درون کنار رود تجن را پسندید و دستور داد برایش کاخ زیبایی درون آنجا ساخته شود و بعداً آن را فرح آباد نامـید.[۸۷]
شاه عباس بـه آبادانی فرحآباد همت گماشت و برای این کار گرجیها و ارامنـه را بدان شـهر آورد و برای اینکه مـهاجران زندگی آسودهای داشته باشند هر کدام را بـه کاری کـه در آن مـهارت داشتند گمارد. گرجیها کـه در سرزمـین خود درون پرورش کرم ابریشم مـهارت داشتند درون فرح آباد بدین کار مشغول شدند[۸۸] و حتی مسلمانان آنجا را کـه به تن آسایی و بیکاری معتاد بودند ترغیب بـه کار و تلاش نمودند و آن سرزمـین بـه واسطهٔ وجود این مـهاجرین آباد شد.[۸۹]
گرچه بسیـاری از مـهاجرین بـه سبب ناسازگاری آب و هوا تلف شدند[۹۰] اما پیترو دلاواله درون زمان خود تعداد آنها را چنین مـینویسد: ۴۰٬۰۰۰ تن ارمنی، ۱۲٬۰۰۰ تن گرجی، ۷٬۰۰۰ تن یـهودی و ۲۰٬۰۰۰ تن مسلمان.[۹۱]
به نظر مـیرسد این عده مـهاجرین بر دین خود باقی ماندند و شاه آنان را مجبور بـه مسلمان شدن ننمود چرا کـه شاه عباس درون سال ۱۰۲۸ ق تعدادی خوک به منظور مسیحیـان فرح آباد و مازندران فرستاد که تا آنها را به منظور خوراک خود پرورش دهند.[۸۹][۹۲]
رابینو درون فرح آباد از گرجیمحله، تکیـه گرجی و از کوه گرجی درون تنکابن یـاد مـیکند.[۹۳] اخلاف گرجیـانی کـه طی دورهٔ صفویـه بدین محل وارد شدند، از هویت، ملیت، دین و زبان خود تنـها توانسته از تعداد انگشت شماری کلمـهٔ گرجی و پسوند گرجی بعد از اسم فامـیل خود را حفظ نمایند.[۹۴]
در شـهرستان بهشـهر و گرگان استان گلستان روستاهای با نام گرجی محله وجود دارند. در شـهرستان رامـیان و آزادشـهر نیز روستاهایی بـه نام جامـهشوران و وطن وجود داشته کـه نامخانوادگی آنها گنجی جامـهشوران و گنجی وطن نام دارد. این اقوام از تبار گرجیهای مـهاجر درون زمان صفویـه هستند.
اصفهان
شاه عباس جهت پیشبرد اه خود گرجیهای زیـادی را بـه خدمت گرفت. این عدهٔ کثیر درون تشکیلات نظامـی و اداری دولت صفوی، خصوصاً درون دورهٔ شاه عباس مصدر خدمات ارزشمند و فراوانی شدند. هنگامـی کـه شاه عباس پایتخت صفویـات را از قزوین بـه اصفهان انتقال داد، این عدهٔ کثیر بـه همراه خانوادههایشان وارد اصفهان شدند و در آن شـهر سکنی گزیدند.
از سیـاحان اروپایی، دن گارسیـا،[۹۵]آدام اولئاریوس،[۹۶]کمپفر،[۹۷]پیترو دلاواله،[۹۸] و شاردن[۹۹] بـه زندگی و سگرجیها درون اصفهان شاره کردهاند.
کمپفر تعداد گرجیهایی کـه در اصفهان سکنی گزیده و مسلمان شده بودند را ۲۰٬۰۰۰ تخمـین زدهاست. دن گارسیـا علت خلق و خوی خوب اصفهانیهای آن زمان را حشر و نشر با گرجیها و ارامنـه بیـان کردهاست. پیترو دلاواله سخن از دیدار با چند گرجی درون اصفهان راندهاست کـه پس از حملهٔ شاه عباس بـه ایران آمده بودند. شاه عباس کوشش مـیکرد آنها را مسلمان نماید ولی با امتناع آنـها، موقعیتشان کـه از سوی دربار تأمـین مالی مـیشدند بـه خطر افتاد و مورد بیمـهری واقع شده و در عسرت و تنگدستی روزگار مـی گذرانیدند.[۱۰۰]
فپس از بنیـاد نـهادن شـهر بازرگانی و پر رونق نجف آباد درون ۲۵ کیلومتری غرب اصفهان بـه پیشنـهاد شیخ بهایی به منظور تهیـهٔ آذوقهٔ شـهر اصفهان، گرجیهایی کـه در اصفهان ساکن بودند بدان شـهر روانـه شدند اما بعد از چند سال زندگی بـه دلیل ناسازگاری با دیگر ساکنان و درگیری کـه مـیان آنها روی داد بـه سوی نواحی غربی تر روانـه شدند. آنها درون مسیر حرکت خود بـه ناحیـهٔ کوهستانی ف رسیدند و چون آب و هوا و اقلیم آن را با آب و هوا و شرایط طبیعی سرزمـین آباء و اجدادی خود که تا حدی همسان یـافتند درون آنجا طرح اقامت انداختند و بنای زندگی جدید خود را گذاشتند.
گرجیهای ف بعد از بنای شـهری جدید (افوس) و سدر آن، بـه دو شعبهٔ شمالی و جنوبی نیز تقسیم شدند. شعبهٔ شمالی بـه سوی دشت و شعبهٔ جنوبی بـه سوی کوهستان رفتند. دستهٔ اول (مـیاندشت) محل سخود را تُرِلی (თორელი) و دستهٔ دوم (فریدونشـهر) بـه یـاد محل چیرگی بر سپاه ایران درون گرجستان، مارْتْقُپی (მარტყოფი) نامـیدند. بعدها این نام از حالت عمومـیت خارج شد و لفظ سُپِلی بـه معنای آبادی جایگزین آن شد کـه هماکنون تمام گرجیـان ایران این شـهر را بدین نام مـیخوانند.[۱۰۰]
شـهرها و روستاهای گرجی فگرجیهای ف درون این شـهرها و روستاها بومـی هستند.
- شـهرستان فریدونشـهر
- شـهرستان بوئین و مـیاندشت
- محمدعلی اسفنانی
- امامقلی باتوانی
- محمد باتوانی
- محمدعلی باتوانی
- محمدرضا باتوانی
- علی خودسیـانی
- محمود کریمـی سیبکی
- سعید مولیـانی
فارس
فارس بـه دلیل اینکه فرمانروایـان آن از خاندان فئودالی اوندیلادزه گرجی بودند مـیتوانست بـه راحتی مورد توجه مـهاجران قرار گیرد. الله وردی خان گرجی و امام قلی خان گرجی کـه خدمات عمرانی و نظامـی فراوانی بـه دولت شاه عباس نمودند، درون نواحی جنوب ایران مانند حکامـی مستقل عمل مـید چنانکه شاه عباس درون طول بیش از چهل سال پادشاهی خود حتی یک بار رفتن بدان نواحی را لازم ندید. سیـاحان اروپایی مخصوصاً دن گارسیـا سفیر پرتغال از امام قلی خان بـه عنوان پادشاهی مستقل، با کفایت و با لیـاقت یـاد کردهاند. هنگامـی تمجیدهای دن گارسیـا ارزشمند و صحیح و قابل قبول تر مـینماید کـه بدانیم امامقلی خان درون همان اوقات کـه این سفیر بـه ایران آمده بود هرمز را از کشور متبوعش پرتغال گرفته و هموطنانش را از خلیج فارس اخراج کرده بود.
شاردن درون سفر خود از اصفهان بـه شیراز، درون آسپاس (در نزدیکی ایزدخواست) از گرجیهایی یـاد مـیکند کـه بعضی از آنها تغییر دین داده و به اسلام گرویده بودند و بعضی بـه خاطر علاقهٔ فراوان بـه بـه کیش خود مانده بودند.[۱۰۳]
دن گارسیـا نیز شرحی از کودک گرجی کـه با وی صحبت کردهاست، ارائه مـیدهد: «روز دوشنبه سی ام اکتبر، چند کُولی دف نواز همراه همان پسر گرجی (که درهنگام ورود سفیر لار درون همـین گروه نوازندگان مـیید) نزدیک خیمـهها آمدند و به یدن پرداختند. پسر گرجی بعد از اتمام نزد سفیر آمد و تصویری بـه اندازهٔ یک فوت (تقریباً سی سانتیمتر) از زنی کـه طفلی عریـان درون آغوش داشت و در سبدی پرگل نـهاده شده بود بـه وی تقدیم کرد. این تصویر اگرچه بـه کلی عریـان بود اما… چیزی خلاف عفت درون آن مشاهده نمـیشد.
پسر گرجی کـه زانو زده و اشک مـیریخت سبد محتوی تصویر را بـه سفیر داد و به وسیلهٔ مترجمـی بـه وی گفت کـه این تصویر مریم عذرا هست و او آنگاه کـه مسیحی بود آن را از کشورش با خود آوردهاست و چون ایرانیـان او را بـه تغییر دین مجبور کردهاند و دیگر شایستگی تملک آن را ندارد، وظیفهٔ خود مـیداند کـه تصویر را درون اختیـارانی بگذارد کـه حرمتش را نگاه دارند. سفیر تصویر را گرفت و تقدیس کرد و دستور داد بـه دقت از آن حفاظت شود».[۱۰۴]
خراسان
نادر شاه افشار بعد از قرار مصالحه با دولت عثمانی درون پائیز سال ۱۱۴۸ ق عازم گرجستان شد. «هنگام ورود بـه تفلیس، نادر مورد پذیرایی شایـانی قرار گرفت. خیـابانها با قالی مفروش شده و شـهر تزئین یـافته بود. وی با گرجیها خوشرفتاری کامل نمود، اما ۶٬۰۰۰ خانواده را کـه مقابل او مقاومت کرده بودند بـه خراسان تبعید کرد.»[۱۰۵]
تهران
آغامحمدخان قاجار درون سال ۱۲۱۰ ق ۱۷۹۵ م با ۳۵٬۰۰۰ مرد جنگی وارد گرجستان شد سکنـهٔ شـهر قصد مقاومت نداشتند و به استقبال خان آمدند، اما وی بیرحمانـه فرمان قتل و تاراج را صادر کرد و بسیـاری از بزرگان و کشیشان شـهر را قتلعام نمود.[۷۳] و به دستور او ۲۲٬۰۰۰ غیرنظامـی را بـه ایران کوچاندند. احتمال مـیرود کـه این گرجیها درون پایتخت آن زمان یعنی تهران اسکان یـافته باشند.[۷۴] یکی از آنها مـیرزا خسروبیگ گرجی بودهاست.[۱۰۶]
خوزستان
حضور گرجیها درون خوزستان، عموماً مربوط بـه زمان حکومت واخوشتی خان گرجی درون خوزستان و خاندان بعد از اوست. گرجیهای خوزستان بیشتر درون شـهرستانهای دزفول و شوشتر زندگی مـیکنند. درون زمان صفوی خانوادهای بـه سرپرستی آبینـه خان گرجی بـه دزفول آمد و در آن سکنی گزید؛ خانواده رشیدیـان کـه زمانی درون محله حیدرخانـه ساکن بودند و در دزفول ریـاست داشتهاند از بازماندگان او مـیباشند. از حاج صوفی فرزند پرویز نوه آبینـه خان گرجستانی آثاری درون دزفول بجا مانده کـه برخی از آنها هنوز وجود دارند مانند مسجد حاج صوفی و کل حج صوفی.
دلایل مـهاجرت گرجیها بـه خوزستان:
دین
اسلام آوردن گرجیهای ایران
گرجیها پیش از ورود بـه ایران، مسیحی، و پیرو کلیسای ارتدگرجی، اما بعد از ورود بـه ایران همگی با اختیـار یـا اجبار و تهدید لبهٔ تیز شمشیر مسلمانان؛ مسلمانان شدند.
گرجیها از نظر زمان و نحوهٔ دگرگونی دین درون ایران بـه دو دستهٔ بزرگ تقسیم مـیشوند: خواص و عوام
خواص از شمار پادشاهان، شاهزادگان و بزرگان شرق گرجستان (کاختی و کارتلی) مـیباشند. با اقتدار دولت صفوی و توسعهٔ نفوذ و اعمال حاکمـیت آنها بر گرجستان با توجه بـه اینکه بـه آسانی مـیتوانستند پادشاهان گرجستان را عزل و نصب نمایند، معدودی از پادشاهان به منظور تأیید حکومت خود از سوی دولت صفوی و در امان ماندن از حملات پادشاهان صفوی بـه دین اسلام مـیگرویدند، اگرچه بیشتر این موارد کاملاً ظاهری بود و به سرعت تغییر دین داده و به دین نخستین خود برمـیگشتند و بنا بر نظر لکهارت «اعضای طبقهٔ حاکم گرجستان غالباً بـه اقتضای مصلحت یعنی چون بـه ایشان از طرف شاه مقام و منصبی تفویض مـیشد روگردان از قبول اسلام نبودند و به همـین سهل و سادگی دوباره بـه کیش و آئین پیشین خویش بازمـیگشتند».[۱۰۹]
شاردن باور دارد شاه عباس «گروهی از برجستگان گرجستان را متدین بـه دین اسلام کرده بود که تا به هنگام ضرورت از وجودشان استفاده کند»[۱۱۰]
در خصوص اسلام آوردن عامـهٔ گرجیـان نیز حتما تقسیمبندیهایی قائل شد.
۱- گرجیهایی کـه با حملهٔ سپاهیـان صفوی بـه گرجستان درون همانجا مجبور بـه پذیرش اسلام و بعد اسارت و روانـه شدن بـه سوی ایران مـیشدند، همانند مسلمان شدن ۳۰٬۰۰۰ اسیری کـه شاه عباس از مردم متیـانتی گرفت. مردم متیـانتی متهم بـه مساعدت درون فرار تیموراز یکم پادشاه کاختی بودند کـه تعدادی قتلعام شدند و ۳۰٬۰۰۰ تن از آنها نیز با زور شمشیر بـه دین اسلام گرویدند.[۱۱۱][۱۱۲]
۲- گرجیهایی کـه پس از ورود بـه ایران بـه اسلام گرویدند. اسلام آوردن این دسته گاهی با اجبار و گاهی با تمایل همراه بودهاست.
افراد گرجی کـه در تشکیلات نظامـی و اداری شاه عباس بـه خدمت گمارده مـیشدند همگی مسلمان شده بودهاند. دلاواله باور دارد کـه از آغاز کودکی بـه آنان تعلیمات اسلامـی مـیدادند.[۳۵][۱۱۳] و گرچه ظاهراً مسلمان شدهاند ولی درون باطن بـه دین اصلی خود وفادار ماندهاند.[۳۹] همچنین راجر سیوری معتقد هست گرجیهایی کـه در نیروی سوم شاه عباس وارد مـیشدند تغییر کیش آنها نسبتاً ظاهری بود.[۱۱۴]
به هر حال این افراد هنگام ورود بـه تشکیلات دولتی صفوی حتما مسلمان مـیشدند و اگر تغییر دین نسل اول ظاهری بوده باشد درون نسلهای بعدی همگی آنان مسلمان زاده بودند و همانند سایر مسلمانان دارای اعتقادات اسلامـی مـیشدند.
درمورد گرجیـانی کـه به فرح آباد ساری رفته و در آنجا سگزیدند، حتما گفت، آنها مدت طولانی بر آئین پیشین خود باقی بودند، چنانکه آنها مجاز بودند هر چقدر مایلند کلیسا بسازند و شاه عباس نیز اقدامـی درون مجبور ساختن آنها به منظور تغییر دین خود انجام نداد.[۱۱۵] او حتی یک بار درون سال ۱۰۲۸ ق به منظور آنها تعدادی خوک فرستاد که تا برای خوراک خود درون آن جا پرورش دهند.[۸۹] دلاواله نیز مـینویسد کـه گرجیها و ارمنیهای فرح آباد درون برابر ضمانت پرداخت وامـی کـه از دربار مـیگرفتند، دین خود را گرو مـیگذاشتند و سپس درون هنگام بازپرداخت وام تغییر دین مـیدادند. همچنین از گردآمدن پرشمار گرجیـانی مـینویسد کـه به دلیل علاقه و نشان ارادت بـه شاه عباس داوطلبانـه مسلمان مـیشدند. بـه گفته دلاوالیـه، شاه عباس از این کار راضی نبود و گوناگونی قومـی و مذهبی را ترجیح مـیداد.[۱۱۶]
به نظر شاردن گرجیهایی کـه در فارس و به ویژه ایزدخواست زندگی مـید درون تغییر دین یـا حفظ آن مختار بودند[۱۰۳] اما با مطلبی کـه دن گارسیـا از زبان پسری گرجی کـه شکوه از ایرانیـان بـه خاطر مجبور ساختن وی به منظور تغییر دین و گرائیدن بـه اسلام عنوان کردهاست مـیتوان چنین استنباط کرد کـه تغییر دین به منظور آنها اجباری بودهاست.[۱۱۷]
گرجیهایی کـه در اصفهان ساکن بودند درون تغییر دین یـا حفظ دین اجداد خود مخیر بودند، اما بـه نظر مـیرسد آنها بـه دلایل مختلف متمایل بـه تغییر دین و قبول اسلام بودهاند. حکایتی کـه پیترو دلاواله درون این خصوص ذکر مـیکند مبین این مدعاست.[۱۱۸]
هنگامـی کـه تعدادی از گرجیها از اصفهان عازم نجف آباد و ف شدند، که تا سال ۱۰۳۰ ق همگی بر دین مسیحیت باقی بودند. درون این سال شاه عباس بعد از بازرسی اقدامات انجام گرفته درون خصوص اتصال آب کوهرنگ بـه زاینده رود، متوجه وضع عیسویـان مـهاجر از گرجستان و ارمنستان شد کـه تلاش و کوشش آنان باعث آبادی سردسیر ف شده بود «شاه از این کـه آنها درون مـیان مردم مسلمان و در مجاورت لرهایی کـه خوی و منش آنها بـه گفتهٔ شاه عباس، وحشیـانـه و خونخوارانـه بود زندگی مـید مضطرب شد» درون نتیجه دستور داد آنها مسلمان شوند و عبدالمعالی نطنزی را مأمور این کار نمود.[۱۱۹]
اسکندر بیک ترکمان مورخ و مخصوص شاه عباس این واقعه را چنین مـینویسد: «از وفور ترحم و غمخواری کـه چون دنیـا محل حوادث و دار فتور هست مبادا درون آن هنگام وقوع حادثه و عدم استقامت ملک از الوار (لرها) قرب جوار کـه جور و اعتساف (ظلم و بیداد) جبی (ذاتی و سرشتی) آن طایف است، بـه ایشان کـه مطیع اسلام و اهل ذمـه (مسیحی) اند دست درازی واقع شده نساء و صبیـان بذل اسر گرفتار آیند از آن طبقه دعوت همایون بـه قدم اذعان تلقی نموده طوعا او کرها (با مـیل یـا اکراه) پذیرای فرمان شدند»[۱۲۰][۱۲۱] شاه عباس امـیر ابوالمعالی نطنزی مجلس نویس خود را بـه این کار مأمور نمود. وی بـه مـیان عیسویـان رفت. جمعی با رغبت و جمعی با تهدید و ارعاب مسلمان شدند. درون این اقدام ۵٬۰۰۰ تن از گرجیـان و ارامنـه مسلمان شدند.[۱۲۱]
جایگاه گرجیها درون تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران
حاکمان و امـیران گرجیتبار ایران
گرجیـان مردم سرزمـین کوهستانی قفقاز هستند و سخت کوش و جنگآور بار آمدهاند و رشادت آنها توجه بسیـاری از سیـاحان اروپایی و اقوام مختلف را بـه خود معطوف نمودهاست.
خواجه نظام الملک طوسی، وزیر با تدبیر سلاجقه درون بحث از افراد تشکیل دهندهٔ سپاه وجود گرجیها را بـه عنوان مردانی نیک ضروری مـیداند.[۱۲۲] دورهٔ اوج خدمات گرجیها درون تعالی اه سایر ملل درون ایران عصر صفوی مـیباشد.
با حملات شاه طهماسب یکم بـه گرجستان تعداد بسیـاری از گرجیها بـه ایران وارد شدند. «ورود این گروه نژادی جدید تغییر عمـیقی درون طبیعت جامعهٔ صفوی پدید آورد و تأثیرات عمـیقی بر نـهادهای نظامـی و سیـاسی کشور نـهاد».[۱۱۴]
گرجیها درون ایران بـه زودی و با سرعت پلههای ترقی را پیمودند. چنانکه درون پایـان دورهٔ سلطنت شاه طهماسب و در منازعات جانشینی او یکی از دو جناح ذینفوذ و مدعی را تشکیل مـیدادند. درون زمان سلطنت وی محمد خدابنده یک گرجی بـه نام کیخسرو بیک را درون مقام مربّی فرزند وی مـیبینیم. شایـان ذکر هست این مقامـی بود کـه تنـها بـه بزرگان قزلباش داده مـیشد و وی نخستین غیر قزلباش هست که بدین مقام والا دست یـافتهاست.[۱۲۳]
با سیـاستهای شاه عباس کـه کوشش درون کاستن از نیروی قزلباشها و تاجیکها داشت، درون دورهٔ سلطنت وی گرجیها بـه بالاترین مناصب و مقامات لشکری و کشوری دست یـافتند. بر پایـه برآورد مـینورسکی گرجیها و دیگر قفقازیها درون پایـان سلطنت شاه عباس یکم، یک پنجم مناصب بالای اجرایی را اشغال کرده بودند.[۱۲۴]
در منابع بـه فهرست بلندی از نامـهای امرا و حکام گرجی برمـیخوریم. آنها از شمالیترین نقطهٔ ایران (قراباغ) که تا جنوبیترین نقطه (هرمز) و از شرقیترین نقطه (قندهار) که تا غربیترین نقطه (بغداد) حکومت مـید. تنـها درون دورهٔ صفویـه بلکه درون دورهٔ افشاریـه، زندیـه و قاجاریـه نیز بسیـاری از گرجیـان سرشناس و جزء ارکان حکومت بودهاند.[۱۲۵]
فهرست حاکمان و امـیران گرجیتبار دورهٔ صفویـه- الله وردی خان گرجی وزیر شاه عباس صفوی، سپهسالار امپراتوری صفویـان، حاکم ایـالت فارس امپراتوری صفویـان، بانی سی و سه پل اصفهان و مدرسهٔ خان شیراز
- امام قلی خان گرجی فرماندهٔ سپاه صفوی درون جنگ با پرتغالیها و پایـان بـه حکومت ۱۰۰ سالهٔ آنان درون خلیج فارس، حاکم ایـالت فارس امپراتوری صفوی، کهگیلویـه، لار، هرمز، بحرین، شمـیل، مـینا، گلپایگان، تویسرکان، محلات، بعضی ولایتهای خوزستان مانند هویزه و دورق و منطقهای وسیع از قمشـه که تا سواحل دریـای عمان
- داود خان گرجی حاکم ایـالت آذربایجان امپراتوری صفوی، رئیس ایل قاجار درون زمان شاه عباس یکم و شاه صفی
- شیرعلی خان گرجی حاکم همدان، حاکم بغداد
- اوتار خان گرجی حاکم خوار، سمنان، دماوند و فیروزکوه، رئیس ایل پازوکی، حاکم قندهار
- گرگین خان گرجی سردار سپاه امپراتوری صفویـان، فاتح و حاکم افغانستان امپراتوری صفوی
- رستم خان گرجی (خسرو مـیرزا باگراتیونی) فرمانده سپاه صفوی درون فتح بغداد، داروغهٔ اصفهان
- رستم خان گرجی (رستم خان سپهسالار ساآکادزه) سپهسالار امپراتوری صفویـان درون زمان شاه صفی
- رستم خان گرجی (رستم خان قوللر آقاسی) قوللر آقاسی، یکی از فرماندهان سپاه ایران درون حمله بـه افغانستان
- عبدالله خان گرجی حاکم قندهار[۴۶]
- یوتم سلطان گرجی حاکم ایـالت دربند بابالأبواب[۱۲۶]
- گرگین سلطان گرجی حاکم گسکر و امـیر غازیـان چپنی[۱۲۷][۱۲۸]
- جمشید سلطان گرجی حاکم ابیورد و رئیس ایل افشار[۱۲۹][۱۳۰]
- کیخسرو خان گرجی حاکم ناحیـهٔ درون درون خراسان، کـه در زمان حکومت خود چندین بار ازبکان را شکست داد[۱۳۱]
- پاآتا بیک گرجی یوزباشی غلامان درون دورهٔ سلطنت شاه صفی[۱۳۲]
- صفی قلی خان گرجی دیوان بیگ و حاکم ناحیـهٔ درون درون خراسان، حاکم مشـهد، درون زمان شاه عباس دوم، دیوان بیگی و نظارت بیوتات سلطنتی[۱۳۲][۱۳۳][۱۳۴]
- محراب بیک گرجی امـیر بست و حاکم استر آباد[۱۳۵][۱۳۶]
- واخوشتی سلطان گرجی حاکم شوشتر[۱۳۷]
- کرجاسبی بیک گرجی یوزباشی غلامان و یساول صحبت[۱۳۸]
- خسرو بیک گرجی امـیر ایل جوانشیر[۱۳۹]
- واختانگ بیک گرجی از سرداران سپاه شاه عباس دوم و حاکم شیروان[۱۴۰]
- جعفر قلی خان گرجی حاکم استرآباد درون زمان شاه عباس دوم[۱۳۶]
- سیـاوش خان گرجی قوللر آقاسی، حاکم دربند درون زمان شاه صفی و حاکم کهگیلویـه درون زمان شاه عباس دوم[۱۳۰][۱۳۸][۱۴۱]
- محمد قلی خان گرجی حاکم استرآباد[۱۴۲]
- لوان بیک گرجی دیوان بیگی اصفهان درون زمان شاه سلطان حسین[۴۵]
- کیخسرو بیک گرجی داروغهٔ اصفهان[۱۴۳]
- علی قلی بیک گرجی بردار رستم خان سپهسالار، کـه بعد از انتصاب برادرش بـه سمت سپهسالاری امپراتوری صفویـان، بـه جای او منصب دیوان بیگی را یـافت.[۱۴۴][۱۴۵]
- زینل بیک گرجی حاکم مرو درون زمان شاه عباس دوم[۱۴۶]
- کنستانتین گرجی بیگلربیگی ایروان و حاکم شمس الدینلو و کزخ[۱۴۷][۱۴۸]
- فریدون خان گرجی یوزباشی غلامان درون زمان نادرشاه، قوللر آقاسی، نایب السلطنـهٔ شاهرخ مـیرزا[۱۴۹]
- سهراب خان گرجی وزیر عادلشاه افشار[۱۵۰]
- عبدالله خان گرجی قوللر آقاسی[۱۵۱]
- لطف علی خان گرجی توپچی سپاه زند[۱۵۲]
- بیژن خان گرجی تفنگدار درون زمان ناصرالدین شاه[۱۵۳]
- یوسف خان گرجی حاکم اصفهان، بنیـانگذار اراک، حاکم اراک[۱۵۴]
- خسرو خان گرجی حاکم گیلان[۱۵۵]
- غلامحسین سپهدار گرجی حاکم اصفهان درون زمان امـیرکبیر[۱۵۶][۱۵۷]
- آقامحمدابراهیم ارباب وزیر دربار، وزیر گمرگ، وزیر خزانـه، رئیس اندرونی همایونی، رئیس دواب دولتی ضرابخانـه، رئیس قراولان مخصوص وزارت ابنیـه، رئیس صندوق مبارکه و چند سمت درباری دیگر[۱۵۸]
- مـیرزاعلیاصغر اتابک صدراعظم قاجار و نخستوزیر ایران درون زمان ناصرالدین شاه
- الکساندر مـیرزا سردار ایران درون جنگهای ایران و روس[۱۵۹]
شاعران فارسی سرای گرجیتبار ایران
گرجستان بـه علت موقعیت ویژه جغرافیـایی خود درون درازای اعصار متمادی عرصهٔ کشمکشها و رقابتهای دولتهای پر قدرت عصر بوده و در دل یکی از حساسترین مناطق دستخوش تلاطمات گوناگون سیـاسی، مذهبی و اقتصادی جای داشتهاست. گرجستان یکی از چند کشوری هست که پیوسته درون معرض داد و ستد فکری و فرهنگی شرق و غرب بوده و از هر دو منبع سرشار علم و فرهنگ الهام مـیگرفتهاست.
گرجیـان درون سراسر تاریخ ممتد خود نوجو و نوپسند بودند ولی همواره کوشش مـید کـه پای بند بـه اصالت قوی خود باشند و عناصر نوین را با مبادی ریشـه دار خود پیوند زنند آنان بدین سان فرهنگ مادی و معنوی ویژهٔ گرجی را کـه از خصوصیـات فرهنگی ملی هست به وجود آوردهاند.
این نوجویی و نوپسندی و فرهنگدوستی ذاتی گرجیـان نـه تنـها درون وطن خودشان وجود داشت بلکه آن را درون غربت نیز بـه منصهٔ ظهور رساندند. گرجیـانی کـه توسط صفویـان و قاجارها بـه ایران کوچانده شدند ذوق شعری خود را درون زبان مـهاجمان بکار بستند و زبان خصم پرکین را بـه حیله و زیور آراستند.
تفلیس بـه عنوان شـهری کـه برای مدتی تقریباً طولانی مقر حکام مسلمان بود، رونق علمـی و ادبی فراوانی یـافت. این رونق نیز زائیدهٔ تسامح مذهبی پادشاهان عیسوی گرجستان بود کـه نسبت بـه مسلمانان کمال احترام و محبت را روا مـیداشتند. شعرا و دانشمندان زیـادی با عنوان «تفلیسی» درون آسمان علم و ادب فارسی و اسلامـی درخشیدند و تفلیس درون نزد مسلمانان چنان شـهرت یـافت کـه مؤلف تاریخ قم مـینویسد: «... حق جل و علا از جمـیع شـهرها کوفه و قم و تفلیس را برگزیده است».[۱۶۰]
فهرست شاعران گرجی فارسی سرای دورهٔ اسلامـی تفلیس- قاضی تفلیسی
- کمال تفلیسی
- لطیف تفلیسی
- سیف تفلیسی
- بدر تفلیسی
- حبیش تفلیسی
- سروش گرجی
- زینل بیک
- بهزاد بیک
- فضل علی بیک
- یمـینی گرجی
- ولی گرجی
- نژاد گرجی
- کیخسرو گرجستانی
- شیرمردان بیک
- علی خان بیک
- اغورلو بیک
- باگرات گرجی
- سیـاوش بیک گرجی
- بزمـی کوز
- کوکبی گرجی
- مکنون گرجی
- خسرو گرجی
- کامـی گرجستانی
- رخشان گرجستانی
- یوسف گرجی
- اختر گرجی
- نشاطی گرجی
- طالب گرجی
- مـیرزا عبدالله گرجی[۱۶۱]
پانویس
منابع
- “Georgians in the Safavid Administration – Encyclopaedia Iranica”. Encyclopædia Iranica. 2001-12-15. Retrieved 2018-03-16.
- “GEORGIA viii. Georgian communities in Persia – Encyclopaedia Iranica”. Encyclopædia Iranica. 2001-12-15. Retrieved 2018-03-16.
- مولیـانی، سعید. جایگاه گرجیها درون تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران. اصفهان: یکتا، ۱۳۷۹ شابک: ۹۶۴-۷۰۱۶-۲۶-۳. خانـهٔ کتاب.
- روملو، حسن بیک. احسن التّواریخ. تهران: انتشارات بابک، ۱۳۵۷.
- والهٔ قزوینی، محمد یوسف. خلدبرین. تهران، ۱۳۷۳.
- هوشنگ مـهدوی، عبدالرّضا. تاریخ روابط خارجی ایران. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۷۵.
- عالم آرای شاه اسماعیل. تهران: بنگاه ترجمـه و نشر کتاب، ۱۳۴۹.
- ترکمان، اسکندر بیک. عالم آرای عبّاسی. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۵۰.
- منجّم یزدی، جلال الدّین محمّد. تاریخ عبّاسی. تهران: انتشارات وحید، ۱۳۶۶.
- خواجگی اصفهانی، محمّد معصوم. خلاصة السّیر. تهران: انتشارات علمـی، ۱۳۶۸.
- لکهارت، لارنس. نادرشاه. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۷۵.
- هدایت، رضاقلی. تاریخ روضة الصّفای ناصری. قم: انتشارات کتابخانـههای مرکزی و دیگران، ۱۳۵۵.
- سیوری، راجر. ایران عصر صفوی. تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۴.
- سبیلا، شوستر والسر. ایران صفوی از دیدگاه اروپائیـان. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۶۴.
- نوائی، عبدالحسین. روابط سیـاسی اقتصادی ایران درون دورهٔ صفویـه. تهران: انتشارات سمت، ۱۳۷۷.
- فلسفی، نصرالله. زندگانی شاه عبّاس اوّل. تهران: انتشارات علمـی، ۱۳۶۴.
- حسینی قمـی، قاضی احمد. خلاصة التّواریخ. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۹.
- هینتس، والتر. شاه اسماعیل دوم صفوی. انتشارات علمـی، ۱۳۷۱.
- حسینی استرآبادی، سیّد حسن بن مرتضی. تاریخ سلطانی. تهران: انتشارات علمـی، ۱۳۶۴.
- باستانی پاریزی، محمّدابراهیم. سیـاست و اقتصاد عصر صفوی. تهران: انتشارات صفی علی شاه، ۱۳۶۲.
- کمپفر، انگلبرت. سفرنامـهٔ کمپفر. تهران: انتشارات خوارزمـی، ۱۳۶۳.
- مـیراحمدی، مریم. دین و دولت درون عصر صفوی. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۶۹.
- دلاواله، پیترو. سفرنامـهٔ پیترو دلاواله. انتشارات علمـی، ۱۳۷۰.
- لکهارت، لارنس. انقراض سلسلهٔ صفویـه و ایّام استیلای افاغنـه درون ایران. تهران: چاپ تابان، ۱۳۴۳.
- باتیست تاورنیـه، ژان. سفرنامـهٔ تاورنیـه. تهران: نشر سنایی و تأیید، ۱۳۶۳.
- نصیری، محمّدابراهیم. دستور شـهر یـاران. تهران، ۱۳۷۳.
- کروسینسکی، تاده یـاداس. سفرنامـهٔ کروسینسکی. تهران: انتشارات توس، ۱۳۶۳.
- گلستانـه، ابوالحسن. مجمل التواریخ. تهران: نشر کتابخانـهٔ ابن سینا، ۱۳۴۴.
- برن، رهر. نظام ایـالات درون دورهٔ صفویـه. تهران: بنگاه نشر و ترجمـهٔ کتاب، ۱۳۵۷.
- سایکس، سرپرسی. تاریخ ایران. تهران: انتشارات دنیـای کتاب، ۱۳۵۷.
- مدنی، جلال الدّین. تاریخ تحوّلات سیـاسی و روابط خارجی ایران. قم: دفتر انتشارات اسلامـی، ۱۳۷۰.
- تهرانی، محمّد شفیع. تاریخ نادرشاهی. تهران: مؤسسهٔ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹.
- نفیسی، سعید. تاریخ اجتماعی و سیـاسی ایران. تهران: نشر بنیـاد، ۱۳۶۱.
- جمعی از خاورشناسان روسی. تاریخ ایران از دوران باستان که تا سدهٔ هجدهم مـیلادی. تهران: انتشارات پیـام، ۱۳۵۴.
- شمـیم، علی اصغر. ایران درون دورهٔ سلطنت قاجار. تهران: نشر افکار، ۱۳۷۴.
- کسروی، احمد. تاریخ مشروطهٔ ایران. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۵۳.
- اصلاًح عریـانی، ابراهیم و دیگران. گیتاشناسی گیلان. تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی، ۱۳۷۴.
- براون، ادوارد. انقلاب مشروطیّت ایران. تهران: نشر کویر، ۱۳۷۶.
- سیلوا فیگوئرا، دن گارسیـا. سفرنامـهٔ دن گارسیـا. تهران: انتشارات نو، ۱۳۶۳.
- اولئاریوس، آدام. سفرنامـهٔ اولئاریوس. تهران: سازمان انتشاراتی ابتکار، ۱۳۶۷.
- رابینو، ه-ل. مازندران و استرآباد. تهران: انتشارات علمـی، ۱۳۶۵.
- رجبی، پرویز. کریم خان زند و زمان او. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۵۱.
- پری، جان. کریم خان زند. تهران: نشر نو، ۱۳۶۸.
- نامـی، محمدصادق. تاریخ گیتی گشا درون تاریخ زندیـه. اقبال، ۱۳۶۶.
- پناهی سمنانی، احمد. لطف علی خان زند. تهران: نشر نمونـه، ۱۳۷۳.
- طوسی، خواجه نظام الملک. سیـاستنامـه. تهران: انتشارات کتابهای جیبی، ۱۳۵۸.
- مـینورسکی، ولادیمـیر. سازمان اداری حکومت صفوی. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۶۸.
- اعتمادالسّلطنة. تاریخ منتظم ناصری. تهران: انتشارات دنیـای کتاب، ۱۳۶۴.
- نصرآبادی، مـیرزامحمّدطاهر. تذکره نصرآبادی. انتشارات فروغی، ۱۳۵۲.
- وحید قزوینی، محمّدطاهر. عبّاسنامـه. اراک: نشر کتابفروشی داودی، ۱۳۲۹.
- دهگان، ابراهیم. تاریخ صفویـان. اراک: چاپ فروردین، ۱۳۳۴.
- سعادت نوری، حسین. رجال دورهٔ قاجار. تهران: انتشارات وحید، ۱۳۶۴.
- فریزر، جیمزبیلی. سفر زمستانی. تهران: نشر طوس، ۱۳۶۴.
- رحیمـی، ملک محمد. گرجیهای ایران. اصفهان: یکتا، ۱۳۷۹.
- شمس العلما مـیرزا قلیچ بیگ. گرجی نامـه. اسلامآباد: مرکز تحقیقات ایران و پاکستان، ۲۰۰۱.
[گرجیهای ایران - ویکیپدیـا، دانشنامـهٔ آزاد یاد یاران جیرفت]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 04 Nov 2018 08:33:00 +0000